گرگها و بره ها

گرگها و بره ها


مهدي خوشحال
آنتوان چخوف نويسنده روسي، نظريه اي در ارتباط با گرگها و بره ها دارد كه مي گويد، اين بره ها بودند كه از ابتدا نياز به گرگ، به مثابه چوپان درنده و تحقيركننده، داشتند. بعد كه بره ها روح و روان شان به گرگ عادت كرد، از آن پس ديگر قادر نيستند بدون گرگ، به بقاء شان ادامه دهند، حتي زماني كه گرگ بميرد و گرگ ديگري در دسترس نباشد، باز هم بره ها از سر نياز به حضورِ گرگي ديگر، پوستين گرگ مرده را به در آورده و به تن بره اي مي كنند و اين بار بره اي كه لباس گرگ را بر تن دارد، به جاي گرگ يا چوپان، قبول مي كنند و تن و جان فدايش مي كنند.
اين نظريه اي در ارتباط با گرگها و بره ها بود. ولي در اين جنگلِ پهناوري كه ما زندگي مي كنيم، اول اين كه همه موجودات جنگل از جنس گرگ و بره نيستند، دوم اين كه تنها نظريه اي كه در ارتباط با گرگها و بره ها وجود دارد، نظريه بالا، يعني نياز بره ها به گرگها، نيست. بلكه در اين رابطه، انواع نظرات ديگر هم وجود دارند.
مثلاَ، نظراتي هم وجود دارند مبني بر اين كه اين نياز و طمع گرگها بود كه به توليد و ساخت بره ها انجاميد. يا اين كه وجود گرگها و بره ها در كنار همديگر و يا در مقابل همديگر، نياز متقابل و تنازع بقاء طرفين بوده است. يا اين كه در اين جنگلي كه ما به سر مي بريم، ابتدا وحوش تر بوده و زور گرگها بيشتر بوده و بعدها كه جنگل ما متمدن تر خواهد شد، در اثر رزم و تلاش بره ها، گرگها از صحنه جنگل حذف خواهند شد و آنچه كه در انتها باقي خواهد ماند، جنگلي سراسر از بره ها و بره هايي كه حتي قادر نيستند به همديگر چنگ و دندان نشان دهند.
معهذا، از ميان نظرگاههاي مختلف در ارتباط با گرگها و بره ها، سه نظريه محكمتر و شناخته شده تر از همه است، اول، جنگل براي بالانس كردن گرگها و بره ها را در مقابل هم قرار داده است، دوم، بره ها گرگها را توليد مي كنند و سوم، گرگها بره ها را توليد مي كنند.
از چند نظريه روشنفكري بالا كه بگذريم، آخرين نظريه كه ضمناَ نظراتِ پوپوليستي و فراگيرِ جنگلهاي عقب مانده نيز است، جالب تر از همه است. نظريه آخر يا قوي ترين نظريه پوپوليستيِ جنگلي كه در آن به سر مي بريم، اعتقاد دارد، اين بي قانوني جنگل ماست كه به ساخت و توليد گرگهاي وحشي منجر مي شود و به دنبال آن، اين بي عدالتي و وجود گرگهاي هار و گرسنه است كه به توليد و ساخت بره هاي مظلوم مي انجامد. ولي به هر حال در اين كشاكشِ بي عدالتي و در اين جنگل وحش و در اين تضادِ تاريخي، اين بره هاي مظلوم هستند كه گرگهاي وحشي و رو به زوال را از صحنه جنگل، حذف خواهند كرد و سپس جنگلي سراسر بدون گرگ و بدون استثمار و درندگي، خواهند ساخت.
نظرگاه آخر، اگر چه نظرگاه تند و راديكالي است، همچنين نظرگاه خطرناكي است كه با همه تلاش و مبارزه اش، تا به امروز نتوانسته است نتايج رزم و تلاشش را آن گونه كه در ابتدا تبليغ مي كرد، به ديگران نشان دهد. بلكه هر از گاهي كه گله بره ها در موقعيت و شرايطي مناسب، گله اي از گرگها را از پا در آوردند، در دور بعدي، به سهولت، رزم و تلاش شان را از ياد برده و به راحتي به همه تعهدات و آرمان شان پشت پا زده و در كمال ناباوري در جايگاه گرگها جلوس كرده و سپس به درجات شديدتر و خطرناك تري از گرگهاي قبلي، به دريدن و استثمار بره هاي جديد يا همان گرگهاي مغلوب، مبادرت ورزيدند.
اين نظرگاه، در كشاكش تلاشش براي از ميان برداشتن گرگها، به اين باور پاي مي فشرد كه اين گرگهاي هار و گرسنه اند كه عامل عقب ماندني و استثمار بره هاي مظلوم شده اند و ايضاَ عامل ساخت و توليد بره هاي معترض در جنگل هستند. بنابراين، صف گرگها تماماَ باطل و نامشروع و متقابلاَ صف بره ها به عنوان بالنده ترين و پايدارترين نيروي جنگل، هميشه حق و مشروع است. گرگها داراي ماهيت پليد و سياه هستند و متقابلاَ، بره ها داراي ماهيت پاك و سفيد هستند.
در اين پيكار، معمولاَ بره هاي زنده قهرمان و بره هاي مرده، سمبل رزم و تلاش خواهند بود و در ادبيات و فرهنگ بره ها، مبارزه و رياضت و مرگ، مقدس شمرده مي شود و به هر حال، بره بودن و قرباني شدن، نه اين كه چيزي از ارزش بره ها كم نمي كند، بلكه بر ارزش شان خواهد افزود.
اين تئوري بره هاي مظلوم و قرباني و يا قهرمان، گاه آن چنان جنگل و موجودات جنگل را متوهم و مبهوت مي كند كه راه هر گونه زندگي مسالمت آميز كه چه عرض شود، بلكه راه هر گونه نبرد و بازي قانونمند را در صحنه جنگل، از هر دو طرف دعوا سلب مي كند و به دنبال آن، آن چه كه حائز اهميت مي گردد، جنگ و مرگ و پيكارِ مستمر و پيكار از نوع قهرآميز است. اين نگاه و رزمِ بر آمده از آن، آن چنان مشروعيتي براي بره ها به ويژه قربانيان و قهرمانان اين صف قائل است كه خود به خود توليد بره ها را مشروع و نياز مبارزه تلقي مي كند. سياست و ادبيات اين جبهه، آن چنان بي مهابا و چشم و گوش بسته و عجول، مي راند و مي نويسد و تبليغ مي كند كه هر گونه حمايت و هواداري از بره ها، نتيجه اش تبليغ و توليد بره گي خواهد بود و سرانجام، بره هاي صحنه از مسيري و مياديني عبور خواهند كرد، به جنگ و نبردِ مقدسي عادت خواهند كرد كه از آن پس بدون حضور گرگها، حضورشان و زندگي و مبارزات شان، معني و مفهوم نخواهد داشت و در انتهاي داستان، بره هايي كه بدون حضور گرگها، هيچ اند.
همان گونه كه زورِ گرگها اعتيادآور است، متقابلاَ، مظلوميت بره ها نيز اعتيادآور است. همان گونه كه گرگها قادر به ترك زور و اعتيادشان نيستند، متاسفانه، بره ها نيز قادر به تركِ مظلوميت و قهرمان بازي هايشان نيستند، و در اين رابطه حاضر نيستند، رنگ گرگها را سياه نبينند، تا اين كه رنگ سفيد بره ها، به رنگ ديگري در آيد. اين سياه ديدن گرگها حتي اگر سياه نباشند، اعتيادآور است و متقابلاَ سفيد ديدن بره ها حتي اگر سفيد نباشند، اعتيادآور است.
بره هايي كه براي خود چنين جايگاه مقدسي قائلند، متقابلاَ، براي زور و استعداد و هستي گرگها، جايگاه مثبتي قائل نيستند و همه آن سرمايه ها را سزاوار نابودن شدن مي دانند. اين نگاه و انديشه بره ها، به تماميت خواهي خودشان و متقابلاَ به سخت تر شدن و تماميت خواهي گرگها بدل خواهد شد و راه حلها را بسي سخت تر و قهرآميزتر خواهد كرد و چه بسا اين كه پس از حصول پيروزي بره ها بر گرگهاي غاصب، نتيجه، تنها به تعويض جايگاه گرگها و بره ها، بيانجامد يا اين كه تنها پوستين ها از تن بيرون بيايد. يعني، نتيجه سالها و دهه ها پيكار و تلفات هر دو طرف دعوا اين خواهد بود، روز از نو و روزگار از نو.
اين دور تسلسل، نتيجه نگاه، انديشه و سپس نوع پيكاري است كه مابين بره هاي مظلوم و گرگهاي ظالم، حاكم بوده و است. جورج اورول، نويسنده انگليسي، در كتاب قلعه حيوانات، كه به شرح انقلاب بره ها عليه گرگها، پرداخته است، همين را خواسته است بگويد.
در ادبيات بره ها، هيچ گاه سري و گريزي به اندرون و صفِ گرگها زده نمي شود و هيچ گاه به چرايي جايگاه گرگها پرداخته نمي شود. اينها، تابوها و خط قرمزهاي صف بره هاست. بره ها، هميشه از خود آغاز مي كنند و حق را بي هيچ دغدغه اي به خود و باطل را به گرگها مي دهند. در نظام فكري بره ها، گفتني و شنيدني و حرفي با گرگها نيست. اين نظام فكري، تنها براي غالب شدن و مغلوب شدن، ساخته شده است.
در كتاب مقدس بره ها، قانونمنديها ثابت و پايدارند، بره ها هميشه سفيد و گرگها، هميشه سياهند. اين انديشه و معيارهاي ارزشي بره ها كه رنگ و بوي قداست دارد، به قانون مقدس و سپس به جنگ مقدسي مابين گرگها و بره ها، ختم خواهد شد و نتيجه دعوا، همان كه جورج اورول در كتاب قلعه حيوانات، گفته است خواهد شد. يعني اين كه بره ها، خود، در قرباني شدن شان به زير چنگ و دندان گرگهاي وحشي، نقش به سزايي دارند. اين تز، اگرچه در هنگام شكست بره ها از گرگها، چندان مشهود نيست اما در هنگام پيروزي بره ها از گرگها، بر همگان آشكار است.
پايان
خروج از نسخه موبایل