محسن عباسلو ــ کانون آوا، دهم ژوئن 2008
قسمت دوازدهم:
مسئولین فرقه، مثل اختاپوس دوباره رنگ عوض کرده و همه چیز را توجیه میکردند و به نفع فرقه میدانستند. هیچ کس به خاطر خلع سلاح شدن فرقه ناراحت نبود جز چند تنی از کادرهای رده بالا و اعضای شورای رهبری و جیره خواران و پادوهای نزدیک به آنان.
اعضای سرکوب شده و ناراضی فرقه که تعدادشان چیزی بالای نود درصد اعضای تشکیلات بود از اینکه فرقه خلع سلاح میشد ناراحت نبودند که هیچ ،بلکه مشتاقانه منتظر رسیدن چنین روزی بودند.
تمامی افرادی که در جریان پالایشات درون تشکیلاتی فرقه در زمان زمامداری صدام حسین بر عراق، توسط مسئولین ناپاک فرقه ناجوانمردانه مورد شکنجه روحی و فیزیکی و انواع رفتارهای وحشی گرایانه قرار گرفته بودند، حال این شرایط را فرصت مناسبی برای شروع طغیان دوباره بر عیله استبداد رجوی و همچنین علیه تشکیلات سکت و متحجرانه فرقه مجاهدین میدیدند.
اندیشه غالب در تشکیلات این بود که دیگر فرقه مثل زمان حکومت دیکتاتوری صدام حسین قادر نخواهد بود وحشیانه نیروهای منتقد درونی خویش را مورد آزار و اذیت قرار دهد،.هر چند که ماهیت و اهداف واقعی دولت متجاوز و اشغالگر آمریکا و متحدانش نیز برای ما ناشناخته نبود اما فکر میکردیم که حاکمان جدید عراق( اشغالگران) به خاطر رعایت ژست های آزادی خواهانه و دموکراسی مآبانه خویش نیز که شده می بایست یکسری معیارها را در ظاهر رعایت میکردند.
امید ما بر این بود که دیگر شکنجه گران و جلادان فرقه به راحتی نمیتوانند ما را سر به نیست کنند هر چند که هنوز بساط شکنجه سرکوب فرقه ادامه داشت. حال دگر بار فرصت مناسبی بود که بر علیه وضع موجود اعتراض کرده و فریاد دادخواهی خویش را به گوش همگان برسانیم.
آری فرمان خلع سلاح و خارج شدن فرقه از فرماسیون نظامی صادر شده و در ظاهر تمامی سلاحها در حال جمع آوری شدن بودند. ما سلاحها را جمع آوری میکردیم و سوار بر کامیون و تریلر به مکانی بیرون از اردوگاه منتقل شده و در آنجا نابود میگردیدند.
کار بچه های صافکاری و نقاشی نیز چنیدن برابر شده بود زیرا در چارچوب فرمان خارج شدن از فرماسیون نظامی که به دستور آمریکائی ها به فرقه ابلاغ شده بود میبایست رنگ خودروها را عوض میکردیم و به رنگی غیر از رنگ نظامی در می آوردیم. هر چند که این کار تا آخر انجام نشد و فقط رنگ تعداد کمی از خودروها عوض شد.
مسئولین فرقه برای اینکه این واقعه را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند دست به ترفندها و فضا سازی مختلفی میزدند. مراسمی در قبرستان اردوگاه کار اجباری اشرف که صدها تن در آنجا به خاک سپرده شده بودند برگزار گرید. نام این مراسم، مراسم وداع موقت با سلاح بود.
مسئولین ارشد فرقه می گفتند که این سلاحها به طور موقت از سازمان گرفته میشود و در آینده نزدیک دوباره همین سلاحها یا سلاحهای مدرنتری به سازمان تحویل داده خواهد شد.( بزک نمیر که بهار میاد…….. )
اما ما نمیدانستیم که قسم حضرت عباس مسئولین را باور کنیم یا دم خروس را!!! یکروز در حال تحویل دادن سلاحها چند تن از فرمانده هان آمریکائی نیز که بر روند خلع سلاح فرقه نظارت میکردند حضور داشتند. چند تن از اعضای شورای به اصطلاح رهبری فرقه از جمله صدیقه حسینی ( مسئول اول فعلی فرقه)، فهیمه اروانی ،وجیهه کربلائی و محمد سادات دربندی به دست و پای آمریکائی ها افتاده بودند و زار زار گریه و آه و ناله میکردند و میگفتند این سلاحها همه چیز ماست، ما سالها عمر خویش را به پای آنان گذاشته ایم، چرا اینها را از ما میگیرید؟ به ما رحم کنید و سلاحها را از ما نگیرید……….( من باورم نمیشد که اینهائی که الان این چنین خوار و ذلیل در حال التماس کردن در برابر نیروهای اشغالگر بودند همان نفراتی هستند که در زمان صدام هیچ خدائی را بنده نبودند و حال اینچنین خوار و ذلیل شده اند. نکته جالب تر اینکه این عمل آنان خارج از عرف دیپلماسی و روابط متقابل هر چند با پیروز میدان بود و این بیشتر قابل تأمل بود.هرچند که گریه روباه چندان اعتباری ندارد.)
فرمانده آمریکائی که در آنجا حضور داشت و تحت تأثیر عاطفی گریه و ناله های مسئولین قرارگرفته بود میگفت: گریه نکنید، خواهش میکنم ریلکس باشید، به من دستور داده شده که سلاحهای شما باید جمع آوری شود، کاری از دست من ساخته نیست، پس لطفاٌ ریلکس باشید.
ادامه دارد……….
محسن عباسلو، کانون آوا
قسمت سیزدهم:
تعدادی دیگر از پادوها و جیره خواران رجوی نیز در گوشه ای نشسته و زانوی غم بغل گرفته و بر سر و کله خودشان میزدند و مثل آدمهای مادر مرده در حال گریه کردن بودندکه در میان این افراد شکنجه گران باسابقه فرقه تروریستی مجاهدین خلق نیز دیده میشدند.
مثل علیرضا (اسماعیل عبدالی) مسئول اعدام های انقلابی و تیرباران کردن سوژه های مورد نظر فرقه، حسن عزتی معروف به نریمان شکنجه گر و زندان بان فرقه، محمد سادات دربندی معروف به برادر عادل : شکنجه گر و مسئول زندان و قبرستان فرقه( به مسئولیت این فرد دقت کنید که از درون این مسئولیت وی به خیلی چیزها میتوان پی برد. نامبرده مسئول زندان،شکنجه گر و همچنین مسئول قبرستان فرقه بود).
اما همه این آه و ناله ها دیگر فایده ای نداشت بلکه واقعیت محتوم تاریخ در حال جامه عمل به تن کردن بود و آن واقعیت این است که مستبدین هر چه قدر که ظلم کنند و هر چه قدر آدم بکشند و انسانهای بیگناه را به زندان و شکنجه گاهها و قتلگاهها بفرستند اما این روزگار و دوران تاخت و تازشان دوامی نداشته و دیری نخواهد پایید که زمان نابودیشان فرا رسیده و به ورطه نابودی و هلاکت خواهند افتاد.
آری اکنون ما سرکوب شده گان این فرقه آدمکش، جنایتکار و بیرحم شاهد به لرزه افتادن ستونهای اردوگاه کار اجباری اشرف بودیم. بوی مرگ این اردوگاه وحشت و تشکیلات شیطانی رجوی از گوشه و کنار خاک ننگین اردوگاه به مشام میرسید.
خاک کثیفی که در درون آن صدها انسان بیگناه به جوخه اعدام سپرده شده ویا تیرباران گردیده بودند و یا صدها انسان بی دفاع ماهها و سالها را در درون زندانهای بی حساب و کتاب آن گذرانده بودند بی آنکه جرم آنها و مدت محکومیتشان مشخص باشد.
تنها جرم این انسانها این بود که برای دفاع از آزادی و حقوق مردم ایران قدم در راه مبارزه گذاشته بودند اما متأسفانه به دام فردی نا اهل و ناپاک، ضحاک پیشه و دژخیم منش یعنی مسعود رجوی افتاده بودند.
اما حال ورق برگشته و استارت نابودی اردوگاه زده شده بود و آن خلع سلاح فرقه بود آن هم توسط کسانی که فرقه سالها به آنان پناه برده، عملیات جاسوسی برایشان انجام داده و از عنایتشان بهره گرفته بود.
در واقع میتوان گفت که خلع سلاح فرقه تروریستی مجاهدین نقطه پایانی بر استراتژی مبارزه مسلحانه رجوی بود. استراتژی که رجوی چیزی بالای دو دهه بر آن پافشاری کرده بود.
برای به نتیجه رساندن این استراتژی آقا مسعود خوش خیال چه کارها که نکرده و چه ننگهائی را بر پیشانی نزده بود. هزارن کشته، صدها زخمی و مجروح، صدها خانواده بی سرپرست شده، خرابی و نابودی اماکن و تأسیسات کشور که میلیون ها دلار خسارت مادی را بر دوش مردم ایران تحمیل کرده، نابودی و از هم پاشانیدن صدها خانواده، آواره گی و در به در شدن هزاران ایرانی و……….. تنها نتایج و دستاوردهای این استراتژی غلط و احمقانه رجوی بود.
استراتژی که مسعود رجوی خائن برای اثبات درستی آن به دامان دشمنان میهن و مردم ایران پناه برد. دشمنانی که در حال کشتار مردم ایران بوده و بمب و خمپاره و موشک بر سر مردم ایران میریختند. اما آقای رجوی به دامان همین افراد پناه برد و با آنان در کشتار مردم و بمباران کردن شهرها و اماکن ایران همکاری نمود و برایشان جاسوسی کرده و از آنان مبالغ نجومی پول دریافت میکرد.
این ننگی بزرگ است که برای همیشه در کارنامه پلید رجوی ثبت شده و هیچگاه مردم شریف ایران آنرا فراموش نخواهند کرد.
رجوی که برای رسیدن به اهداف قدرت طلبانه خویش اقدام به تأسیس ارتش به اصطلاح آزادی بخش در خاک عراق کرده و هزاران نفر را در زیر لوای این تشکیلات در عراق در واقع به اسارت گرفته بود حال شاهد نابودی و شکست این تشکیلات بود.
فردی که همیشه داد میزد و هوار میکشید که سلاح همه چیز و ناموس مجاهدین خلق است حال ذلیلانه در حال تحویل دادن این سلاحها که اکثراٌ اهدائی پدر ایدئولوژیکش یعنی صدام حسین جنایتکار بودند به ارباب کبیرش یعنی دولت اشغالگر و متجاوز آمریکا بود.
ارتش به اصطلاح آزادی بخش عملاٌ تن به شکستی مذلت بار داد و خط بطلانی بر استراتژی مبارزه مسلحانه رجوی کشیده شد.
نیروهای سرکوب شده فرقه که حال شرایط را رؤیائی میدند شروع به طغیان بر علیه تشکیلات استبدادی رجوی کردند. موج عظیم اعتراضات درونی در حال شکل گیری بود.
ادامه دارد……..
محسن عباسلو، کانون آوا
10.06.2008
