در بند شدگان ايراني از شكنجه گاههاي صدام بنالند يا از اردوگاه رجوي؟؟!!

در بند شدگان ايراني از شكنجه گاههاي صدام بنالند يا از اردوگاه رجوي؟؟!!

اين روزها هر روزنامه يا سايتي را كه مشاهده مي كنيم ، تيتري حول خبربازگشت 28 تن از اعضاي سازمان مجاهدين به ميهن به چشم مي خورد و تكميل ترين خبرها آنهائي است كه در مجموع قيدكرده اند اينان( افراد باز گشته) آن دسته از اعضايي هستند كه مخالف سياست رهبري سازمان بوده و از مدتها پيش ، از اين گروه جدا شده و در بازداشتگاههاي آمريكائيها بسر مي بردند.
اينكه اين خبر تا اين حد گسترده و جهاني شد ، ماية مسرّت و خوشحالي همه ي ما درد كشيده هاست و اگر گوشه اي از دنياي پهناور اطلاع رساني در دست امثال منِ نوعي كه كوهي از نامردمي و درد و رنجها را با تمام وجود ديده و كشيده ايم مي بود ، بي شك نه ما بي صدا به گوشه اي مي خزيديم و نه رجوي تا اين اندازه با انديشة ارتجاعي و ضد انساني خود جولان مي داد. چراكه ميدانيم و ايمان داريم كه وجود چنين اخباري تماميت رجوي و دم ودستگاه پوشالی اين فرد خود پرست شيطان صفت را به لرزه مي اندازد و شخص او با شنيدن خبر آزادي هريك از اعضاي جدا شده ترفندي از ديوان ترفندهايش را لو رفته و خنثي شده مي بيند و ناچار جز به سائيدن دندانهايش كاري از دستش بر نمي آيد.
واقعيت امر اين است كه هيچ كس جز خودِ بچه هاي درد كشيدة سازمان بخصوص آناني كه از زندانهاي مخوف اين فرقة خيلي دمكرات و اسلامي نجات يافته ، واقعيتها و آنسوي شعر و شعارها و هرزه دهانيِ رجوي را ديده اند نمي دانند و نمي توانند بفهمند كه افراد جدا شده چه مي گويند. حالا هركس هر چقدر و به هر شكلي كه مي نگارد دست مريزاد ؛ از اينكه در افشاي چهرة كريه اين جاني ضد تكامل ما را ياري مي دهد بزرگترين لطف در حق رنجديدگاني مي كند كه فريادشان تا امروز شنونده اي نداشت ، اما بداند كه همه ي نوشته هايش اگر هم به اندازه مثنوي باشد باز بدون ذره اي اغراق يك هزارم آن چيزيست كه بر سر هر فرد آمده است.
خوشحاليم از اينكه امروز اين مصيبت بزرگ جامعه ي ما ، هم براي مردم مهربان و باگذشت و هم براي مسئولين اين مملكت با ديد ديگري دنبال مي شود. و ميدانيم كه دگرگوني و تبديل اين مهم به يك امر همگاني كار ساده اي نبود و هستند كسانيكه شب و روزشان را براي هموار كردن چنين امر خطيري سپري كردند و اينجاست كه كلمات مقدسي همچون مسلماني – هموطن – همشهري – همزبان و برادر و برابري… ، در جاي خود جلوه اي ديگر را به رخ جهانيان مي نماياند كه كم نظير است. اين است آن چيزي كه همه در تلاشند تا با سخنراني ها و تئوريهايشان آنرا براي عامة مردم قابل فهم – در دسترس و شدني نشان دهند. و اين است كه در اوج نا اميدي و سكونِ فكري اين از ياد رفتگانِ ديروزي ، دريچه اي ديگر بر رويشان گشوده مي شود ، آنها را به تحرك وا ميدارد تا به پاخيزند ، از خود و حق وحقوق پايمال شده ي ساليان خويش كه رجوي با فريب و دغلكاري آن را غصب كرده بود ، دفاع كنند. و همين همراهي مسئولين و خانواده هاست كه راهنماي گام به گامشان مي گردد تا آيندة خود را با تصوير گويا تري ترسيم كنند ، به زنده بودن و زندگي كردن بينديشند.
بايد دانست كه اگر امروز به راحتي در نوشته ها مي گوئيم كه اينان از سازمان جدا شده اند ، در عمل چنين سهل نبوده و نيست. و اگر بتوان تصوير ساده و قابل فهم تري ارائه داد بايد گفت :
خارج شدن از حريم و حيطة فرمانروائي رجوي دجال همان سان سخت است كه يك نفر از جزيرة كوچك و دور افتاده اي ، تنها و بي پناه و بدون هيچگونه امكاناتي بخواهد از ميان امواج خروشان و انواع تهديدات خود را به خشكي و به مردمش برساند. تازه اين مثال در شرايطي قابل تشبيه است كه جزيرة فرضي مملو از انواع جانداران درنده و جونده و… نباشد ؛ چراكه در درون تشكيلات رجوي ، حتي گوشه گيري و به خود انديشيدن هم ممنوع بوده و تحت نام نقض ضوابط تشكيلاتي و هزار كوفت و زهرمار ديگر افراد را به گوشة رينگ انواع نشست ها همچون نشست روزانة عمليات جاري – نشست كاري روزانه (گاه دو تا سه بار در يك روز) – نشست هفتگي – نشست غسل جمعه – نشست باصطلاح سياسي – نشست تعيين تكليف جمعي(تهاجم جمعي به يك نفر) – نشست فرمانده دسته – نشست فرمانده يگان – نشست مسئول برادر ارشد- نشست هفتگي آسايشگاه – نشست فرمانده محور – نشست فرمانده مركز – نشست معاون (رئيس ستاد) فرمانده قرارگاه موسوم به R.S – نشست فرمانده قرارگاه – نشست خواهر نسرين (مهوش سپهري)- نشست خواهر مريم(مريم قجر) – نشست مسئول اول سازمان – نشست ايدئولوژيك رهبري (رجوي و همسرش) – نشست سياسي رهبري و دهها و صدها نوع نشست من درآوردي ديگر هدايت كنند تا آخرين ذرة اميد و آرزوهاي گرفتار شده اي را كه فقط به روزهاي قبل از پيوستنش حسرت مي خورد و يا در خاطرات گذشته ي خويش غوطه ور است ، به خيال خام خود در دلش بخشكانند و او را وادار به ماندن و اطاعت كوركورانه و سخن گفتن طوطي وار سوق دهند.
آري، در چنين جزيره اي آنهم در پايان سال 2004 ، به تأكيد مكرر مريم قجر و تهديد مستمر فرماندهان تملق گوي امام زاده مسعود ، روزانه همانند پنج بار اقامة نماز در برابر خداي بخشنده و مهربان ، بايستي در مقابل تصوير يا حتي اسم اين ابن ملجم زمانه كه بخاطر قدرت طلبي اش انواع و اقسام ضربه هاي زهر آگين را از پشت بر پيكر و روح و روان مردم مسلمان و فرزندان بي گناه اين مرز و بوم آورد ، به سجده ايستاد!!
اين است كه مي گويم :
اي آنكه يك از هزاران شنيده اي اما با همت – غيرت و وجدان پاكت مي نويسي ، بنويس و باز هم بنويس. آنقدر بنويس كه روزي هركلمه اي از نوشته هايت چون موشكي برحصارهاي تو درتوي قلعه ي الموتيان اصابت كند و برج و باروي اين خود پرست ديو صفت را به نيستي بكشاند. اما تو و من بايد بدانيم كه اين افشاگري هاي ما همه چيز يك انساني كه در اسارت رجوي بوده ، نيست ؛ و آن را آنطور كه گذشت ، نمي توان به رشتة تحرير در آورد. يادمان باشد كه تمامي اين ترفندها و بلاها را رجوي بر سر كساني اعمال مي كند كه اغلب آنان هنوز كهنه زخمهاي برجاي مانده از شكنجه گاههاي اردوگاه صدام را بر جان و روان خود دارند. و وقتي نام ضد انسان و ضد بشر را به اين روباه صفت مي گذاريم از روي غرض يا كينة شخصي نيست ؛ بلكه اين موجود ، جگرگوشه هاي مردم را در يك بده بستان ضد ميهني ، از سياه چالهاي يك وحشي به اسارتگاه خود كشاند تا حتي از به نمايش گذاردن حجم و تعدادشان از دستگاه دروغپرداز و سانسور خود ، نزد اربابان غربي وجه كسب كند ، و دست آخر آنها را به قربانگاهي هدايت و از خونشان نيز قصر و بارگاه و قدرت بيشتر به چنگ بياورد. در اين ميان هركس اندك انتقادي نمود سعي كرد تا صداي او را با شيوه ها و شكنجه هاي متعدد خفه نمايد و آن كه مقاومت كرد ، هست و نيستش را گرفت و او را در منتهاي بي رحمي و شقاوت با مُهر جاسوسي براي رژيم يا ورود غير قانوني به عراق ، تحويل استخبارات و ناكجا آبادهاي صدام كرد. و امروز هم ادامة جناياتش را به صاحبخانة جديدش (آمريكا) وا مي گذارد تا در رذالت و وطن فروشي و تجارت برده چيزي كم نگذاشته باشد.
يكي از خانواده ها كه بتازگي از عراق و از ملاقات با فرزندش برگشته بود مي گفت :
از مسئولين سازمان خواستم تا بچه ام را من بدهند كه باخود به ايران بياورم. ولي يكي از فرماندهان رجوي پاسخ داد :
شما افراد ما را در تركيه و ايتاليا كشتيد ، حالا ما به راحتي بچة شما را بدهيم كه ببريد!!
اين مأمور بيچاره و بي اختيارتملق گو ، بنابه دستور پادشاه بي تاج وتختش ، هنوز خانوادة اعضاي با سابقةتشكيلاتشان را عوامل رژيم و وزارت اطلاعاتي خطاب ميكند ؛ كه بايد گفت:
اي خاك بر سرِ رهبرت كه از بي محتوائي و در بدري و ناچاري ، استراتژي و تاكتيك كه جاي خود بلكه دست چپ و راستش را هم گم كرده ؛ چرا كه بنا بر شواهد و قرائن از درون اين گروهك ، كم مانده به تنها عضو مورد اعتمادش يعنييگانه ترين فرد و خالق انقلاب ايدئولوژيك(مريم قجر) مشكوك شده و اسم او را نيز نفوذي و… اعلام كند!
آيا اين است نماي جمهوري دمكراتيك اسلامي فردا ومنتهاي اسلامِ چپ ماركسيسم ؟؟!!

sa.nejat@nejatngo.com
 

خروج از نسخه موبایل