نامه ای از یک افغانی آزاده به” کانون آوا””

نامه ای از یک افغانی آزاده به کانون آوا


خدمت شما فارسي زبانان سلام مي گويم
من يکي از افغاني هاي هم زبان شما هستم. من در کشوربلژيک زندگي مي کنم و خوشحالم که اين نامه را براي شما مي نويسم. من شما ها را تا چندي قبل نمي شناختم البته الان هم خوب نمي شناسم ولي وظيفه وجداني بر من حکم کرد که اين نامه را براي شما بنويسم.
من به اتفاق چند تا از هم وطن هاي خودم در پروتکل سازمان مجاهدين در ماه ژوئن به مناسبت حمايت از مريم رجوي شرکت کرده بودم و با اسم شما بريده هاي از سازمان مجاهدين نيز در آن برنامه بود که آشنا شدم. من از طريق يکي از خانم هاي عضو اين سازمان دربروکسل از اين برنامه مطلع شدم و چون تعدادي از هم و طن هاي من که در کمپ هاي پناهندگي هستند، نيز به اين برنامه قرار بود بروند من هم رفتم. البته خدا وکيلي اين خانم آدم خوبي بود و گفت اگر مي خواهي مي توانيم با هواپيما و قطار به فرانسه برويم ولي من بخاطر اينکه با دوست هاي افغاني ام باشم خودم پيشنهاد کردم که مثل آنها با اتوبوس بروم. البته آن خانم عضو سازمان که بعدا يک آقايي ديگر کارش را دنبال کرد گفت بخاطر اينکه افراد پاسپورت ندارند از اتوبوس استفاده مي کنيم.
تقريبا اتوبوس پر شده بود به همه قول داده بودند که خرج هتل و رفت و آمد و غذاي آنها را بدهند، من نمي دانم ولي بعضي از پناهنده ها که با آنها نزديک تر بودند و بيشتر حرف هاي آنها را گوش مي کردند شايد پول هم مي گرفتند. توي اتوبوس آنها عکس يکي از افغان ها به نام هارون هاشمي را به ما افغان ها نشان دادند که عضو سازمان مجاهدين خلق بوده و در عمليات هاي نظامي آنها شهيد شده است. من از اين کار آنها خوشم نيامد و به نظرم آمد آنها مي خواهند از اين مسئله سو استفاده کنند. بقيه هم وطن هاي من هم همين عقيده را داشتند ولي آنها مي گفتند که ما به اين حرف ها چي کار داريم ما مي رويم برج ايفل و را مي بينيم و چند روزي صفا مي کنيم تازه بعدش هم آن خانم عضو سازمان مجاهدين قول داده که براي ما پناهندگي بگيرد.
من که مدت ها است در خاک اروپا زندگي مي کنم بسيار جا خوردم و گفتم امکان ندارد که آنها بتوانند اين کار را بکنند، يکي ازدوست هاي من در پاسخ من گفت ولي به ما قول داده اند که مي توانند کيس ما را عوض کنند و در کشور ديگر به عنوان ايراني پناهنده شويم.
من خيلي جا خوردم و از اينکه مي ديدم که اينها براي اينکه براي رجوي نفوس از کشور هاي مختلف جمع کنند و به هم وطن هاي من دروغ مي گويند، عصباني شده بودم. آن بدبخت ها مدت ها توي کمپ پناهندگي آواره بودند و حالا اينها هم مي خواستند به اينها کلک بزنند.
من به رفقايم گفتم من به راست و دروغش کاري ندارم ولي آنها را اتحاديه اروپا تروريست مي داند و حرف هاي مجاهدين براي ادارات پناهندگي قابل قبول نيست. من در دلم از خودم از يک طرف به سادگي دوست هاي خودم مي خنديدم و از طرف ديگر از اينکه سازمان مجاهدين ايراني هم دست کمي از دار و دسته طالبان ندارند و براي راه انداختن کارناوال براي مريم رجوي پناهندگان افغاني را فريب مي دهند البته توي اتوبوس ما هم پناهنده ايراني بود و هم افغاني و هم کشورهاي آفريقايي و حتي چچني. من نمي دانستم که سر آفريقايي ها و چچني ها را ديگر چگونه کلاه گذاشتند؟
خلاصه وقتي ما به پاريس رسيديم همه را به يک هتل بردند من هم به اتفاق هم وطن هايم در چند تا اتاق تقسيم شديم، يک اتوبوس ديگه هم به همان هتل آورده بودند، بعد هم يک آقايي که رييس مجاهدين توي هتل محسوب مي شد به هر اتاق و يا چند نفري که با هم آمده بودند نفري 30 اويرو براي شام دادند، البته من اين موضوع را موقعي متوجه شدم که بگو مگوي چند تا از پناهنده هاي ايراني را با آقايي که از مجاهدين بود و مثل اينکه سر پول با هم حرفشان شده بود را شنيدم.
يک خانواده ايراني هم از خانمي در مورد قولي که به وي داده بودند تا پسر وي را به برج ايفل ببرند، سوال مي کرد.
خلاصه روز بعد ما را با اتوبوس به شهر کوچکي به نام اوور سورواز جايي که مريم رجوي بود، بردند. ولي يک سري از پناهنده ها که همه غيرقانوني آمده بودند و مدرکي نداشتند از هتل بيرون رفته بودند و مجاهدين مجبور شدند آنها را رها کنند و بقيه با اتوبوس به خانه مريم رجوي رفتيم.
در داخل آن شهري که مريم رجوي بود تبليغات زيادي بود پوستر هاي رنگي بزرگ از مريم رجوي و مسعود شوهرش، باد کنک هاي رنگي، از همه جالب تر چترهايي که به عنوان سايه بان و براي جلوگيري از نور خورشيد استفاده مي شد و من نمي دانم اين همه پول را براي درست کردن اين تزئينات چطوري آورده بودند، گروه هاي موزيک مختلف آورده بودند و انواع غذا ها و ميوه ها و شيريني هاي مختلف گذاشته بودند که هر کدام هزينه هاي زيادي داشت، البته براي يک سري پناهنده ها اين مسئله بد نشده بود ولي اين ظاهرش بود ومن اتفاقا بخاطر اينکه دلم بخاطر دوست هاي افغاني ام سوخت اين مطلب را براي شما ها که ايراني هستيد و با اين سازمان آشنايي بيشتري داريد فرستادم. من فکر مي کنم همه آنهايي که غيرقانوني به پاريس رفته بودند برايشان ممکن است در ادارات پناهندگي مشکل ايجاد شود چون دولت آن مملکت مدعي مي شود شما قبل از اينکه پناهندگي بگيريد داريد کارهاي غير قانوني مي کنيد و يک ظلمي به آدم هاي آواره اي است که بخاطر بدبختي به کشورهاي اروپايي آمده اند و حالا هم از آنها سواستفاده شود.
خروج از نسخه موبایل