به مجاهدين نه بگوييد ؛ همين و بس

به مجاهدين نه بگوييد ؛ همين و بس



دن دارلينگ/ Windsofchange.net/ 9 مي 2005
دكتر زين قبلا با شهامت در اين باره مطلب نوشته است، اما من نيز ميخواهم مخالفت خود با مجاهدين خلق را اعلام كنم.
قبل از هرچيز ميخواهم اين را كاملا روشن كنم كه اكثريت وسيعي از افراد در واشنگتن كه از مجاهدين خلق به نحوي حمايت ميكنند بدنهاد نيستند. با اهداف و ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق نيز موافق نميباشند. درعوض، مجاهدين خلق و گروههاي پوششي اش، هنگام تعامل با مسؤولان غربي و لابي گروهها، توانسته اند با موفقيت عقايد واقعي خود را مخفي كنند.
اين يك نوع رفتار فرقه اي كلاسيك است كه در آن چهره واقعي فرقه خود را نشان نميدهد. وقتي تعبير سكولار ماركسيستي مسعود رجوي از قرآن و فرقه عجيب شخصيتي حول همسر الهه مانند مسعود (مريم) را در نظر ميگيريم، يقينا مجاهدين خلق ويژگيهاي فرقه اي زيادي از خود نشان ميدهد. جاي تعجب ندارد كه مجاهدين خلق و سازمانهاي پوششي اش هنگام تعامل با غربيها به طور خاصي بر مسائل حقوق بشر و به خصوص حقوق زنان در ايران متمركز ميشوند.
همچنين قبل از آنكه كسي تلاش كند اين امر را به يك مسأله مرتبط با پشتيباني تبديل كند، بايد درك شود كه سطوح مختلف حمايت از مجاهدين خلق بر مبناي دوحزبي در كنگره وجود دارد، كه بخش عمده آن به خاطر توانايي گروه در اتخاذ موفقيت آميز لفاظي ، به منظور جلب حمايت قانونگذاران ليبرال و محافظه كار است.
يكي از مشكلات در بحث درباره مجاهدين خلق نحوه بيان آن است. شيوه معمول كه بحث در آن صورت ميگيرد اين است كه مجاهدين خلق به خاطر قرار داشتن در فهرست سازمانهاي تروريستي محكوم شود، كه سازمان مجاهدين و هوادارانش ادعا ميكنند كه اين گروه در سال 1997 به عنوان بخشي از تلاش توسط دولت كلينتون براي سازش با دولت خاتمي در ليست قرار داده شد. سپس گروه خاطر نشان ميكند كه بيش از 20 سال است به منافع امريكا حمله نكرده و تلاش نيز نكرده كه حمله كند و ديگر اينكه حملات اين گروه به شهروندان امريكا در غالب حملات عليه شاه بوده و گروه مدتها است كه اين اعمال را رد كرده است.
همه اينها به نحوي درست هستند، و اين انتقاد مجاهدين كه آنها در فهرست سياه قرار گرفته اند اما امريكا به مقامات فلسطيني پول ميدهد و شاخه نظامي فتح به فعاليتهايي كه به كشته شدن شهروندان امريكا در اسرایيل منجر ميشوند ادامه ميدهد را نيز نميتوان رد كرد.
من شخصا بايد اعتراف كنم كه نسبت به اين كه مجاهدين بايد در ليست تروريستي باشد يا نه”تجاهل گرا” هستم، اما اينكه آنها به ليست تعلق دارند يا خير به اينكه آنها بايد انتخاب امريكا براي چهره به رسميت شناخته شده اپوزيسيون ايراني باشند يا نباشند ربطي ندارد.
اميدوارم اشاره به اعتقاد به خدا بودن مريم رجوي توانسته باشد نشان دهد كه مجاهدين يك سازمان يا جنبشي نيست كه بتواند براي مردم ايران جذاب يا حتي قابل تحمل باشد. اما به غير از مسائل ساده مرتبط دلايل ديگري نيز براي تنفر اكثريت ايرانيها از مجاهدين وجود دارد. مجاهدين، بعد از اختلاف با رژیم، طي جنگ ايران و عراق به صدام حسين پيوستند و در كشتن دهها هزار نفر از هم ميهنان خود به بعثيها كمك كردند. اين كمك به جنگ ايران و عراق محدود نبود، چرا كه مثلا صفحه 321 از گزارش SSIC درباره اطلاعات عراق قبل از جنگ كاملا روشن ميسازد كه رژيم عراق پايگاهها، تعليم، حفاظت و بودجه براي مجاهدين فراهم ميكرد و در عوض اين گروه در”امنيت داخلي” به صدام كمك ميكرد.
به عبارت ديگر، مجاهدين مزدوران رژيم سابق عراق بودند، كه به صدام كمك ميكردند حكومت ترس و وحشت خودش را اِعمال كند. از تركيب ايران كه بگذريم، آيا اينها افرادي هستند كه بتوان به آنها اعتماد كرد؟
هرگونه حمايت ايالات متحده از مجاهدين خلق به عنوان يك اپوزيسيون ايراني سازمان يافته فاجعه تمام عياري براي هر نوع جنبش (براي انقلاب دموكراتيك) در داخل ايران خواهد بود. اين حمايت باعث پيروزي تبليغاتي ملاها خواهد شد و همه گروههاي مشروع طرفدار دموكراسي كه حمايت امريكا را قبول كردند را بي اعتبار خواهد نمود.
همچنين بايد خاطرنشان كنم كه حتي اگرچه برخي در پنتاگون خواستار مسلح كردن مجدد مجاهدين و فرستادن آنها به مرز براي اجراي حملات تلافي جويانه عليه ايران – به تلافي كمك به رهبران القاعده و حمايت از مقاومت عراقي – هستند، هيچ يك از آنها حتي در پريشان ترين رؤياهايشان در نظر ندارند از مجاهدين خلق يا گروههاي مختلف پوششي اش به عنوان يك”دولت در تبعيد” رسمي استفاده كنند چرا كه ميدانند اين حركت چقدر احمقانه خواهد بود.
خوانندگان قديمي توجه خواهند داشت كه من از كمك مجاهدين خلق به ايالات متحده در جمع آوري اطلاعات درباره ايران و برنامه هسته ايش حمايت كرده ام. اين درست است، چرا كه مجاهدين داراي نيروي انساني در كشور است. نيرويي كه به دستور صدام حسين به وجود آمد و سرويس اطلاعاتي ايالات متحده فاقد آنها است. اما، تفاوت عمده اي بين استفاده از مجاهدين براي اهداف گردآوري اطلاعات و شناسايي مجاهدين خلق به عنوان اپوزيسيون ايران وجود دارد. آنچه مجاهدين خلق بايد درك كند اين است كه اگر آنها در مسائل اطلاعاتي به ما كمك كنند اهميت دارد، نه چيز ديگري.
يك نكته ديگر كه بايد ذكر كنم اين است كه خيليها تلاش كردند كه بگويند دكتر لدين از مجاهدين خلق حمايت ميكند در حالي كه پشتيباني سناتور توريچلي از آنها را فراموش كرده اند. اغلب اين اتهامات عليه دكتر لدين همزمان با اتهاماتي بيان ميشوند مبني بر اينكه او سلطنت طلب است و خواهان احياي سلطنت پهلوي ميباشد.
اينكه او چطور ميخواهد با اين اتهامات برخورد كند در ظرفيت من نيست، اما احساس خود من اين است كه اگر بخواهيم اكثر مردمي كه اين اتهامات را ميسازند بيان كنيم بايد بگوييم خيلي متعصب هستند.
در هر صورت، دكتر لدين نه از احياي پهلوي و نه از مجاهدين خلق حمايت ميكند چرا كه او به كمك به نيروهاي موجود حامي دموكراسي در داخل ايران معتقد است. واقعيت اين است و تركيب و بافتار دولت آينده ايران توسط مردم ايران تصميم گيري خواهد شد، نه اينكه از جانب ايالات متحده تحميل شود.
همه افرادي كه به حمايت امريكا از سازمان مجاهدين نظر دارند بايد از خودشان سؤالات زير را بپرسند:
1. مجاهدين ميگويند بعد از يك دوره موقت قدرت را رها خواهند كرد. آيا واقعاً ميتوانيم به افرادي اعتماد كنيم كه به كشور خودشان خيانت كردند و به عنوان يكي از نيروهاي امنيتي صدام حسين عمل كردند؟
2. آيا ما واقعاً ميخواهيم رژيم جانشين ملاها چيزي شبيه به كامبوج پل پت يا كره شمالي باشد؟
من كه فكر نكنم.
 
خروج از نسخه موبایل