نظري به خط مشي جديد مجاهدين

نظري به خط مشي جديد مجاهدين



ايران ديدبان
استراتژي نبرد مسلحانه قهر آميز ، براي سرنگون نمودن حكومت ايران ، كه پس از سي خرداد سال 1360 از سوي اين گروه به عنوان ، خط مشي اساسي اعلام گرديده بود ،از سال 1361 به تمام و كمال به بن بست رسيد و شكست خورد.
پس از آن مجاهدين با قرار گرفتن در فضايي كه جنگ عراق بر عليه ايران فراهم آورده بود و كمكهاي مالي ، لجستيكي، تداركاتي و سياسي كه صدام از اين گروه به عمل مي آورد، هم چنان روشهاي نسنجيده ، سردرگم و بدون هدف نظامي و خشونت بار را كه بيشتر با اهداف تبليغاتي و مكمل حركتهاي سياسي گروه صورت مي گرفت را پيش مي برد.
پس از سرنگوني صدام ،نيروي نظامي اين گروه بطور اجتناب ناپذير و جبري از بين رفته و با خلع سلاح آنها توسط نيروهاي آمريكايي ، اصلي ترين تكيه گاه اين نيرو در هم شكسته شد.
شرايط جديد جهان ،منطقه و بخصوص عراق ، راه انتخاب براي مجاهدين باقي نگذارده ، بلكه بيش از پيش به تن دادن آنان به سيل شتابنده حوادث و رويدادها كمك نمود.
در شرايط پس از اشغال در عراق، كليه پارامترهاي سياسي – اجتماعي برعليه مجاهدين شكل گرفت.
وضعيت اين گروه در سطح جهاني نيز دست كمي از موقعيتش در عراق نداشته و در فرانسه ، آمريكا ، ايتاليا و ساير كشورهاي اروپايي شرايط بغرنج مجاهدين تشديد شده و به سردرگمي و تن دادن به اجبار از سوي آنان منتهي گرديد.
در چنين شرايطي استراتژي جديد مجاهدين شكل گرفت.استراتژي كه با مسئله بود ونبود اين گروه گره خورده و در يك كلام مي توان از آن با عنوان حفظ موجوديت تشكيلاتي ياد كرد.
مسئولين اين گروه در اظهار نظرهاي بسياري كه از سال گذشته تا كنون داشته اند اين استراتژي را بر روي دو پايه تعريف كرده اند :
1- ايجاد و ايفاي يك نقش در اوضاع عراق جهت بدست آوردن موافقت آمريكا براي حضور مجاهدين در عراق
2- تلاش براي خارج نمودن نام اين گروه از ليست تروريستي آمريكا و اتحاديه اروپا
ماندن مجاهدين در عراق براي آنها يك جبر بود و مي بايست كه بدان تن بدهند ، چرا كه هيچ كشوري در جهان حاضر به پذيرش آنان نشد و اين بهترين آزمون براي ميرايي و عدم مقبوليت اين گروه در سراسر جهان بود.
از ديگر سو مجاهدين بخوبي مي دانند كه تنها با حصارهاي موجود در عراق و روابطي كه در اردوگاه اشرف ايجاد نموده اند ، قادرند نيروهاي روحيه باخته ، مسئله دار و سردرگم خود را حفظ كنند، نيروهايي كه تمام سرمايه گروه براي حفظ و بقاء تشكيلاتي مي باشد و بدون آنها عقيم مي باشد و به هيچ عنوان قادر به جذب نيرو و فعاليت اجتماعي نمي باشد.
از اين رو مي بايست نقشي براي اين گروه در عراق ، پس از سقوط صدام آفريده مي شد تا با اتكاء به آن از فروپاشي و نابودي جلوگيري بعمل آورند.
از آنجا كه موجوديت مجاهدين خلق فقط در تضاد بين قدرتها و كشورها معني مي يابد،تضاد ديدگاهها و نگرش آمريكا با مسلمانان را بهانه كرده و حضور خود را مانعي در برابر برپايي يك حكومت اسلامي اعلام كردند و در اين رابطه انگشت اتهام خود را به سمت ايران نشانه رفتند.
گرچه به موازات اين نقش آفريني ،مجاهدين اقدامات ديگري را نيز مبذول داشتند،‌از جمله اين كه با براه انداختن يك كارناول از وكلا ، سعي نمودند تا موقعيت افراد مستقر در اردوگاه اشرف را ، به عنوان اشخاص غير نظامي و مشمول كنوانسيون چهارم ژنو معرفي نمايند.
اما هيچكدام از اينها باعث نشد تا آمريكائيها سرپرستي مجاهدين را به عنوان نيروهاي اشغالگر بر عهده بگيرند ،‌بلكه تحولات منطقه و بخصوص بازداشت سران القاعده توسط ايران باعث گرديد تا آمريكا احساس كند كه مي تواند از مجاهدين به عنوان يك برگ بازي بر عليه ايران استفاده نمايد.
تئوريسين هاي آمريكايي از هر دو جناح و هر كدام با رويكردي متفاوت ،بر روي اين مسئله كه مي توان از مجاهدين در تعامل با ايران بهره گرفت پاي فشردند.
بخشي را اعتقاد بر اين بود كه چون ايران اعضاي بازداشتي القاعده را به آمريكا تحويل نداده است و با سياستهاي آمريكا در عراق مخالف است ، پس ما هم نبايد با اين گروه تروريستي برخورد كنيم و آنها را در مقابل اين حركت ايران نگهداريم.
بخشي ديگر نيز صراحتآ اين ايده را مطرح نمودند كه آمريكا مي بايست پيشقدم شده و پيشنهاد انحلال و مبادله مجاهدين با اعضاي القاعده را به ايران بدهد.
از اين رو آمريكا با در پيش گرفتن سياست صبر و انتظار در مورد حوادث عراق، ايران و بخصوص انتخابات رياست جمهوري آمريكا ، حاضر شد تا عليرغم متهم شدن به حمايت از يك گروه تروريستي و پايان يافتن عنوان اشغالگري ، با زهم نقش اشغالگر را بازي نموده و مجاهدين را به عنوان نيروي غير نظامي تحت حفاظت بپذيرد.
بدون شك هدف آمريكايي ها از اين اقدام ،‌بهره برداري كوتاه مدت و ابزاري از آنها نبوده وبا اميد به گرفتن يك امتياز بزرگ در ايران از مجاهدين در عراق محافظت مي كند.
البته از يك ديدگاه و در شرايط نرمال ، آمريكا بر اساس كنوانسيون ژنو نمي تواند آنها را به ايران مسترد كند و ياآنها را وادار به خروج اجباري نمايد ، اما اين را نيز نبايست از نظر دور داشت كه آمريكا در مقابل دو برگ برنده دارد ، يكي اين كه هر لحظه مي تواند وظايف اشغالگري خود را ساقط كرده و مسئوليت تمام و كمال آنها را بر عهده دولت عراق بگذارد و اين دولت ،آنگونه كه مورد نظر آمريكا است با آنها رفتار نمايد و ديگر اين كه همچنان نام مجاهدين در ليست گروههاي تروريستي ايالات متحده قرار دارد و از اين رو مي تواند در راستاي مبارزه با تروريسم!! اقدامات لازم بر عليه اين گروه را به عمل آورد كه از قضا احتمال روي دادن اين گزينه چندان هم دور از انتظار نيست.
مجاهدين با درك اين واقعيت كه همچون يك طعمه در قلاب مي باشند ، با در نظر داشتن زمان اندكي كه براي اقدام دارند هم چنان حفظ موجوديت تشكيلاتي خود را دنبال مي كنند.
اساس اقدامات مجاهدين ايجاد توهم و بزرگ نمايي خطراتي است كه از جانب ايران ، آمريكا را در عراق تهديد مي كند ، به عبارت بهتر اساس تبليغات خود را بر روي خطري از جانب ايران كه همانا تشكيل يك حكومت اسلامي از نوع ايران درعراق مي باشد قرار داده اند،‌تبليغاتي كه مي تواند در دراز مدت به ضرر آنها عمل كرده و آمريكا براي كاهش اين خطر كه با توصيفات مجاهدين هيچ راه گريزي از آن نيست ، مجاهدين را وجه المصالحه منافعش در عراق بنمايد!
نكته اي كه در رابطه با اين استراتژي نبايد ناگفته بماند، اين است كه عملكرد و اقدامات مجاهدين محدود به تبليغات ضد ايراني نمي شود ، بلكه گزارشاتي از هماهنگي و همكاري بين موساد – مجاهدين در عراق وجود دارد تا برخي آشوبها و ناآراميها را براه انداخته و آن را به نام ايران تمام كنند.
از جمله بارزترين اقدامات مجاهدين تعقيب و ردگيري پناهندگان عراقي است كه در ايران بودند، آنها با خريداري جاسوسان محلي و افراد نيازمند ، هم در مورد پناهندگان و هم در مورد اعضاي حزب اعلاي انقلاب اسلامي ، گزارشاتي جمع اوري كرده و آن را تحت عنوان عملكرد مزدوران ايران به نيروهاي اشغالگر مي دهند.از اين رو عجيب نخواهد بود كه در روزهاي آينده ابعاد گسترده تري از تلاشهاي ضد ايراني را هم در ضربه زدن به منافع ايران مانند گروگانگيري و حمله به سفارت ايران و هم نسبت دادن آشوبها و ناآراميهاي عراق به ايران را شاهد باشيم.
اما پايه دوم اين حركت را در خارج از عراق و تلاش براي برون رفت از بحراني كه به جهت قرار داشتن نام آنها در ليست گروههاي تروريستي اروپا و آمريكا براي مجاهدين ايجاد شده است ، شاهد هستيم.
مجاهدين اعلام كرده اند كه تا هنگامي كه در ليست گروههاي تروريستي قرار دارند ، تمامي دولتمردان در سراسر اروپا ، هر زمان كه اراده كنند ، قادر به برخورد با آنها مي باشند و بدين ترتيب عملآ مانع سازماندهي و تحرك آنها مي شوند.
بنا به گفته مجاهدين ، گروه آنها وجه المصالحه زدوبندهاي اقتصادي اروپا با ايران مي باشند و قرار دادن نام آنها در ليست گروههاي تروريستي آمريكا نيز به جهت خوش آمد حكومت ايران صورت گرفته است.
حال چه اين رويكرد را بپذيريم كه نشان از جايگاه متزلزل و كم اهميت اين گروه دارد و چه بپذيريم كه كشورهاي جهان به دليل سوابق خشونت بار آنان ، چنين برخوردي را در دستور كار خود قرار داده اند ، درهر صورت ، از نظر سياسي آنها را قفل كرده، از جهت روابط و تشكيلات نيز آنها را با وضعيت بسيار نامتعين و متزلزل مواجه ساخته وافكار عمومي نيز شناخت عميق تري نسبت به ماهيت و روشهاي حيله گرانه آنها پيدا نموده است.
مجاهدين سعي دارند تا با انواع تمهيدات ، اين عامل فشار را از روي خود بردارند، اما آيا با اقدامات ديپلماتيك از نوع مجاهدين كه محدود به رشوه دادن و جمع آوري امضاء و فريب افكار عمومي مي شود ، مي توان به چنين خواستي دريافت ؟
پاسخ مسلمآ منفي مي باشد ، از اين رو كه مجاهدين براي ادامه تتمه فعاليتي هم كه در غرب دارند ، دست به روشهاي ناجوانمردانه بر عليه ايرانيان و پناهندگان مي زنند و با سرويسهاي امنيتي كشورهاي مختلف همكاري داوطلبانه دارند.
بسياري از پناهندگان كه در كمپ هاي مختلف مي باشند ، پس از رد پيشنهاد همكاري و يا كمك مالي به مجاهدين با سرنوشت نامعلومي مواجه مي شوند ،‌زيرا از جانب مجاهدين گزارشهايي بر عليه آنان به مراجع مختلف داده مي شود.
همچنين مجاهدين مراقبتي را از ساير گروههاي فعالي كه وجود دارند ، به عمل آورده و گزارش آن را به سرويسهاي امنيتي و پليس اين كشورها ارائه مي كنند.
چند سال قبل گزارشهايي داشتيم در مورد اين كه مجاهدين تعدادي از اعضاي جداشده خود را متهم به قتل ، دزدي و يا همكاري با سرويس امنيتي ايران نموده و توانسته بودند از اين طريق مزاحمتهاي فراواني را براي آنها ايجاد كنند.
مجاهدين اكنون اين روشها را تسري بخشيده و به ساير اشخاص و گروهها تعميم داده تااز اين رهگذر، خود را به عنوان ستون پنجم و چشم سرويسهاي امنيتي در ميان جمعيت ايرانيان جا بيندازند و در نهايت برگ برنده اي براي دفاع از موجوديت تشكيلاتي خود در اين شرايط فراهم آورند.
در هر صورت بنا برشواهد و اسناد موجود ، استراتژي حفظ موجوديت تشكيلاتي مجاهدين متكي بر شيوه هاي خيانت بار و ناجوانمردانه مي باشد و مجاهدين كه تا كنون همكاري خود را با صدام بر عليه ايرانيان داخل كشور ادامه مي دادند ، اكنون دامنه خيانتهاي خود را گسترده و بر عليه تمام ايرانيان و گروهها بكار مي بندند.
در عالم سياست و در ميان سياستمداران جمله اي مشهور وجود دارد كه براي شناخت اشخاص و گروهها بكار مي برند:
كسي كه به ميهن و مليت خود خيانت مي كند ، خيلي راحت مي تواند به منافع و مصالح كشور ما نيز خيانت كند و از اين رو قابل اعتماد نمي باشد.
 
خروج از نسخه موبایل