خواهر سیاه کار!

خواهر سیاه کار!


علي شمس
من چند سالی این توفیق را داشتم که از نزدیک با اخلاق صداقت مجاهدین برخورد داشته باشم ، در ابتدا صداقت و فداکاری را دو حسن مجاهدین می دانستم ولی با مرور زمان و کار نزدیکتر با آنان متأسفانه به بخش اول آن صداقت بسیار شک کرده و در آخر معتقد شدم که مجاهدین خطی صادق نیستند.
حال منظور از خطی چیست ؟ منظور این است که مسلماً افراد عضو مجاهدین در مقابل سازمان صداقت دارند و این اولین و اصولی ترین کاری است که برای خود قائل هستند و همه چیز در خدمت سازمان و رهبری آن است و صداقت را تنها در خدمت رهبری و در مقابل آن صحیح می دانند!
وگرنه برای پیش بردن کار خود هر مسئولی دست به هر دروغی می زند تا کار خود را حتی با نزدیکترین هواداران که با آنها تنگاتنگ کار می کنند پیش ببرند.
البته پس از چندی این خصوصیت افراد عضو مجاهدین برایم روشن شد ، به ویژه پس از کار کردن با خانم معصومه بلورچی که چند سالی تنگاتنگ در خدمت ایشان بودم که چقدر این افراد ناصادق بوده و سیاه باز هستند.
البته باید بگویم که افرادی از اعضای مجاهدین هم علیرغم این مسئله سعی نمی کردند که دست به سیاه بازی در مقابل ایرانی ها و یا خارجی ها و یا هوادار بزنند و همیشه در ذهنم این بود که اینان اگر با من که از نزدیک با آنها کار می کنم برای پیشبرد کار خود متوسل به دروغ می شوند ، پس چه صداقتی دیگر در مقابل مردم عادی دارند.
این خواهر که به نام خواهر فرشته معروف بود و مسئول و نماینده شورای ملی مقاومت در آلمان بود معروف به خواهر سیاه کار بود ، اگر قبول ندارید از هوادارانی که در آلمان با این خواهر کار کرده اند سؤال کنید که آیا علی شمس دروغ می گوید یا راست می گوید و چند نفر از اینان از دست این خواهر سیاه کار ادامه کا رخود را با مجاهدین و یا با این خواهر قطع کردند.
و از آنان بخواهید که چند بار گفته اند عجب سیاه کاری است این خواهر و اگر مجاهد نبود یک بازاری می بود! و یا البته من هم به شوخی می گفتم خانواده های بلورچی حداقل در اصفهان همه بازاری هستند!
این خواهر مجاهدن که در باقرزاده یکی از دفاتر مجاهدین در نزد هواداران به نام خواهر سیاه باز معروف بود و تقریباً همه کسانی که من می شناسم و طی این مدت با او از نزدیک کار می کردند به این مسئله پس از چندی معترف بودند!
این خواهر حتی کارش به جایی رسیده بود که مسئول خود که مثلاً محدثین بود را نیز سیاه می کرد! و من به شوخی می گفتم این خواهر را بدین دلیل به آلمان آورده اند چون مسعود رجوی می خواسته است از دست سیاه بازی هایش راحت بشود!
یکی از خصوصیاتی که مجاهدین بسیار هوشمندانه از آن استفاده می کنند ، به ویژه در رابطه با افراد خارجی و شورایی ها و یا جیره خواران دور و بر شورا که به عنوان شاعر در رفت و آمد هستند کار کردن روی فردیت این افراد است و باد کردن آنهاست!
این متد را البته در نزد هواداران و افراد مجاهد طور دیگری به کار می گیرند و در آنجا آنها را بادهای انقلابی می کنند و از همین جا سیاه بازی ها شروع می شود! ولی خوب بعضی مواقع کار به جایی می کشد که خواهر فرشته ما به خود محدثین هم مسئول بالا دستش بود برگ می زند و سیاهش می کند!
مثلاً یادم می آید که برای ما هواداران و خود مسئولین این كريم رحمانی(رحمان كريمي) به صورت جوکی در آمده بود! چون ایشان بسیار علاقه زیادی به سخنرانی داشت! و هر بار نشست بود ایشان می آمد صحنه ای را که خواهر مجاهدمان می خواست بچیند با برنامه های سخنرانی خودش در روزهای یکشنبه عصر در باقرزاده به هم می زد! تا این که تصمیم گرفتند که دیگر به او خبر ندهند و این طوری از شرش راحت شدند.
ولی به او بسیار احترام می گذارند در ظاهر و بادش هم می کنند و این مصاحبه های تلویزیونی با این افراد مانند جمشید پیمان و غیر را هم به همین حساب باید بگذارید ، باد کردن افراد وگرنه ته دل اعتقادی به آنها ندارند و تنها وسیله ای هستند در دست آنها!
مثلاً بارها دیدم زمانی که آقای روحانی به صورت انقلابی پشت میکروفن داد و فریاد می کند! و بالا و پایین می پرد ، چگونه این خواهران به یکدیگر تبسم مسخره کردن می زدند از جمله همین خواهر سیاه کن! یعنی معصومه بلورچی!
این سیاه کاری افراد چه خارجی و چه داخلی و چه هوادار و عضو خطی است که به مجاهدین از آن استفاده می کند و به طور غریزی پس از چندی تمامی افراد از بالا تا پایین به آن دچار می شوند و به طور غریزی از آن استفاده می کنند ، من هم مدتی لازم داشتم تا این دست را بتوانم بخوانم!
مثلاً من در باقرزاده هفته یا دو روز مالی می رفتم و بقیه روزها را هم در خدمت خواهر فرشته در بخش روابط خارجی کار می کردم ، روزی یک عامل بریده تازه از منطقه برگشته خود را که تا کنون در آمریکاست صبح زود به سراغ اتاق استراحت فرستادند و به دسوت من که در کنار من در استراحتگاه خوابیده بود گفتند : پاشو فلانی برو این انگورهایی که ما دیروز از میدان بار آوردیم را ببر بفروش!
حالا بگذریم که انگوری در کار نبود و نفر هم نرفت! ولی من دچار عذاب وجدان شده به طوری که اشکم در آمد که سازمان واقعاً این قدر پول ندارد! و به خواهر فرشته سیاه کار گفتم خواهر من سه روز در هفته به مالی می روم! پس از چندی فهمیدم که این کار سیاه بازی بوده است! برای این که افراد را به کار مالی بکشانند!
یا جلسه ای بود با خواهر هاجر در بوخرم ماه دسامبر بود و خواهرمان آمده بود که نیروی مالی برای دسامبر از میان هواداران جمع کند! که یک همشهری من گفت خواهر من یک ماه می آید! پس از جلسه به این همشهری گفتم! تو می روی ماه دسامبر را مالی ، من که تو را می شناسم تو اهل این حرف ها نیستی!
همسرش گفت که خواهر پروین آمد به ما گفت برای گرم کردن جلسه اگر هم نمی روید بگویید ده روز ، پانزده روز ، یک ماه می رویم مالی! تا دیگران هم انگیزه بگیرند! خوب اینها از ما آخر خواستند ما هم دادیم ولی یک روز هم این شخص و همسرش مالی نرفتند!
و اگر بخواهم از این داستان ها بگویم که چگونه افراد هوادار که با آنان از نزدیک کار می کردند سیاه می شدند و هنوز هم می شوند! زیاد است و مطمئن هستم که هواداران هم کم و بیش از این داستان ها دارند که برای هم پچ پچ می کنند.
و از همین نقطه ها بود که اعتماد امثال من به این دستگاه شکست و برای همین هم یک روزی به این خواهر سیاه کن ، که به استاد سیاه کاری معروف و به قول یکی از دوستان سابق که البته مرا الان خائن می داند ، اگر یک در سیاه بازی اش را می بستی در دیگری باز می کرد و تو نمی فهمیدی که از کجا خوردی!
و به خاطر همین به او استاد سیاه کاری لقب داده بودیم! گفتم که روزی من هفته یکی دو روز می آمدم مالی برای مجاهدین و می رفتم و ایمانم به مجاهدین زیاد بود ولی اکنون که از نزدیک با شما کار می کنم و تمام وقت ، ایمانم به شما بسیار کمتر از قبلی است که تنها هفته ای دو روز آخر هفته می آمدم مالی و کمکتان می کردم!
متأسفانه خط سیاه کاری یک خط سازمانی بود که تنها افراد مستثنا در بین آنها پیدا می شد که صادق بودند که یکی از آنها خواهر عفت بود هر چند اسم واقعی او را یاد ندارم! ولی یادش به خیر خانم بسیار شریفی بود و صادق! ولی این نوع افراد متأسفانه کم بودند! و بیشتر همه در خط سیاه کاری غرق شده بودند.
و بی جهت نیست که مثلاً محسن رضایی به آقای نوید اگر در مقابلش چیزی دیگری می گفته است و به من می گفت که این دیوانه است و دستور حذف مقاله اش از سایت را می داد به همین سبک و شیوه نیز با افراد شورا و یا خارجی ها برخورد می کنند.
مثلاً خودم شاهد بودم که چگونه همین خواهر سیاه باز یعنی نماینده شورای ملی مقاومت در آلمان خانم معصومه بلورچی ماهنامه نبرد خلق که حتماً با زحمت تهیه می شود و یا با پول مالی بچه های مالی کار به صندوق خاکروبه اتاقش ریخته بود!
هوادار نیز تنها وسیله است و برای همین اگر حرفی هم بزنی چماق را بلند می کردند که طلبکاری! آمدی طلبکاری! دنبال دسته گلی! و و و……..
این خط سیاه کاری اکنون به تن سیروس میر غضب خورده است ، در حالی که هواداران به اصطلاح ایدئولوژیک و چماقدار مانند موسی در پالتالک سعی می کنند که یک چهره مدره از خود نشان دهند و سیروس سیزده را به عنوان یک نفری که هوادار نیست! ؟ مستقل است! ؟ چپ است! ؟ بر علیه نیروهای چپ و دگر اندیشان تیر کنند و اگر همین سیروس کوچکترین انتقادی را شروع کند خواهد دید که چه بر سرش خواهد آمد!
البته که این سیروس هم باد می شود! تا تیر شود و سیاه هم می شود! تا روزی که آن را بفهمد! امید است که دیر نباشد.
تجربه من با مجاهدین این است که تو تنها به قول همین هوادارانی که امروز مرا خائن می دانند و به من می گفتند زنبور کارگری و زنبورهای عسل هم از خاندان رجوی هستند! و یا مگسانی که به دور شیرینی اند! و وز وز کنان به عنوان مجیزه گو دستگاه بله قربان می گویند!
و در آخر خوب است که مجاهدین از داستان های صادقانه گفته شده درس عبرتی بگیرند و رفتار و کردار خود را عوض نمایند و فکر نکنند که هوادار نمی فهمد و درک نمی کند ولی متأسفانه شما با این رفتار یک چیزی را در هوادار می شکنید که هرگز قابل برگشت به این راحتی قابل جبران نیست و آن هم اعتماد است!
اعتماد بر اساس صداقت انقلابی نیروی انقلابی ساخته می شود و بر اساس خون علی اکبر اکبری ها بر پا می شود که شما به خاطر منافع گروهی و رهبری خود آن را به راحتی به باد می دهید! و بزرگترین خدمت به رژیم است که اعتمادها به نیروی مدعی آلترناتیوی و انقلابی گری از بین برود! 
خروج از نسخه موبایل