عيدي پدرانه

انجمن نجات – دفتر استان مازندران

با صداي زنگ تلفن گوشي را برداشتم، صداي پيرمردي كه مي گفت انجمن نجات آقاي…..
ابتدا او را نشناختم ولي بعد از چند كلامي هم صحبتي متوجه آقاي اميدي شدم.
او مي گفت براي تبريك عيد و خسته نباشيد نزد شما مي آيم ، بدنبالش رفته و با مشاعيت به دفتر برگشتيم.
او كه انگار گمشده اش را در دفتر جستجو مي كرد بدون هيچ مقدمه اي بيان كرد نزديك عيد است دلم برايتان تنگ شده و براي تبريك نزدتان آمدم.
ولي بغض گلو و حلقه اشك در چشمان او بيانگر واقعیات پنهان ديگري بود.بعد از احوالپرسي و كمي صحبت شروع به خبري گيري از وضعيت بچه ها و پسرش محمد حسين در اشرف كرد.
او كه از فشار روحي و چشم انتظاري فرزندش به ستوده آمده بود پس از نفرين و بزدل خواندن رجوي متواري پرسيد اين چه سازماني است كه ملاقات پدر و مادر پير با فرزند اسيرش را بعد از 20 سال با كنترل و مراقبت چند نفره و فقط در 2 ساعت بايد انجام داد او با اعلام نفرت و برائت از رجوي و مريم و مسئولين فرقه در ادامه بيان داشت من از همان ملاقات اول از مشاهداتي كه از فضاي بسته قرارگاه و مناسبات مسئولين داشتم از سازمان زده شدم.


پدري كه بعد از 20 سال براي فرزند اسيرش پس از 4 ساعت معطلي و بازرسي و…… با چند مراقب و نگهبان فقط 2 ساعت ملاقات داشته باشد يعني پس از 24 ساعت مانــــدن در اشرف فقط 2 ساعت با او بودم خود بيانگر همه حقايق است.
او اظهار مي داشت براي بار دوم نيز فقط بخاطر مادر مرحومش به اشرف رفته بودم كه او هم مثل من همه اين گرفتاريهاي ملاقات در قرارگاه اشرف را كشيد و او هم بعد از 20 سال فقط 4 ساعت ملاقات داشت كه همين هم باعث مرگ مادرش شد.
او در ادامه اظهار داشت :در كجاي دنيا رسم بر اين است كه اسيري براي تماس با مادر در حال احتزار در بيمارستان بايستي چند صد دلار ( فقط 3 دقيقه ) هزينه ارتباط آن را بپردازد.
آقاي اميدي كه تظاهر به آق كردن فرزندش مي كرد در گفتارش نمي توانست عرق و علاقه پدري را پنهان كند و در جواب سئوال اينكه اگر او برگردد چه كاري بـــــرايش مي كنيد پس از اندكي تبسم و اشك كه در چشمانش حلقه زده بود اظهار داشت :
وظيفه پدري را انجام مي دهم حتما پدر هستيد مي فهميد چه مي گويم هر چند كه او ما را رها كرده و تنها گذاشته است و چندين سال است نزد ما نيست ولي واقعيت اين است كه پدرم و قلبم بــــراي او مي طپد من حتي سهم الارث او را جداگانه نگه داشتم من حتي براي او كار هم آماده كردم و يك نانوايي را با امتياز و دستگاه و كارگر و…. برايش آماده دارم تا بعد از آمدن مشغول كار شود
آقاي اميدي در پاسخ اين سئوال كه چه پيامي را براي پسرت محمد حسين داريد بيان داشت اولين پيامم اين است كه خود را آزاد و از فضاي بسته و منگنه اشرف خارج كند.
من به او نمي گويم چه افكاري داشته باشد و اگر نمي خواهد به ايران برگردد به هر كجا و هر كشوري كه بخواهد او را مي فرستم من اين توان را دارم و اگر او بخواهد مي توانم او را نزد برادرانش در آلمان و لهستان و يا آمريكا بفرستم.
رجوي و مريم خود را از عراق خارج و پنهان كردند و ماندتان در عراق بيهوده است عمر خود را در بيابانهاي عراق تلف نكنيد.
همانطوريكه قبلا هم پيام دادم آرزو دارم كه تو را در كنار سفره هفت سين عيد در منزل و در كنار خودم ببينم و بميرم.

خروج از نسخه موبایل