بررسي ديدگاههاي مشترك ماركسيستي سازمان مجاهدين خلق

بررسي ديدگاههاي مشترك ماركسيستي سازمان مجاهدين خلق



پروفسور نيكي
بررسي ديدگاههاي مشترك ماركسيستي سازمان مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق طي سالهاي 1978 _ 1963م /1356 – 1342هـ.ش از پروفسور نيكي، آر ، كدي ، استاد تاريخ دانشگاه لوس آنجلس كاليفرنيا
گروه هاي سياسي در ايران قبل از انقلاب اسلامي] كه بيش از آن چه تعداد قليل و يا موفقيتهاي بسيار اندك آنها تا قبل از سال 1978م /1356 هـ.ش نشان مىداد اهميت داشتند همان گروه هاى چريكى داخل ايران بودندكه آبراهاميان آنها را مورد مطالعه دقيق تر قرار داده است.
طبق نظر آبراهاميان، تاكتيكهاي چريكي حاصل سركوبهاى خونين رژيم در شورشهاي سال 1963م /1342 هـ.ش بود كه خيلي را به اين باور رساند كه هرگونه تظاهرات و مخالفت علنى با رژيم مطمئناً به صورت خشونت آميزى سركوب خواهد شد. دانشجويان تندرو و مبارز دست به تشكيل گروه هاى تندكوچكي زدندكه در آنها آثار مائو، چه گوارا و فانون مورد مطالعه قرار مي گرفت و در مورد تاكتيكهاىچريكي بحث مىشد. در سال هاي 71- 1970م /1349 هـ.ش سه گروه از اين ها تحت نام فدائيان خلق ادغام شدندكه بهترين متفكر آنها بيژن جزنى،درسال 1975م /1354 هـ.ش در زندان به قتل رسيد. حميد اشرف از رهبران ديگر گروه كه از همه بيشتراز دست پليس گريخته بود در سال 1976 م /1355 هـ.ش در تهران به قتل رسيد. اين گروه كه نسبت به مائوئيستها و حزب توده كه طرفدار روسيه بود انتقاد داشت اميدوار بود تا هسته ي مبارزان مسلحانه را طبق الگوى چه گوارا و رژى دبرى، كه در آن روزها بسيار شهرت داشتند بنا نهد. آنها برنامه اى ترتيب دادند تا يك سال را دركوه ها و جنگل هاى استان گيلان دركنار بحر خزركه براى عمليات چريكي موقعيت بسيار مناسبى داشت و در اين مورد در دوران بعد از جنگ جهانى دوم سابقه اى هم وجود داشت به سر برند. اما دو تن از طرفداران آنها را رژيم دستگيركرد و بقيه ازترس اين كه اهدافشان را دستگيرشدگان براثر شكنجه آشكار كنند برنامه ي خود را جلو انداختند. بنابراين آ نها اولين عمليات چريكى عمده ي ايران در سالهاى اخير را در فوريه ي 1971م /بهمن ماه 1349هـ.ش با عجله اجراكردند و به پست ژاندارمرى در دهكده ي سياهكل حمله كرده، سه ژاندارم را به قتل رساندند. سپس حين ناكامى از پيداكردن دو همكار خود به كوه هاىگيلان گريختند. شاه واكنش سختى نشان داد و برادر خود را در رأس يك نيروىكاملاً مجهز به منطقه فرستادكه آنها نيز پس از درگيريهاى شديدىكه رخ داد و طى آنها چندين نفر از سربازان دولتى و حدودسي نفر از چريك ها به قتل رسيدند موفق شدند يازده نفر از فداييان را دستگيركنندكه ده نفر از آنها تيرباران شدند و نفر يازدهم نيز زير شكنجه جان سپرد. فداييان و سايرگروه هاى مخالف به رغم شكست نظامى حاصله ،همواره ياد اين روز را به عنوان آغاز حركت ضدشاه كه نشان مىداد رژيم سراپا مسلح شاه را نيز مىتوان به لرزه درآورد گرامى داشته اند. در هفته هاى بعد،حكومت اهميت حادثه ي سياهكل را با دستگيرى مخالفين ، انتشار تبليغات ضدگروه هاى چپ و غيرقانونى اعلام كردن كنفدراسيون دانشجويان ايرانى در خارج ازكشورتأييد كرد.
سرقتهاى مسلحانه ، ترور افراد و بمب گذاري هاى متعدد ادامه يافت. اما در اواخر سال 1976م /1355 هـ.ش بعضى از اعضاى فداييان عقيده پيداكردندكه با توجه به تعداد زياد افرادىكه در اين عمليات كشته مىشوندو نيز اقدامات آنها نتوانسته جرقه ي يك قيام همگانى را روشن كند، زيان اين كارها از نفع آنها بيشتر است. در نتيجه اين گروه اقليت به سمت حزب توده روىكرد. اما هردوگروه اقليت و اكثريت اسلحه خود را حفظ كردندكه بعدها در طول انقلاب توانستند آنها رابه همراه آموزش وتجربه ي خويش به كارگيرند.
گروه چريكي ديگركه اسم آن به صورت مخفف مجاهدين خلق درآمده در همان سالهاى 1960 م / 1340هـ.ش تشكيل شد. در حالى كه فداييان خلق اكثراً از حزب توده و يا ماركسيستهاى جبهه ي ملى بودند، مجاهدين بيشتر از شاخه ي مذهبى آن جبهه و به ويژه نهضت آزادي بودند كه در سال 1961 م / 1340هـ.ش تحت رهبرى مهدى بازرگان و آيت الله محمود طالقانى قرار داشت. هدف از تشكيل نهضت آزادى ايجاد يك حلقه ي ارتباطي شيعه و افكار نوين بود. اما خشونت و تندخويي دولت در شورش هاي سال 1963م / 1342هـ.ش موجب شد بعضى از اعضاى جوان تر و مبارزتر نهضت ازآن جدا شده به ايجاد يك گروه بحث سرى دست بزنند. رهبران اين گروه ،تفسير آزادانديشانه ي رهبران نهضت آزادى از تشريح را تغيير داده و اعلام كردند تشيع واقعي نه تنها با استبداد بلكه با سرمايه دارى، امپرياليسم و روحانيت گرايي محافظه كارانه نيزمخالف است. آن طور ىكه آبراهاميان تلخيص كرده از رهبران مجاهدين به نام رضايى استدلال مىكردكه آن نظام توحيدىكه پيامبر به دنبال آن بود عبارت ازجامعه ي مشتركت المنافعى است كه به واسط ي نداشتن طبقات وكوشش درجهت خيرهمگانى و نيز اين حقيقت كه كل جامعه خداى واحدى را مى پرستند متحد شده است. رضايى هم چنين استدلال مي كرد پرچم انقلاب كه به دست امامان شيعه و به ويژه على، حسن و حسين افراشته شده عليه خلفاى غاصبىكه به نظام توحيدخيانت ورزيده بودند و نيز زمين داران تجار استثمارگر بود. از نظر رضايى و مجاهدين اين وظيفه ي همه ي مسلملنان بود كه مبارزه در راه ايجاد يك جامعه ي بىطبقه را ادامه داده تمام اشكال كاپيتاليسم ، استبداد ، امپرياليسم را نابود نمايند. مجاهدين نظر خود را نسبت به مذهب اين گونه جمع بندى مىكردندكه پس از سالها مطالعه ي عميق در تاريخ اسلام و شيعه سازمان ما به اين نتيجه ي قاطع رسيده كه اسلام و به ويژه تشيع ، نقش عمده اى در الهام روحى توده ها در پيوستن به انقلاب بازى خواهد كرد. دليل اين امر آن است كه تشيع ،به خصوص مقاومت تاريخى امام حسين هم داراى پيام انقلابى مىباشد. هم در فرهنگ مردمى ما جايگاه خاصى راداراست.
توجه به افكار يادشده ، طبيعى بود كه مجاهدين با على شريعتى روابط خوبىداشته باشند. با وجودىكه خيلى از عقايدو نظريات مجاهدين به قبل از سخنراني هاى عمومى و كتابهاى شريعتى برمىگشت محتملاً چنين به نظر مىرسدكه هريك الهام بخش ديگري بوده است. يك رشته اقدامات خشونت آميزي كه مجاهدين از سال 1971م/1350 هـ.ش به بعد به عمل آوردند باعث دستگيرى وكشته شدن تعداد زيادى از افراد آنها شد. مجاهدين نيزمانند فداييان خلق اين قبيل اعمال منفرد را هدف نهايى خود دانسته و بلكه آنها را تنها وسيله ي ممكن براى ايجاد زمينه انقلاب دريك دوره ي سركوب و اختناق سخت مىپنداشتند. اكثر مجاهدين فرزندان بازاريها و يا علما بودند عمدتاً از رشته هاي علوم نظرى مى آمدند. در ميان فداييان ،كه اكثراً از متوسط جديد بودند، خانمهاى بيشتري نسبت به مجاهدين وجود داشت آنهابيشتر از دانشكده هاي هنر و يا علوم اجتماعي بودند و تعدادي از كارگران بخش صنايع را نيز شامل مي شدند.
در محوطه ي دانشگاه ها انواع و اقسام تمايلات و اعتقادات سياسى وجود داشت كه از همه مهمترگروه هاى ماركسيستى و اسلامى چپ بود. در دهه ي سالهاى 1970م /1350 هـ.ش.در بين تعدادي از خانم هاي دانشجو تمايلي در جهت بازگشت به چادر يا پوشيدن لباس به سبك جديد به وجود آمد كه عبارت بودند از يك روسري عريض كه موها و پيشاني را مي پوشاند ، لباسي كه به صورت اونيفورم زنان مجاهد خلق در آمده است. بعضي از دانشجوياني كه اين لباس جديد و يا چادر را بر تن مي كردند واقعاً مسلمان بودند، بقيه نيز اين كار را به نشانه ي اعتراض به رژيم شاه انجام مي دادند. بعضي از افراد مجاهدين مطالعه ي ماركسيسم را شروع كردند. در سال 1975م /1354 هـ.ش اكثررهبرانىكه در تهران آزاد بودند و هنوز دستگير نشده بودند رأى دادند كه سازمان به عنوان يك سازمان ماركسيست _ لنينيستى اعلام شود. اين تحول در نامه اي كه مجتبى طالقانى پسر آيت الله طالقانى به پدرش نوشته اين طور آمده است :
براي سازماندهى طبقه كارگرما بايد اسلام را طردكنيم زيرامذهب نيروي اصلى محركه تاريخ را كه همان مبارزه طبقاتى باشد نمىپذيرد. البته اسلام مىتواند،به خصوص در به حركت درآوردن روشنفكران برضد امپرياليسم ، نقشى مترقى را بازىكند. اما اين تنها ماركسيسم است كه تحليلى علمى از جامعه به دست داده و به دنبال آزادى طبقات استثمار شده مىباشد.
اين تغيير ايدئولوژى جدايى عمده اى را در صف مجاهدين موجب شد.اكثراعضاء شهرستانى از قبول تغيير ايدئولوژى امتناع ورزيده و رقباى خود را به قتل يكي از رهبرانشان و لودادن دو نفر ديگر به پليس متهم كردند. بدين ترتيب مجاهدين به دوگروه تقسيم شدندكه هر دوگروه نيز به فعاليتهاى خشونت آميزخود ادامه دادند. اما در اوا يل سال 1976م /1355 هـ.ش آنها نيز، مثل فداييان دچار چنان لطمات جانى فراوانى شده بودندكه اجباراً بيشتر به سمت اين شعار متمايل شدندكه مجاهدين مسلمان بيشتردر صف محصلين و مجاهدين ماركسيست بيشتر در صف كارگران خواهند بود. بنابراين هنگامىكه در اواخر سال 1977م /1356 هـ.ش فعاليتهاى انقلابى شروع شدو دو گروه از مجاهدين خلق وجود داشتند: يكي گروه ماركسيستها و ديگرىگروه مسلمانها و دوگروه هم فدايى بودند ، يكى فداييان طرفدار حزب توده و ديگرى فداييان فعال.
تمام اين گروه ها نيز داراى سازمان ، اسلحه ، انتشارات زيرزمينى و ايدئولوژي هاى انقلابى بودندكه در نتيجه براى ايفاى نقش هاى مهمى در يك حركت انقلابى آماده شده بودند. بعضى از آنها نيز پيوندهاى با مقاومت فلسطين ،به خصوص اعضاى چپ آن داشتندكه اين امر باعث تسهيل ورود اسلحه از اواسط 1978م /1357 هـ.ش به بعد مىشد.
باوجودىكه چند اقدام چريكى باعث ترس تعداد زيادى ازمردم شده بود به خصوص ترور بعضى از چهره هاى نظامى و اطلاعاتى امريكايى و ايرانى گروهي از مخالفين آرام و سليم نيز وجود داشتندكه استدلال مىكردند با توجه به فضاى اختناق و سركوب موجود، تنها با انجام چنين اقداماتى است كه مىتوان ضربه پذيرى رژيم را نشان داد و اميد به سقوط نهايى آن را در دلها زنده نگه داشت. چنين به نظر مىرسدكه احتمالاً افزايش تعداد زندانيان ،شكنجه ها ،سركوب و سانسور در دهه ي 1970م /1350 هـ.ش باازدياد فعاليتهاى چريكى پيوند مستقيم داشت ، اگرچه سركوب در قبل از سالها نيز بسيار شديد بود. (1) و(2)
1) جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به :
كدي ، آر ، نيكي، ريشه هاي انقلاب ايران ،صص 408 – 404 ، ترجمه ي عبدالكريم
گواهي ، تهران ، فرهنگ اسلامي ، چ دوم ، 1357هـ.ش
(2) پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيم توجه مجاهدين به مذهب موجب نمي شد كه آيت الله خميني مجاهدين را بيش از غير مذهبي ها به رهبري جبهه ي ملي و فداييان خلق قبول كند. خصومت رسمي نسبت شوروي و كمونيسم بسيار قوي بود و هنوز هم هست. دولت تا جايي كه مي توانست جلوي نفوذ چپيها ، اعم از نيروي چريكي و غيره را در دستگاه هاي دلتي در تمام سطوح مي گرفت.
منبع فوق صص 440.
 
خروج از نسخه موبایل