خاطرات پراکنده امید پارس از دوران اقامت در قرارگاه اشرف

بدون تیتراژ!
خاطرات پراکنده امید پارس از دوران اقامت در قرارگاه اشرف
امید پارس، کانون آوا، هفتم اوت 2008
توضیح کانون آوا: امید پارس عضو سابق مجاهدين به تازگی موفق به خروج از عراق شده است وی ضمن انتشار روزشمار دوران اسارت خود در کمپ تیپف همچنین بخشی از مشاهدات و تجربیات دردآور خود، از درون روابط فرقه ای مجاهدین در قرارگاه اشرف را نیز جهت اطلاع ایرانیان آزاده منتشر می نماید.
از آنجایی که درک روابط و مناسبات بیمارگونه فرقه ها برای انسانهای آزاد بسختی قابل درک می باشد این خاطره کوتاه نیز بدون در نظر گرفتن مناسبات غیر انسانی درونی فرقه مجاهدین بکلی گنگ خواهد
چند هفته ای بود که از نشستهای طعمه می گذشت و آخرین بحث برادر مسعود هم خیلی صدا کرده بود و همه باید این بحث را روی خود می بردند یا به عبارتی گذشته تشکیلاتی خود را با شاخص این بحث مرور می کردند.قرار هم بر این بود که نفرات هرچه قدیمی تر و پرسابقه تر بیشتر این بحث را روی خودشان ببرند یعنی به خود بگیرند.
موضوع بحث پوفیوزی بود، یعنی اینکه مجاهدین باید تک به تک خود را مورد بررسی قرار دهند که چقدر پوفیوز هستند. البته باید در نظر گرفت که قبل از هر چیز همیشه برادر می گفت: این برادران مجاهد ثمره سالها کار و زحمت تشکیلاتی و خون جگر خوردن خودش است.
نشستها حول این موضوع در لایه های مختلف شروع شد و برای اینکه ما هم بتوانیم این مسئله را روی خودمان ببریم لایه ما را هم در نشستهای بالاتر از خودمان می بردند.
البته ناگفته نماند که همیشه در این نشستها کادرهایی مثل مهدی ابریشم چی، محدثین، و…….هیچوقت مورد بازخواست قرار نمی گرفتند، اما نفراتی مثل مهدی افتخاری را هر دفعه سکه یک پول می کردند و ایندفعه یکی از دفتر سیاسی های سابق را آوردند و او را بی آبرو کردند. وی که نام مستعار اخباری داشت و او را هوشنگ هم می نامیدند متهم بود که سالیان به دروغ برای خودش مشکل بیماری قلبی درست کرده است و به این بهانه از زیر کار در می رود. بعد از او هم ابراهیم سعیدی معروف به ابراهیم عکاس را آوردند و محاکمه کردند. موضوع پوفیوزی او هم مسئله حاد و مهمی بود، وی در نامه ای به مسئول خود گفته بود که محمد علی توحیدی یک دجال به تمام معنا است و از آنجایی که ایشان از نورچشمی های رهبری بودند خود ابراهیم به بریده و لمپن متهم شد، یعنی کادر بیست و چند ساله بدلیل انتقاد از دستگاه در جرگه پوفیوزها قرار گرفت. البته این بحث ایدئولوژیک بود و همیشه سرچشمه مسائل ایدئولوژیکی خود رهبری است.
ما هم کم کم چشممان باز می شد و فهمیدیم که از لایه بالاسرمان تا بالا همه با معیارهای مختلف پوفیوز هستند ( البته به تعریف رهبری ) و حالا به تجربه معلوم شد که هرچه بالاتر می رویم این غلظت بیشتر می شود ولی تا آنوقت گیج بودیم که آیا این بحث شامل خود رهبری هم می شود یا نه؟
یکی از روزها نشست لایه ما با خواهر مریم اعلام شد. طبق معمول ساعتها معطل شدیم و از آنجایی که ضعف شدیدی در دریافت بحثهای ایدئولوژیکی داشتیم ما را به ردیف های جلو بردند تا اشعه انقلاب خواهر مریم ما را تغییر دهد.
با ورود خواهر مریم شور و شوق ایدئولوژیکی به اوج رسید و ما یکدم شعار می دادیم و بر عهد خودمان برای رساندن او به تهران و اینکه او را سید النساء می دانیم پافشاری می کردیم.
بعد از پایان گرفتن شور حسینی، خواهر مریم خواست که بچه ها صحبت کنند و بگویند که از بحث جدید چی گرفته اند. برخلاف همیشه که هجوم بی دریغ به سمت بلند گوها مشکل ایجاد می کرد اینبار فقط چند تن از نفرات ثابت عشاق بلند در صف قرار گرفتند. امین هم نفر اول بود. او که هربار با سخننان گهربارش اعلام می کرد که زاده پاک مریم است اینبار هم با اعلام اینکه خیلی خواهر مریم را دوست دارد و بحث ها راهگشا است شروع کرد از خودش گفت، از مسئولش گفت، از شورای رهبری گفت، از کار گفت، از زرهی گفت و از همه چیز گفت الا موضوع مهم پفیوزی!
خواهر مریم هم که از اینهمه هوش ایدئولوژیک زاده خود متحیر بود سعی کرد بحث را سمت و سو دهد و پرسید: امین تو که سالیان در معرض بحث های انقلابی هستی، در یک کلام یا یک جمله در مورد بحث پوفیوزی چی میگی؟
امین هم که تمام ذکاوت ایدئولوژیک خود را که از رهبری به ارث برده بود بکار برد و گفت: بخدا خواهر مریم ازا ین بحث پوفیوزی هم مثل همه بحثها باید با شاخص خود برادر مسعود عبور کنیم!!!.

خروج از نسخه موبایل