پروسه خوانی، وجه مشترک تمامی فرقه ها

سایت مجاهدین دبلیو.اس
بخش اول:
در موضوع تفاوت فرقه ها از سایر تشکل های معمول اجتماعی همواره از سه فاکتور رهبری، ساختار و مجاب سازی نام برده شده است. در این مجال به بررسی و کاربرد فاکتور مجاب سازی خواهیم پرداخت. اهمیت فاکتور مجاب سازی در فرقه ها به اندازه ای هست که می تواند دو فاکتور دیگر یعنی رهبری و ساختار را نیز تحت الشاع قرار می دهد. به این دلیل که این فاکتور به طرز کیفی و تعیین کننده ای متضمن تعمیق دو فاکتور دیگر می باشد. اما مجاب سازی خود نیز مستلزم پشت سرگذاشتن مراحل مختلفی است تا فرد را در مواجه با شرایط حاکم بر فرقه ناگزیر به تسلیم و اطاعت کند.
اینکه چگونه می توان یک فرد را علیرغم تمامی دلبستگی ها، تعلقات عاطفی، روحی و روانی به محیط پیرامون به گونه ای متقاعد به ترک آنها و پذیرش شرایط تازه نمود، بی تردید یکی از سوالات محوری است که برای یافتن پاسخ لازم آن بیش از هر چیز نیازمند این هستیم تا بدانیم که افراد چه مراحلی را برای پذیرش این کیفیت از وابستگی پشت سر می گذارند. بدیهی است اتفاق کیفی و تعیین کننده ای که پیش از این مرحله رخ می دهد قطع تمامی شریان های ارتباطی فرد با بیرون از مناسبات فرقه است. هوفر درباره چرایی این ضرورت می نویسد:
روشن است که هرگاه جنبش توده وار نوآیینی بخواهد هواداران قابل اعتنایی دست و پا کند، باید همه پیوندهای گروهی موجود را بگسلد. نوآیین ایده آل، فردی تنهاست که هیچ هویت جمعی ندارد که بتواند با آن درآمیزد و خود را در آن مستحیل کند و با این کار بی مقدار، بی معنایی و فرومایگی هستی فردی خود را بپوشاند. (1)
همچنین دکتر مارگارت تالر سینگر درباره چگونگی محقق شدن این کیفیت می نویسد:
به منظور فهم این مطلب که چگونه یک نفر می تواند تا به این درجه سرش کلاه برود که شغل، خانواده، و آزادی تصمیم گیری فردی اش را بدهد، باید به تکنیک های اعمال نفوذ اجتماعی و روانی که توسط فرقه ها و گروه های فرقه ای به کار گرفته می شوند نظر بیافکنیم. این روند نفوذ طراحی شده، پنهانی، و هماهنگ – که عامه به آن شستشوی مغزی یا کنترل ذهنی یا در کلام فنی تر بازسازی فکری می گویند – ریشه همان چیزی است که رهبر فرقه به واسطه آن کنترل را به دست می گیرد. (2)
به این ترتیب می بینیم میان چرایی و چگونگی حصول به این کیفیت رابطه دینامیکی وجود دارد. فرقه ها درست در نقطه تلاقی میان پیوندهای به قول خودشان ارتجاعی با سیستم ارزشی نوین نیازمند ابزارها و مکانیزم هایی هستند که مجاب سازی و تقید بی قید و شرط به خودشان را تضمین کند. روش های مجاب سازی درست در چنین نقطه ای اهمیت شان را به رخ می کشند. دکتر سینگر برای حصول به این کیفیت از وابستگی و به قول خودش تاکتیک های روند بازسازی فکری را به صور زیر تقسیم می کند:
تاکتیک های روند بازسازی فکری به صور زیر برنامه ریزی می شوند:
* نامتعادل کردن حس خویشتن فرد
** وادار کردن شدید فرد به بازخوانی (پروسه خوانی) تاریخ زندگی اش و به طور ریشه ای عوض کردن جهان بینی اش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزه هایش
*** بوجود آوردن وابستگی به سازمان در فرد، و متعاقبا تبدیل فرد به مأمور صفوف اول جبهه پیشروی سازمان (3)
و در این میان فاکتور بازخوانی یا پروسه خوانی دقیقا کارکردی مکمل با دو صور ذکر شده دارد. پدیده پروسه خوانی یکی از رایج ترین و در عین حال پیچیده ترین ابزارهای فرقه ای است. این اهرم در جهت عضوگیری، کنترل فرد، و در نهایت ایجاد تغییرات کیفی به قصد خلق هویت جدید مورد استفاده قرار می گیرد. پروسه خوانی نوعی بازگشت به گذشته است که از مسیر آن فرد ناگزیر به زدودن و فراموش کردن گذشته به قصد یافتن هویت تازه می شود. پروسه خوانی در فرقه ها و مشخصا سیاسی کارکردهای متفاوتی دارد. ترجیح می دهم این کارکردها را به اجمال یادآور شویم.
1- کارکرد امنیتی، این جنبه بیشتر در بدو ورود و عضو گیری توسط مجاهدین خلق کاربرد دارد.
2- کارکرد روان کاوانه برای تجزیه و تحلیل و اتخاذ موضع گیری های متناسب با شخصیت فرد
3- کارکرد مقابله ای در صورت بروز تمایلات اعتراضی در مناسبات
4- کارکرد دریافت و کشف قابلیت های فردی برای محول کردن مسئولیت های فرقه ای
5- کارکرد تخریبی به قصد تسلیم کردن فرد در مناسبات
6- کارکرد اطلاعاتی به جهت تصفیه و حذف نیروهای مستعد برای انشعاب و انشقاق
به این ترتیب پدیده پروسه خوانی در مناسبات فرقه ای به میزان قابل توجهی سایر مناسبات را تحت الشعاع خود قرار داده و به رهبران فرقه ها این امکان را می دهد تا با دریافت اطلاعات کافی و همه جانبه از عضو روند تغییرات و استحاله فرد را مورد ارزیابی قرار داده و بر اساس آن جایگاه و موقعیت او را در مناسبات برآورد کنند.
بررسی این پدیده در مناسبات فرقه سیاسی – شخصیتی سازمان مجاهدین خلق حداقل پس از وقوع انقلاب موسوم به ایدئولوژیک ابعاد و دامنه تاثیرات این اهرم در روند استحاله پذیری اعضای سازمان به سایر قیودات فرقه ای از جمله تمکین به اصل رهبری، خودسازی تشکیلاتی، مهار و کنترل عوامل بازدارنده، تقویت رابطه فرد با رهبری، بیرونی کردن تضادهای فردی به قصد برخورد و به اصطلاح تشکیلاتی حل تضادهای درونی و…را مورد تاکید قرار می دهد. اهمیت پروسه خوانی برای مجاهدین از همان ابتدای ورود به مناسبات و برای داوطلبین عضویت در مرحله گزینش ظاهرا بیشتر جنبه، چکاب امنیتی فرد را در بر می گیرد. اما روند اتفاقات درونی این فرقه در طی سال های اخیر نشان داده است کارکرد این پدیده درست به موازات سوء استفاده سایر فرقه ها از این مقوله عمدتا در راستای تسلیم کردن فرد به الزامات و قیودات مناسبات فرقه ای صورت گرفته است. در بخش بعدی نمونه هایی از این کارکرد را در مناسبات درونی مجاهدین بازخوانی خواهیم کرد.
منابع
1- مرید راستین. نوشته اریک هوفر برگردان فارسی. ص 44.
2- فرقه ها در میان ما. مارگارت تالرسینگر. مقدمه.
3- همان. بخش نحوه عملکرد بازسازی فکری.
بخش دوم:
در بخش نخست مقاله پروسه خوانی، وجه مشترک تمامی فرقه ها و کارکردهای درون فرقه ای این پدیده را در مناسبات درونی سازمان مجاهدین کلاسه بندی کردیم. این کارکردها به خصوص پس از اعلام درونی انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین نقش بسیار بارز و محسوسی در استحاله سازمان مجاهدین به یک فرقه سیاسی داشت. در ادامه به تبیین هر یک از این وجوه و همچنین مصادیق آن در مناسبات درونی مجاهدین می پردازیم. لازم به توضیح است در توالی و طبقه بندی این کارکردها به نسبت بخش نخست تغییراتی اعمال شده که به ضرورت و اجمال یک بار دیگر آنها را مرور می کنیم.
1- کارکرد پیشگیرانه در برابر تمایلات اعتراضی در مناسبات
2- پروسه خوانی، کارکرد امنیتی در ورود به مناسبات مجاهدین
3- کارکرد اطلاعاتی به جهت تصفیه و حذف نیروهای مستعد برای انشعاب و انشقاق
4- کارکرد دریافت و کشف قابلیت های فردی برای محول کردن مسئولیت های فرقه ای
5- کارکرد تخریبی به قصد تسلیم کردن فرد در مناسبات
6- کارکرد روان کاوانه برای تجزیه و تحلیل و اتخاذ موضع گیری های متناسب با شخصیت فرد
1- کارکرد پیشگیرانه در برابر تمایلات اعتراضی در مناسبات
ردیابی این مورد در مناسبات سازمان به زمان وقوع انقلاب ایدئولوژیک (اوایل سال 1364) و مشخصا به زمانی بر می گردد که رهبری مجاهدین به بهانه نفوذ عوامل جمهوری اسلامی به مناسبات مجاهدین اقدام به چکاب اعضای سازمان در ازاء تصمیم به ازدواج با مریم و در نهایت اعلام رهبری ایدئولوژیکی مسعود رجوی نمود. این مقطع در مناسبات مجاهدین به پروسه رفع ابهام شناخته می شود. تلاقی این دوره با نشست های مربوط به انقلاب ایدئولوژیک این گمانه را قوت می بخشد که مجاهدین قصد دارند با علم کردن چنین بهانه ای در واقع به تصفیه، خلع رده و احتمالا اهداف دیگری که در راستای تعمیق و جلوگیری از اقدامات بازدارنده توسط اعضای ناراضی و مسئله دار صورت خواهد گرفت، بپردازند. این گمانه وقتی بیشتر قوت می گیرد که مجاهدین از واژه احتمال برای نفوذ عوامل غیر سازمانی استفاده می کنند که در نهایت منجر به بازدداشت جمعی طیف وسیعی از اعضاء و در ادامه خلع رده تشکیلاتی آنها و در نهایت تسلیم کردن آنها به شرایط جدید یعنی پذیرش انقلاب ایدئولوژیک منتهی می شود. بیژن نیابتی درباره چگونگی و چرایی این پدیده می نویسد:
در گرماگرم زنجیره نشست های انقلاب به ناگهان از سوی تشکیلات خبر نفوذ احتمالی سه نفر از اعضای شبکه عبدالله پیام در مناسبات درونی سازمان اعلام می گردد. به همین مناسبت کلیه نیروهایی که یک پروسه قطع و وصل دوباره به سازمان را داشته اند، می بایستی مختارانه یک مرحله بازداشت موقت را تا روشن شدن قضیه و دستگیری عوامل نفوذی، پشت سر بگذارند. در این رابطه همگی این افراد پس از آورده شدن به پایگاه منصوری وارد پروسه موسوم به رفع ابهام می گرداند. (1)
این صورت مسئله ظاهری چنانچه بر احتمالی بودن آن هم تاکید می شود در نهایت دست سازمان را برای مسدود کردن و شناسایی عناصر مسئله دار باز می گذارد. سوای اعترافات و اظهاراتی که اعضای جداشده سازمان از اهداف اصلی تر و پنهانی مجاهدین به آن اشاره کرده اند، حتی مدافع انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین نیز صراحتا به انگیزه مورد ادعای مجاهدین به عنوان انگیزه پوششی و محمل اشاره و هدف اصلی را تلویحا در راستای شناسایی، تعدیل رده و در نهایت حذف عناصر مسئله دار به انقلاب ایدئولوژیک و رهبری رجوی قلمداد می کند. در این رابطه به نقل از بیژن نیابتی حول اهداف واقعی پروسه رفع اتهام می خوانیم:
جدای از ضرورت انجام این کار در کادر یک نیروی انقلابی جان بر کف که ضمناً درگیر یک جنگ تمام عیار و غیرمتعارف می باشد و در این راستا باید کاملاً طبیعی قلمداد گردد، با این حال نوع برخورد با این نیروها آن هم در گرماگرم ورود تمایلات تشکیلاتی مجاهدین در کوره گدازان یک انقلاب ارزشی نشان از آماجی داشت که بسیار فراتر از حل و فصل یک مسئله صرفاً امنیتی به نظر می رسید! (2)
تاکیدات نویسنده بر واژه هایی همچون نوع برخورد و همچنین توصیف فراتر از حل و فصل یک مسئله صرفاً امنیتی! حاکی از این معنا است که وی نیز کارکرد پروسه رفع ابهام را بیشتر در لایه های درونی تر مجاهدین جستجو می کند. چنانچه در ادامه ناگزیر می شود اذعان دارد کارکرد این پدیده در راستای ارزیابی میزان وفاداری اعضای سازمان به رهبری رجوی بوده است. هر چند در نهایت به اشتباه بودن این اقدام و همچنین پی آمدهای اجتناب ناپذیر آن اذعان می کند و می نویسد:
رهبری مجاهدین در راستای جایگزینی و تثبیت عناصر نوین در ایدئولوژی حنیف نیاز به شناسایی نیروهایی داشت که هیچ عاملی توان خلل وارد کردن در اعتماد آنان به او را نداشته باشد! حتی اگر به ناگاه از سوی سازمانی که کعبه آمال و آرزوهایشان است، مشکوک قلمداد گردیده و موقتاً بازداشت گردند! هرچه بود با پروسه رفع ابهام پایه های یک نوع سبک برخورد اشتباه با نیروهای خودی در تشکیلات مجاهدین گذاشته شد. (3)
اگر چه این اظهارات از سوی یک حامی و مدافع و تحلیلگر انقلاب ایدئولوژیک فی النفسه بر کارکرد پیشگیرانه پروسه خوانی دلالت و تاکید دارد، اما همسو با این اظهارات اعضای جداشده سازمان مجاهدین بعدها همین انگیزه ها را به صورت مفصل تر و موضوعی مورد بازخوانی قرار دادند. آنچه آنها اذعان می کردند، کم و بیش حاوی این ادعا بود که کارکرد پروسه خوانی افراد و اعضاء در این مقطع هدفی جز شناسایی عناصر متمرد و منتقد نسبت به رجوی و در ادامه یا مجاب شدن و یا حذف آنها از مناسبات سازمان مجاهدین نداشته است. آنچه در زیر مرور می شود اختصاصا از زبان یک عضو باسابقه و البته جداشده از مجاهدین در رابطه با ضرورت و انگیزه های طرح پروسه رفع ابهام در مناسبات مجاهدین است. این بخش اگر چه در مقایسه با فاکت های معمول این گونه مقالات بلند و طولانی است، اما به هر حال در برگیرنده همه آنچه باید درباره این پدیده بدانیم، می شود.
در اوایل سال 1364، حادثه ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو اتفاق افتاد. این ازدواج به دلیل آنكه مطابق رسوم و آئین ایرانیان نبود و در هیچ یك از احزاب و سازمان های دیگر نمونه نداشت، انقلاب ایدئولوژیك نام گرفت…. پس از این واقعه، بدنه سازمان دچار تكان های شدید و عاطفی و عقیدتی گردید. اكثریت قریب به اتفاق، در مقابل این ازدواج واكنش منفی نشان دادند و عمل رجوی را محكوم نمودند. در نتیجه سلسله مراتب فرماندهی و تشكیلاتی از بین رفته و تمرد و مخالفت كم كم اوج می گرفت. اعضاء دسته دسته دور هم جمع می شدند و راجع به این واقعه بحث و اظهارنظر می كردند و آن را محكوم می ساختند. عده ای رجوی را به خاطر این كار محكوم به اعدام دانسته و بعضی خواستار اخراج او از سازمان بودند. آنان كه خواستار اعدام رجوی بودند استدلال می كردند كه او حامل اطلاعات زیادی می باشد و اگر اخراج گردد، این اطلاعات به بیرون می رود و لذا باید اعدام شود. در واقع رشته امور از كف به در رفته بود. اما رجوی با آماده كردن و متقاعد نمودن سران سازمان، از طریق توسعه و گسترش دفتر سیاسی و كمیته مركزی كه با ده ها عضو، كه در واقع نوعی حق السكوت و جلب رضایت آنان بود، توانست سران بالای سازمان را با خود همراه كند و حال نوبت توده های سازمانی بود كه آنها را سر جایشان بنشاند. ناگهان در سازمان شایع كردند كه عده ای از عوامل و پاسداران جمهوری اسلامی در صفوف مجاهدین رخنه كرده اند و سپس اعلام نمودند كه همگی اعضاء مورد سوءظن می باشند لذا عضویت همه معلق است تا آنكه مجدداً پرونده و سابقه كلیه اعضاء بررسی و رفع ابهام گردد. متهم نمودن اعضای سازمان به پاسدار بودن از این فرمول كه هر كس به رجوی ایراد و اشكال بگیرد هم سو با رژیم است بیرون آمده بود. قاعده ای كه همیشه، چه در بیرون روابط و چه خارج روابط، مخالفین را توسط آن سركوب كرده و می كنند. این قاعده هنوز یكی از اصول حاكم بر تشكیلات رجوی است. اصطلاح رفع ابهام را در این مقطع ساختند تا مسئله ازدواج را تحت الشعاع مسئله ای كه علم كرده بودند قرار دهند. ناگهان زلزله ای در سازمان به وجود آمد و همه كارها تعطیل و هیجان تمامی سازمان را فراگرفت. این بهانه ای بود كه دهان متمردین را ببندند و بعد تمامی بدنه سازمان را در عراق كه آن موقع حدود هفتصد تا هشتصد نفر می شدند، به زندان هایی كه از قبل آماده كرده بودند منتقل نمودند. این زندان ها در پادگان های منصوری و مآوت در منطقه سلیمانیه برپا شده بود…… این برخوردها بسیار حساب شده و سنجیده بود زیرا بدین وسیله قصد داشتند كه روحیه زندانیان را خراب و شخصیت آنها را لجن مال كنند. به همه زندانیان اعلام كرده بودند: از این لحظه به بعد هیچ یك از شما مجاهد نیستید. ما به همه شما به چشم پاسداران نگاه می كنیم تا هنگامی كه عكس آن بر ما ثابت شود و لذا تا وقتی كه بر ما ثابت نشده كه بی گناه هستید ما مانند پاسداران با شما رفتار می كنیم و از ما انتظار برخورد دوستانه و محترمانه نداشته باشید. حدود یك ماه این عده در زندان بودند و در این یك ماه تمام كارها خوابیده بود. اما واقعیت غیر از این بود. زیرا اگر واقعاً نفوذ عناصر رژیم در درون سازمان درست بود، سازمان می توانست بدون انتقال اعضاء به زندان پرونده هر یك از اعضاء را جداگانه بررسی و نفوذی ها را شناسائی نماید. اما هدف پیدا كردن عناصر نفوذی نبود زیرا اساس مسئله نفوذی ها، ساختگی بود و خود سازمان هم می دانست كه عنصر نفوذی وجود ندارد. اما سازمان قصد داشت به بازداشت وسیع و همگانی اعضاء بعد سیاسی و امنیتی بدهد تا بتواند موقتاً بحران را بخواباند و از طرفی مقاومت و غرور افراد را بشكند تا به جای زیر سوال بردن رجوی، خودشان زیرسؤال بروند. در واقع رفع ابهام یك روكم كنی بود و پیش درآمد انقلاب ایدئولوژیك، تا زمینه برای جاانداختن آن و برپایی نشست های انقلاب هموار گردد. (4)
چنانچه ملاحظه شد کارکرد پروسه خوانی در این مورد به خصوص منجر به شناسایی و حذف و یا جابجایی، تعدیل و… موقعیت ها و رده های تشکیلاتی اعضایی می گردد که نسبت به دو اتفاق ازدواج ایدئولوژیک مسعود با مریم و در ادامه رهبری ایدئولوژیک مسعود رجوی مسئله دار هستند. در ادامه وجوه و کارکردهای دیگر پروسه خوانی در مناسبات مجاهدین را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
منابع
1- نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین اندکی از درون، اندکی از برون وشته بیژن نیابتی. انتشارات خارج کشور. بخش پروسه رفع ابهام.
2- همان.
3- همان. بخش یازدهم. ایدئولوژی مریم.
4- مرداب (جلددوم) ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب. نوشته هادی شمس حائری. انتشارات خارج کشور. پائزی 1375. صفحات 62 تا 64.
بخش سوم:
2- پروسه خوانی، کارکرد امنیتی در ورود به مناسبات مجاهدین
کارکرد امنیتی پروسه خوانی یکی دیگر از موارد متداول در مناسبات سازمان مجاهدین خلق است. ظاهر امر، توجه اصلی معطوف به پیشگیری از ورود عوامل نفوذی به تشکیلات مجاهدین است. اما واقعیت این است که اهداف پنهان و آشکار متعددی در این خصوص دنبال می شود که می توان چشم انداز نهایی آن را در راستای هویت سازی و انقیاد بی چون و چرای تشکیلاتی ارزیابی کرد. این اهرم در تمام سیستم های فرقه ای و در بدو جذب افراد به مناسبات با پوش ها و محمل های مختلف اعمال می شود. اما به طور مشخص در این خصوص به کارکرد و اهمیت این پدیده در مناسبات سازمان مجاهدین خلق می پردازیم. لازم به ذکر است که پروسه خوانی در سازمان مجاهدین خلق مشخصا پس از وقوع انقلاب ایدئولوژیک مورد توجه قرار گرفته است.
در این خصوص فرد ناگزیر به بازخوانی زندگی خود از تولد تا زمان رسیدن به مناسبات مجاهدین می شود. بر اساس اظهارات جداشدگان این پروسه در بدو ورود به تشکیلات مجاهدین در مرحله پذیرش بیشترین وقت و انرژِی را از افراد می گیرد. این بازخوانی به لحاظ فرم و قالب بیشتر شبیه یک اتوبیوگرافی است. با این تفاوت که پس از مطالعه آن از سوی افراد مسئول نقطه های به اصطلاح کور و به نوعی خلاء ها و شکاف های زمانی کشف و مورد بازخوانی و توجه قرار می گیرد. این نکات کور بعضا ممکن است روزها و ماه ها تا رفع ابهام های امنیتی و اطمینان کامل نسبت به صحت اظهارات عضو طول بکشد. اما سوای این جهات، بخش دیگری از حساسیت ها متوجه شناخت انگیزه ها و کیفیت و سمت و سوی آنها می شود. به طور مشخص نکات همسو و مکمل با این هدف در بحث پروسه خوانی افراد را می توان در موارد زیر دسته بندی کرد:
1- شناخت انگیزه های سیاسی در گذشته.
سازمان در واقع از طریق پروسه خوانی فرد درمی یافت که او با چه انگیزه مشخصی وارد مناسبات شده است. این انگیزه ها می توانست به کمیت حضور سایر جریان های اپوزیسیون متعدد و متنوع باشد. از گرایشات چپ گرفته تا ناسیونالیستی و سایر برداشت ها و تحلیل های دیگر از جمله سمپاتی به شریعتی و یا سایر شخصیت های فکری و سیاسی. با این سنجش در واقع قابلیت و پتانسیل یک فرد در میزان و کیفیت استحاله اش در مناسبات فکری، سیاسی و تشکیلاتی ارزیابی می شد.
2- شناخت انگیزه های بالفعل در ورود به مناسبات مجاهدین.
سوای گرایشات فکری، برای سازمان این نیز مهم بود که فرد داوطلب با چه انگیزه بالفعل مشخصی در حال پیوستن است. با دریافت این انگیزه ها در واقع موقعیت و نسبت نزدیکی و دوری داوطلب ارزیابی می شود.
3- آگاهی نسبت به کیفیت دانش سیاسی و تئوریک.
برای سازمان این نیز مهم بوده و هست که داوطلب از چه میزان دانش، فهم و… سیاسی و تئوریک برخوردار است. این اطلاعات امکان می دهد تا ضریب کنتاک ها و چالش های فرضی سیاسی و ایدئولوژیک فرد داوطلب با تشکیلات ارزیابی شود. تنظیم رابطه تشکیلاتی و احراز صلاحیت ها بستگی مستقیمی با این کیفیت ها دارد.
4- اگاهی نسبت به انگیزه های غیر سیاسی در ورود به مناسبات مجاهدین.
پروسه خوانی این امکان را فراهم می کند تا به میزان موثر و تعیین کننده ای انگیزه های شخصی افراد در جذب شدن به تشکیلات بر ملا شود و به همان میزان امکان تمرد، عدم سازگاری، پائین آمدن ضریب انگیزه های فردی با تشکیلات را باعث می شود.
5- آگاهی نسبت به جایگاه و شرایط طبقاتی فرد.
کارکرد دیگر پروسه خوانی شناخت و اشراف تشکیلات نسبت به جایگاه و به اصطلاح سازمانی پایگاه طبقاتی افراد می شود. از آنجایی که اساسا سازمان در تحلیل کیفی پایبندی افراد به التزامات تشکیلاتی به موقعیت طبقاتی افراد سهم تعیین کننده ای می دهد، لاجرم اشراف بر موقعیت طبقاتی در اولویت قرار می گیرد. این افراد هزینه و انرژی بیشتری برای انطباق پذیری خود با تشکیلات از سازمان می گیرند. بخشی از اهداف پروسه خوانی معطوف به کسب این گونه اطلاعات می شود.
6- بررسی اجمالی نسبت به شرایط خانوادگی و پتانسیل آنها در جذب شدن به طرف سازمان.
بخش دیگر هدف پروسه خوانی بر روی کسب اطلاعات از وابستگان و نزدیکان داوطلب متمرکز می شود. با این روش در واقع هدف های فرضی برای جلب افراد مستعد در پیرامون داوطلب سازماندهی می شود. در مراحل بعدتر فرد جذب شده خود در نقش یک کاتالیزور باعث جذب بستگان و نزدیکان خود می شود.
7- کسب اطلاعات در زمینه های امنیتی، آماری، و همچنین میزان مقبولیت و مشروعیت سازمان در میان مردم.
کارکرد دیگر پروسه خوانی روی دریافت اطلاعات مشخصی متمرکز می شود که از طریق آنها تشکیلات می تواند موقعیت خود را در شرایط خاص اجتماعی و جغرافیایی ارزیابی کند.
این فاکتورها به طور مشخص در عموم فرقه ها لحاظ می شود. با این توضیح که در فرقه های سیاسی به دلیل ماهیت خاص و ویژه شان علی الصول دامنه و اهمیت و جایگاه متفاوت تری دارند. نکته قابل ذکر اینکه در تبیین هر یک از این کارکردها به دلایلی از جمله تنیدگی و رابط دینامیکی این اجزاء با یکدیگر و نتایج همسو و تعیین کننده شان، که در نهایت به مثابه باریکه راه هایی به جریان کلی روند مغزشویی منتهی می شود، به طور اجتناب ناپذیر با شباهت های مضمونی و محتوایی مواجه خواهیم شد که ممکن است تکرار مباحث را تداعی کند. برای جلوگیری از این امر ناگزیر این فاکتورها را به طور اجمال بررسی می کنیم تا در فرصت و جای مقتضی اهداف درونی تر آنها را در مناسبات مورد بررسی قرار بدهیم.

خروج از نسخه موبایل