انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين!!

انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين!!



فرشاد آزمون 4/ 8 / 2004

«به بهانه نوشته های آقای نیابتی در رابطه با انقلاب درون مجاهدین»
مجاهدین خلق همیشه برای بن بست شکنی سیستم فرار به جلو را اتخاذ کرده اند و یکی از این فرارها که سر نیروی خود را بتوانند گرم کنند را می توان در انقلاب ایدئولوژیک آنها دید.
مجاهدین خلق مدعی هستند که با ازدواج مریم با مسعود که البته خطبه آن را هم بر خلاف سنت اسلامی ایشان خوانده اند و ایشان بوده اند که تقاضای ازدواج کرده اند و در پس این ازدواج یک پیام بوده است : رهایی زن از قید استثمار به معنی ضعیف ترین قشر جامعه.
و می گویند در یک جامعه این طبقات نیستند که تنها پایه گذار ستم طبقاتی می باشد ، بلکه این زنان هستند که در یک جامعه مورد ستم طبقاتی مضاعف قرار گرفته اند ، از این مسئله که بگذریم که آیا ستم طبقاتی و رهایی زن یک مقوله وابسته به هم است و نمی توان بدون مبارزه طبقاتی عمیق رهایی زن را ایجاد کرد.
ولی ادعای رهایی زن و سمبل قرار دادن مریم رجوی به عنوان یک زن رها که خود تصمیم گرفته است که از شوهر سابق خود یعنی مهدی ابریشمچی جدا شود و به عقد رفیق او یعنی آقای رجوی در آید ، نشان از یک تصمیم آزاد و مقدمه یک شوک برای راه نشان دادن برای رهایی زن خوانده شده است.
حال نگرشی بسیار ساده و یک سؤال و یک تجزیه تحلیل ساده نشان خواهد داد که این سمبل زن رها شده نه تنها آن گونه که ادعا می شود آزادانه تصمیم گرفته است ، بلکه در چارچوب تشکیلات و دستور تشکیلاتی دست به فدا زده است.
خود این مسئله فدا یک تناقض است ، چرا که اگر تصمیم آزادانه این زن رها شده بوده باشد دیگر معنی فدا ندارد و اگر تصمیم او تشکیلاتی بوده است و بر طبق آن طلاق و ازدواج را انجام داده است دیگر صحبت از آزادی مفهومی ندارد.
یک سؤال ساده این است که آیا ایشان به زندگی قبلی زناشویی شان با مهدی ابریشمچی عشق می ورزیده اند و یا نه ؟ آیا ازدواج قبلی هم تشکیلاتی بوده است و یا بر اساس محبت و عشق و دوستی بین دو انسان ؟
اگر پذیرا باشیم که این ازدواج با مهدی ابریشمچی هم بر اساس یک دستور تشکیلاتی بوده است ، که این خود اولین ستم به زن و مردی است که نه بر اساس عشق ، بلکه بر اساس دستور تشکیلاتی ازدواج کرده اند و کسی که در جهت ایجاد حقوق آزادی زنان است نمی تواند خود در تشکیلاتش چنین دستوری را بدهد که یک دستور علیه احساسات و عواطف انسانی است.
شق دیگر قضیه این است که ازدواج با مهدی ابریشمچی بر اساس عشق و محبت بوده است و آنگونه که بعدها بیان شد نه به خاطر اختلافات بلکه به خاطر فدای مریم رجوی است که این طلاق از مهدی ابریشمچی صورت گرفته است که در این صورت یک دستور و الزام تشکیلاتی بوده است که عشق و حیات یک خانواده از هم گسیخته شود و دیگر اراده آزاد خانم رجوی به عنوان یک زن نبوده است که از همسر سابق خود جدا شود ، بلکه یک اجبار تشکیلاتی بوده است!
فرض دوم این می تواند باشد که نه! ایشان عشق و محبت جدیدی نسبت به رهبر ایدئولوژیک و معلم ایدئولوژیک خود پیدا نموده اند! البته در این روابط و در این طلاق و ازدواج تنها چیزی که صحبت آن نمی شود عشق انسانی است که بین دو انسان زن و مرد برای ازدواج انجام می گیرد ، پس می بینیم که از هر سری که وارد قضیه می شویم تناقضات در این مسئله سمبلیک رهایی زن دیده می شود.
اجبار و الزامات تشکیلاتی در پشت تمامی این قضایا خوابیده است و برای همین نیز اسم آن را فدای مریم گذارده اند و این نیز چیزی جز مقدمه زیر و رو کردن تشکیلات سازمانی و متمرکز کردن تمامی قدرت در دست خاندان رجوی! به قولی که یکی از آقایان در مراسم سالگرد آقای کاظم رجوی بیان کرد ، نبود.
که با فریبکاری چنین رنگ و رویی به خود گرفت و صورت تشکیلاتی سازمان مجاهدین را از یک سازمان سیاسی به ولایت فقیه تبدیل کرد و تمامی مبانی انقلاب ایدئولوژیک درونی که امروز از طرف بعضی برایش صدها صفحه توجیح نامه نوشته می شود ، بیش از یک فریب برای قبضه کردن قدرت نبوده است که می خواست در مقابل رهبریت خمینی رهبریت ایدئولوژیک خود را جا بیاندازد.
وگرنه دیدیم که در یک معادله ساده این طلاق و ازدواج نمی توانسته است از عشق که سرچشمه یک ازواج است نشأت گرفته باشد و در نتیجه یک الزام واجبار تشکیلاتی بوده است.
پس خانم رجوی هرگز به اراده آزاد خود دست به چنین امری نزده و بر اساس عشق که پایه رابطه انسانی بین یک زن و مرد است دست به چنین طلاق و ازدواجی نزده است چون این امر بارها در سخنان متفاوت خود آقای ابریشمچی نفی شده است که جدایی آنها به هیچ وجه در اثر اختلاف و غیره نبوده است.
پس این تنها خواست رهبر بوده است که این طلاق و ازدواج انجام بگیرد تا بتوان مبحث انقلاب ایدئولوژیک را بر پا کرد و بتوان تمامی تشکیلات یک سازمان را در هم ریخت و قدرت و سیطره فرد آقای رجوی را پایه ریزی کرد.
و به خاطر همین نیز تمامی دستاوردهای بشری در مبارزات سیاسی و حزبی از طرف آقای رجوی در نشست چند روزه اش بر اساس توجیهات ایشان رد شده و رهبري جدیدی به نام انقلاب ایدئولوژیک جایگزین آن می شود.
که عواقب بسیاری را در بر داشت که امروز نتیجه آن را مشاهده می کنیم که چگونه بیست سال در عراق تنها نه به عنوان یک ارتشی که از مردم تغذیه می کرده است بلکه ارتشی نخبه ایدئولوژیک که حتی عناصر فداکار خود را در اثر این انقلاب ایدئولوژیک یا اخراج می کند و یا عذرشان را می خواهد و آن را تبدیل به ارتش خاص می کند که هرگز نتوانست پایه یک ارتش توده ای و رابطه تنگاتنگ با مردم را بریزد.
و البته باید اسم آن را نیز نوین بگذارد ، چرا که ارتشی بوده اولین شرطش قبول رهبری و انقلاب ایدئولوژیک جدا از توده مردم بود برای رهایی زن و بعد نیز دگرگونی های فرمی در سطوح مختلف سازمان که نه اکتسابی بود بلکه هدیه ای به عنوان تبعیض مثبت بود که نتیجه دیگرش حاکمیت بیشتر رهبری بر عناصر سازمانی بود.
در جوامع سرمایه داری نیز می بینیم که زنان در بسیاری از مواقع بهتر از مردان استخدام می شوند ، چرا که متأسفانه به خاطر ستم مضاعفی که بر این قشر اجتماعی رفته است آنها را سر به راه تر تشخیص می دهند.
و البته این ریشه تاریخی دارد و یک مسئله روانشناسانه است که سرمایه داری نیز از این ضعف تاریخی و ستم تاریخی استفاده می کند تا در بسیاری از مقوله های اجتماعی از نیروی زنان در مقابل نیروی مردان استفاده کند.
و این نیز در سازمان مجاهدین به عنوان انقلاب ایدئولوژیک و تبیعض مثبت انجام گرفت و تمامی ساختار تشکیلاتی مجاهدین را در هم ریخت که نتیجه اش امروز به وضوح دیده می شود.
مسئله زنان و بحث و دگرگونی آن در سازمان نه به طور ریشه ای بلکه در اثر یک دستور تشکیلاتی انجام گرفته است و مریم سمبل رهایی زن در واقع آن قدر آزاد نبوده است که خود انتخاب کننده باشد ، بلکه دستور رهبر را اجرا کرده است.
نتیجه : انقلاب ایدئولوژیک و رهایی زن از استثمار جنسی نه به صورت دستور سازمانی است که بتوان از بالا آن را صادر کرد و در تشکیلات و یا در جامعه جاری کرد و نه می تواند بر اساس دستور تشکیلاتی انجام بپذیرد.
چرا که زمانی در حساس ترین نقطه یعنی ازدواج كه بر اساس عشق انجام نگیرد و در اثر اجبار تشکیلاتی مجبور به فدا باشی نمی توانی هم زمان یک سمبل برای اراده آزاد زن برای انتخاب باشی.
چرا که در بالاترین نقطه انسانی یعنی ازدواج که زمینه اولیه اش عشق بین دو انسان است پشت پا زدی و جوهر انسانی خود را به عنوان خوی حیوانی نفی کردی! کاری که در تشکیلات به مرد به عنوان نرینه یاد می شد که باید سرکوب شود.
پس به خاطر عدم پایه قرار گرفتن این انتخاب یعنی ازدواج بر اساس عشق و اراده آزاد است که مریم سمبل فدا می شود ، چرا سمبل فدا می شود ؟چون که از خود می گذرد! توجه کنید! از خود می گذرد ؟
یعنی از عواطف انسانی خود و شخصی خود می گذرد چرا ؟ می خواهد برای یک ایده بالاتر یعنی تشکیلات انقلاب ایدئولوژیک کند و رهبری ایدئولوژیک را پایه ریزی کند و قدرت را در دست آقای رجوی به عنوان انقلاب ایدئولوژیک متمرکز کند!
و زنان نیز در این انقلاب ایدئولوژیک دستاویز قرار می گیرند چرا که تسلط بر آنان را مانند سرمایه داران و جامعه طبقاتی بهتر می دانند و نه در واقع شرایط مساوی را برای یک رقابت فراهم کنند بلكه به عنوان تبعیض مثبت و رهبری ایدئولوژیک زمینه تسلط را فراهم می کنند.
آری! رهایی زن در عمق گیری بستر مبارزه طبقاتی انجام می گیرد و هرگز نمی تواند به طور تشکیلاتی از بالا جاری شود و در بستر مبارزه کل جامعه است که زن نیز به حقوق دمکراتیک خود نزدیک و نزدیک تر می شود وگرنه این انقلاب ایدئولوژیک ترفندی بیش نبود که به عنوان کالای لوکس رهایی زن فروخته می شود.
و این در حالی است که سمبل این رهایی یعنی مریم رجوی نه بر اساس عشق به یک نفر بلکه با سرکوب آن می خواهد که زن را رها کند و خود را به تشکیلات می سپارد و احساسات و عواطف خود را فدا می کند! البته نه فدای رهایی زنان وگرنه بر اساس اراده خود و احساسات و عشق خود رفتار می کرد.
بلکه فدا برای تشکیلات ، فدا برای دگرگونی و تسلط رهبري بر یک سازمان سیاسی و انقلابی که با این حاکمیت اولین پایه های سقوط آن نیز گذارده شده که امروز نیز رفراندوم و پراگماتیسم حاکم بر سازمان نتیجه این روند دروغین است.
 
خروج از نسخه موبایل