بهترين قاضي

بهترين قاضي
نشانه هاي وحشت و استيصال رجوي از انجمن نجات


اخيرا” مزدوران و وطن فروشان سازمان رجوي به ستوه آمدن خود را طي حمله به يكي ديگر از جدا شدگان سرفراز و فعال انجمن نجات بروز داده اند.
گرچه سازمان سوز و گداز سر داده است اما براي يكا يك جداشدگان موجبات خنده و مسخره بازي را فراهم ساخته بود. بچه هاي تهران همان دقايق اوليه جريان را با آب و تاب بيشتر براي اذيت كردن محسن تلفني با او در ميان گذاشتند.
از محسن پرسيدند : ناقلا دوباره چه دسته گلي به آب دادي جيغ سازمان به هوا رفته ؟
محسن با همون صاف و سادگي خاص خوزستانيها گفت : جدا” ميگين ؟! مثل اينكه بو كشيده اند فردا تو اصفهان يه گردهمايي ديگه داريم.
اينطرف بچه ها شليك خنده را سر دادند. مي دوني حقته دست سازمان درد نكنه ، بابا سازمان آزاري هم حد و اندازه داره ، بزار يكي دو ماه از دست اصفهانيها راحت باشن ، چقدر جلسه و نامه نگاري و ارتباط با خانواده ها ، شما كه سازمان رو كچل كرديد. اون از خانواده ها كه نذاشتند آب راحت از گلوي رجوي پايين بره. اينهم از تو كه مسؤول انجمن اصفهاني.
محسن با كنجكاوي پرسيد خوب چي نوشته اند ؟
– سرو ته حرفا شون اينه كه تو از اول نفوذي بودي بعد هم اخراجت كرده اند و تحويل ايران شده اي.
– محسن لحظاتي ساكت شد. من مي تونستم حدس بزنم در چه فكري است!! همه بچه هاي جدا شده به اين روش فرقه رجوي آشنا هستن. هجمه ، انگ زدن ، سند سازي و… شايد هم به يكباره رفت تو دل خاطرات گذشته. برخوردهاي خشن سازمان در زندان و آن ايام وحشت و اضطراب ، ابوغريب با اون وصفش.. همه بچه ها سعي دارن از اون خاطرات فرار كنن ياد آوري اونا زجر آوره ، خود من همين حالت را دارم وقتي صحبت از گذشته مي شه با بي ميلي ادامه مي دم ياد ايام بر باد رفته گذشته ، ياد صداقت ها و سادگي هاي قرباني شده ، ياد فريب كاري ها و نيرنگ ها ، ياد ايام جواني در گنج زندانهاي عراق ، و.. بگذريم
– گوشي را خودم گرفتم و گفتم : محسن بازم كه دل نازكي كردي ما اينجور رك و پوست كنده جريان را گفتيم كه يه دل سير بخنديم ، نزن تو حال ما.
– محسن خودشو را جمع و جور كرد و گفت : آخه چي مي تونم بگم ، جواب ابلهان خاموشي است.
– گفتم اقا محسن ميدوني چقدر درباره ات نوشته اند ؟
– محسن : چه مي دونم ، دو خط ، سه خط ، پنج خط ، چه مي دونم ؟
– نه آقا خيلي بيشتر از اين حرفها از دست شما اصفهاني ها شاكيند. 4 صفحه با عكس و آب و تاب ، نمي دوني چه عكسي! لازمه به خانمت نشون بدي.
– محسن : جدي ميگين ، بچه ها همين الان برام فاكس كنيد تا فردا تو جلسه اصفهان براي خانواده ها بگيم تا بدونن سازمان تا چه حد از فعاليت هايشان شاكي است.
ما سعي كرديم تا دقايقي بعد با شوخي و خنده فضاي محسن را برگردونيم تا دوباره به تونل تلخ خاطرات خود در سازمان فرو نرود….
– محسن با همان لحن آرام گفت ، معلوم ميشه راه ما درسته ، موضع گيري سازمان همينا نشون مي ده ما كار خودمان را مي كنيم و اونا هم بذار هركاري مي تونن بكنن.
ما هم مطمئن بوديم قلب مهربان و نازك محسن از تلاشهاي مذبوحانه سازمان آزرده نميشود. چيزي كه مسلم است چهره صميمي محسن و ساير بچه هاي برگشته اي كه بيش از هرچيز از خيانت سازمان نسبت به آرمانهاي ديني و ملي شان آزار مي بينند ، خود گواهي است بي شائبه ، آنچنان كه وقتي در جلسه موضوع به خانواده ها گفته شد ، موج نفرت و خشم همگان نثار سازمان شد. چرا كه محبت و دوستي خانواده نجات ، ناشي از صفا و صداقت يكايك اعضاء است به ويژه محسن هاشمي كه همگان شاهد تلاش و بردباري او هستند. گرچه محسن گفت : سكوت تنها جواب من براي اين حركت ابلهانه است. اما بنده بعنوان يكي ديگر از اعضاي نجات لازم دانستم مختصر چيزهايي را بگم.
اولا” ادعاي نفوذي بودن محسن خود جاي سئوال است ؟ و كند ذهني و عجول بودن سازمان را برملا مي كند زيرا كدام سازمان امنيت است كه يك زنداني آزادشده و هوادار سازمان را كه سه برادرش را در راه رجوي از دست داده براي نفوذ بفرستد ؟!!! واقعا” سازمان تا اين حد در تشبثات ابلهانه غرق است كه ديگر… البته به قولي « شاعر چون به تنگ آيد ، قافيه به جفنگ آيد ».
در ثاني خود من روز هاي اولي كه محسن به ايران آمد را خوب به ياد دارم. اخراجي كه 5/1 سال به طول انجاميد. 13 ماه زندان انفرا ي سازمان ، 4 ماه زندان مخابرات و 5 سال ابوغريب ؟! راستي چرا ؟ مگر او نفوذي نبود ؟ پس اين اخراج شما خيلي با تأخير صورت گرفته ، نه آنچنان كه ادعا كرده ايد ؟
اما مهم اين مطلب است كه آنروزها حال و روز هاشمي خيلي آسيب ديده بود ، رنجور و دلشكسته ، با هر جمله بغض مي كرد و اشكهايش جاري مي شد. آنروزها من حتي جمله هاي غرقه در بغضهايش را هم مي شنيدم. راز و گفتار چشمان دردمندش را خوب مي شناختم.
تمام وجودش از درد خيانتي كه از سازمان ديده بود ، مي ناليد. برايم درد آشنا بود ، وقتي حرف مي زد مطمئن بودم همرزمي به وطن بازگشته كه نمي خواسته رجوي پرست باشد ، نمي خواسته مزدورصدام باشد ، نمي خواسته وطن فروش و دين فروش باشد. نمي خواسته زير بار شرك و نفاق و فرقه گرايي رجوي خائن برود.
آن روز او را درود فرستادم و امروز همچنان كه با وجود خون سه برادرش ، عوامفريبي و نيرنگ رجوي را پس زد و حقيقت را تشخيص داده است و حساب خود را از جهنم و رجوي پرستي ، جدا كرده… حال رجوی مزدور وطن فروش هر چه مي خواهد ، اراجيف بافي و سوز و گداز سر دهد.
راستي رجوي و دار و دسته اش مردم را اينقدر كج فهم مي پندارند كه با وجود افزايش روز افزون تعداد اعضاي جدا شده از عضو ساده تا عضو رده بالا ، همچنان رجوي تمامي جدا شده ها را نفوذي هاي جمهوري اسلامي قلمداد مي كند چنانچه بخواهيم با زبان آمار سخن بگويم نتيجه مضحكي بدست مي آيد و آن اينكه نزديک يك سوم اعضاي سازمان نفوذيهاي جمهوري اسلامي هستند آيا ابلهانه تر از اين نيز مي شود سخن راند.
واقعيت اين است كه هر عضوي از سازمان به اشتباه بودن و خيانتكار بودن رجوي و دار و دسته اش پي ببرد يا بايد دم بر نياورد و همچنان رجوي را همراهي كند و يا بايد تهمت نفوذي بودن را بشنود.
خروج از نسخه موبایل