کی بود، کی بود، من نبودم!

کی بود، کی بود، من نبودم!


صرف انکار قضیه است، ولی پوستین مجاهدین را ول نمی کند.
ميترا يوسفي، سي و يکم ژوئيه
وارث و وصی ارتکاب جنایات رجوی، رئیس جمهوری تکیه برباد وخیال و بدتر از آن برکابوس و طوفان، بدنبال ناپدید شدن دجال رسوا، از فرط بدبختی، مذبوحانه با کرشمه های شتری، منکر نقش خود در « گروگانگیری سفارت آمریکا درتهران » می شود. آنهم مدعی نوعی افشاگری در رابطه با انتخابات ایران! افشاگری های رجوی ها هم، همواره آشکارا، نه در جهت منافع خلق، بلکه به غنیمت دریافت پاره استخوانی برای خویش، موج سواری بر انتقادات خلقی و مردمی درجریان انتخابات ومقاومت هاست. این تمامی هنرچنین فرقه ضاله است واجرای هنر اصلی همچنان بر عهده شیرزنانی چون شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل وشاخص شخصیت زن توانای ایرانی علیرغم مشکلات موجود، وشاعر مردمی سیمین بهبهانی، آزاد ازشهوت رئیس جمهوری، قدرت طلبی و قدرت نمایی،که سالهاست درجهت خیروآزادی و دموکراسی ملت ایران، می سراید وبخصوص همین روزهای اخیر،احترام آزادیخواهان جامعه بین المللی را با بیان کوبنده و کلمات شورانگیزدادخواهی ملتش، برانگیخت.( زن مفلوک رجوی، از فرط حسادت حتی از درج خبر کنفرانسی دررابطه با انتخابات ایران درمحل اتحادیه اروپا، سرپیچی کرد).
باری، درمواجهه با این فیل هوا کردن رجوی ها، یاد پسرم افتادم که روزی درهمان جهنم عراق، اواخر سال 91 میلادی و درآخرین ایام رابطه با پدر، با دهانی پوشیده از خاکه قند نوعی شیرینی، در برابرم ظاهرشد. ودرجواب سوال « شیرینی خورده ای »، به حیرت معصومانه یی گفت : «از کجا فهمیدی؟» واین حماقت شریرانه رجوی هاست، یا نشان دهنده نهایت بیچارگی شان، که علیرغم دو لُپه خوردن می خواهند بگویند ما نبودیم! وازکجا معلوم است! زن رجوی هم چنین طی ترهاتی دیگر مدعی می شود که اگرانتخابات را رفسنجانی می برد، رژیم ایران زودتر ساقط میشد. آیا قافیه را در برابر دیگری باخته است؟
بهررو، درافشاگری اخیر که از جانب مجاهدین ، جدید هم نیست! یعنی سعی به گریز از همدستی فراموشی ناپذیر جریان گروگانگیری سفارت، عکس بدست، با قسم وآیه می خواهند بگویند ما نبودیم!( انگار هنوز درخیال روابط فاسد درونی است، وقتی همه چرندیات را تفهیم شده ازجانب بردگان بینوا،دریافت می کردند) هیهات ُدم هزاررنگ خروس از پس قبای منافقی پیداست و آمریکایی ها بهتر از مجاهدین و ما، پادو،هوچی و آشپز آش و پلو پشت دیوارومیله های سفارتخانه را می شناسند. وقتی جبهه اصلی اورا بدرون راه نمی داد.
تلاش مذبوحانه کنونی اولین مدعی آمریکا و امپریالیسم ( وقتی که مُد بود)، یاد آور مثلی عبرت آموز در فارسی شکر شکن است: کسی برای نجات از سیل به فکرخودش پوستینی درسیلاب یافت و به آن چسبید. غافل که خرس زنده ایست و دیگر ول کن طرف نبود. نجات یافتگان در ساحل چاره جویی می کردند که پوستین را ول کن وبیا، وطرف می نالید که من پوستین را ول کرده ام، اما پوستین مرا ول نمی کند. حضوری آنچنان پرهیجان و پرهیاهو درجریان گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، مجاهدین را ول نخواهد کرد، اگرچه چندی به مصلحت ایام و مثل دشمن دشمن من! یا دقیق تر به نقش « مترسک» تحت حمایت دشمن قسم خورده خویش باشند. ( اصلا جنگ اول مجاهدین به شهادت شعارها و سرودها و عملیات، آمریکا بود و نه شاه)
گذشته ازهمه چیز، هر ادعا وقضیه یی باید خارج از دسترس مجاهدین ثابت شود، از آنجا که این فرقه تبهکار اول هنرش جعل مدرک است! دورویی و منافقی مشمئز کننده، ربودن و کشتار آدم ها، زنده بگور کردن عشق وعاطفه، زنده آتش زدن آدم ها درخیابان های اروپا، بچه دزدی، بیرحمی، حماقت وفضاحت وقساوت دیگر هیچ!
 
خروج از نسخه موبایل