ارتش ورشكسته(قسمت هیجدهم )

در اين ايام كه انواع نقابهاي تزوير و ريا از چهره رهبران فرقه تروريستي مجاهدين خلق برافتاده بود فرمانده هان فرقه نيز وحشي تر شده و دامنه سركوبها را گسترش داده و با تشكيل دادن دسته هاي سركوبگر به ضرب و شتم و بازداشت ناراضيان دروني ميپرداختند.
نيروهاي اشغالگر آمريكائي نيز در بيرون اردوگاه كار اجباري اشرف مستقر بوده و هيچ نظارت و كنترلي بر درون اردوگاه نداشتند. آخه بيچاره ها خودشان در باتلاق عراق حسابي گير افتاده و تمام سعي شان بر كنترل اوضاع عمومي كشور مصيبت زده عراق بود.
فرقه مجاهدين نيز از اين وضعيت مهمانان ناخوانده عراق در جهت حفظ تشكيلات پليدشان بهره برداري كرده و همچنان به سركوب و ضرب و شتم ناراضيان دروني ميپرداختند.
اما ديگر كار از اين حرفها گذشته بود و گردباد نابودي سرتاپاي فرقه را فرا گرفته بود هر چه آنان بيشتر دست به سركوب ميزدند نيروهاي ناراضي نيز شديدتر و با صراحت تر اعتراضاتشان را بيان ميكردند.
به عنوان مثال يكروز رضا مرادي و نعمت اوليائي ( ازشكنجه گران فرقه) يكنفر از نيروهاي تازه وارد، كه اسمش سعيد پاكدل بود را تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار دادند كه در اعتراض به اين رفتار وحشيانه مسئولين فرقه، نيروهاي ناراضي به دفاع از وي برخواسته و اقدام به مثل كردند. در جريان اين درگيري نيروهاي معترض حتي يكي از اعضاي شوراي رهبري فرقه را( اسم وي زهرا بود) مورد ضرب و شتم قرار دادند. هر چند كه برخورد فيزيكي از ديدگاه شخص بنده مورد تأييد نميباشد اما نيروها آنقدر سركوب شده بودند كه به اين طريق ميخواستند عاملين جنايات درون تشكيلاتي را مجازات كنند و راهي غير از برخورد فيزيكي برايشان وجود نداشت.
در اين اوضاع و احوال من كه هنوز جاي زخمهائي كه بر بدنم در اثر شكنجه هاي چند ماه قبل شکنجه گران فرقه وارد شده و هنوز خوب نشده بود و با توجه با اين كه ميديدم كه زندان و شكنجه گاهها هنوز برقرار است و حتي نابساماني و بي قانوني بدتري در قياس نسبت به زمان حكومت صدام حسين، دامن فرقه را فراگرفته است محتاطانه تر عمل كرده و از اعتراض كردن علني خودداري كرده و منتظر فرصت مناسب بودم.
پيش خودم ميگفتم اين بار ديگر بايد عاقلانه تر عمل كرده و از دادن آتو و بهانه به دست اين وحشي ها خودداري كنم.
آري در نيمه دوم بهار 1382 شمسي بوديم. فضاي محلي كه درآن ماها كه اكثراٌ نيروهاي يكي دوساله منتقل شده به عراق در آن استقرار داشتيم كاملاٌ ملتهب و در حالت انفجار بود و كنترل امور داشت از دست فرمانده هان فرقه خارج ميشد.
مسئولين فرقه دست به هر اقدامي ميزدند تا فضا را آرام كنند اما تمامي ترفند هايشان نقش بر آب شده و با شكست روبرو ميشد. ديگر ضرب و شتم افراد هيچ تأثيري نداشت.
مسعود،ايرج،علي دهقان،ستار ريگي،فرامرز،فرهاد بهمن و جمشيد را چند تن از شكنجه گران فرقه به نامهاي اسماعيل عبدالي، عليرضا قلجائي، نادر رفيعي نژاد و رضا مرادي مورد ضرب و شتم و شكنجه قرار داده بودند. محمود مشتاقي ( امير عباس) كه شديداٌ تحت فشار فرمانده هان فرقه تروريستي مجاهدين خلق قرار داشت تا همسرش را طلاق دهد سر پست نگهباني مجدداٌ اقدام به خود سوزي كرده بود.
چندتا از نيروهاي ناراضي از اردوگاه فرار كردند. دو نفر از آنان موفق شدند كه سالم از عراق خارج شوند و به دنبال زندگي عادي شان بروند و بقيه را نيروهاي اشغالگر آمريكائي دستگير كرده و تحويل مقامات فرقه مجاهدين دادند. اما هيچ كدام از اقدامات ناجوانمردانه مسئولين فرقه از موج اعتراضات نيروهاي معترض نمي كاست كه هيچ، بلكه موجب تشديد آن نيز مي گرديد.
فرمانده هان فرقه كه شاهد همبستگي و اتحاد بي سابقه اين نيروهاي جديد الورود و در عين حال ناراضي بودند فكر ميكردند كه با متفرق كردن آنان ميتوانند اين افراد را تحت كنترل خويش درآورند در نتيجه هر كدام از ما را به در قالب يگانهاي جديدي تقسيم بندي كرده و به قرارگاهاي مختلف ارتش به اصطلاح آزادي بخش فرستادند.
من نيز به همراه حدود پانزده نفر ديگر از نيروها به قرارگاه هفتم ارتش به اصطلاح ازادي بخش فرستاده شدم. فرمانده اين قرارگاه يكي از اعضاي شوراي رهبري فرقه به نام وجيهه كربلائي و فرمانده يگان من شخصي به نام عيسي آزاده و فرمانده دسته ام رمضان زارع بود.
وقتي ما را مسئولين پذيرش تحويل قرارگاه دادند برايمان يك مراسم جشن و خوش آمد گوئي برپا شد و وجيهه كربلائي چاپلوسانه به ما خير مقدم گفت و از ما خواست كه به مناسبات و مقررات اردوگاه وحشت احترام گذاشته و در اين اوضاع متلاطم عراق از اصول فرقه دفاع كنيم.
ادامه دارد….
محسن عباسلو، 12.08.2008، كانون آوا

خروج از نسخه موبایل