پَِر پَر کردن عاطفه ها

پَِر پَر کردن عاطفه ها


محمد حسين سبحاني/ 17.8.2005
مسعود رجوي در سال 1368 تحت عنوان مرحله سومانقلاب ايدئولوژيک با خواندن اطلاعيه اي طلاق هاي اجباري در سازمان مجاهدين را آغاز کرد. نخستين قربانيان اين خيانت و خوي قدرت طلبي، تمامي خانواده، يعني کودکان و زنان و مردان را در بر مي گرفت.
تا قبل از اين مرحله نيز روابط خانوادگي بين زنان و شوهران و فرزندان به صورت محتوايي وجود نداشت و تمام خانواده هاي مجاهدين در چهار ديواري هاي بزرگـي به نام قرارگاه در عراق محصور بودند. خانواده ها نيز بايد در همين پادگان ها و قرارگاه ها زندگي مي کردند و اجازه نداشتند که در شهر براي خود خانه بگيرند يا تردد کنند، ولي رجوي ها بعد اعلام از طلاق هاي اجباري در سال 1368 حتي فرم هاي متعارف را نيز در سازمان مجاهدين از بين برد و پيکره خانواده ها را متلاشي کردند و همسران را در مقابل يکديگر قرار دادند. زن را مقابل شوهر و شوهر را مقابل زن. اما به دليل عدم ضرورت و همچنين پايين بودن سن کودکان اعضاي سازمان، از درگير کردن فرزندان مقابل پدر و مادرها بطور مستقيم خودداري مي کرد. اما در شرايط کنوني که کودکان قرباني شده در طلاق هاي اجباري در سال 1368، خود زنان و مردان جواني شده اند، رجوي ها تشخيص داده اند که مرحله دوم خيانت و نابودي کامل خانواده و پَر پَر کردن کامل عاطفه ها را در دستور کار خود قرار دهند و فرزندان را در مقابل پدران و مادران منتقد درون سازمان، يا پدران و مادران جداشده بيرون از سازمان قرار دهند.
در همين راستا چند روز قبل سازمان مجاهدين در سايت هاي اينترنتي خود نامه اي از امير فرزند جناب آقاي هادي شمس حائري از فعالين سياسي خارج کشور را خطاب به پدرش منتشر کرد.
وقتي من اين نامه را خواندم با اينکه درد مشترکي با آقاي هادي شمس حائري دارم و يکي از اعضاي خانواده من (افسانه طاهريان) نيز در عراق در اسارت رجوي ها مي باشد، ولي قلبم را به درد آورد و بيش از پيش به عمق دسيسه هاي رجوي پي بردم که چگونه پسر را در مقابل پدر، مادر را در مقابل دختر، زن را در مقابل شوهر و…..قرار مي دهد.
دلايل تشکيلاتي و نيرويي خط جديد رجوي ها و همچنين تاثيرات منفي بر روي شخصيت اجتماعي و رواني کودکاني که در سازمان مجاهدين قرباني شده اند را مي توان در کتاب هاي قطوري به رشته تحرير در آورد که بايد چنين کرد، ولي من در فرصتي که وجود دارد تنها به خباثت جديد رجوي ها در تهيه نامه براي امير فرزند آقاي هادي شمس حائري مي پردازم.
همانطور که اطلاع داريد آقاي هادي شمس حائري يکي از زندانيان سياسي رژيم شاه و يکي از فعالين سياسي در اپوزيسيون خارج کشور مي باشد. ايشان نزديک به 40 سال سابقه فعاليت سياسي دارند و اتفاقا در سال 1364عضو شوراي مرکزي سازمان مجاهدين بوده اند که به دلايل سياسي و تشکيلاتي از اين سازمان جدا شدند و رجوي نيز به همين دليل خانواده وي را بيش از همگان و بطور مضاعف متلاشي کرد.
سخني در اينجا با امير و اميرها دارم.
امير جان
تو نيز هم فقط چند سال از سارا دختر من بزرگتر هستي. من تو را هم مانند فرزند خودم دوست دارم. نکته اي در نامه ات بود که جهت اطلاع برايت مي نويسم.
اميرجان نمي دانم که اين نامه را از اول تا به آخر مي گذارند بدون مزاحم در اينترنت بخواني. اصلاً کسي اجازه دارد از اينترنت استفاده کند؟
به نظر تو چرا اجازه ندارند؟
فکر مي کني به خاطر کمبود وقت و عقب افتادن لحظه سين!! و سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي است؟
در هر صورت ممکن است چند خط از آن را کپي کنند و برايت بياورند که خائن و مزدور ديگري لجن پراکني کرده است. من به همين نيز راضي هستم.
امير جان
تو مي داني که به چه دليل سازمان مادرت را ( که او نيز قرباني است و تقصيري ندارد) در سال 1371 به آلمان منتقل کردند و مسئوليت بخش اخباري در ستاد اطلاعات را به وي دادند؟
آيا تو مي داني چرا به همين سادگي سازمان مجاهدين تو و خواهرت نصرت را در سال 1370 از آلمان به عراق آورد؟
يعني تو فکر مي کني که سازمان حرف پدرت را گوش کرد؟
نه عزيزم چنين نيست. البته پدرت نيز در دام سازمان مجاهدين و رجوي و ابراهيم ذاکري مسئول ستاد امنيت او افتاد. سازمان نياز و خواسته خودش را به پدرت منتقل کرد و از زبان او و به درخواست او، ولي از موضع نياز خودش، تو و خواهرت را از سر کلاس درس در آلمان به بيابان هاي عراق آورد، زيرا فکر مي کرد که به اين ترتيب مي تواند با تحت تاثير قرار دادن عاطفه ها، از جدايي پدرت از سازمان جلوگيري کند. بنابراين رجوي شما و خواهرت را قرباني هدف هاي خود کرد. البته پدرت نيز بعد ها متوجه شد که در چه دامي افتاده بوده است و هميشه افسوس اشتباهش را مي خورد.
سازمان مجاهدين همين کار را مي خواست با سارا دخترم ومادرش و من کند، ولي من اشتباه نکردم و درخواست آمدن دخترم به عراق را ننوشتم و طرح نکردم، زيرا بر اساس تجربياتي که بدست آورده بودم از نقشه رجوي مطلع شدم.
رجوي و سازمان مجاهدين همين کاري که با تو و نصرت کرد و شما را از سر کلاس درس در آلمان به عراق آورد و کدورت غيرواقعي در ذهن و قلب شما از پدرتان ايجاد کرد، مي خواست در مورد من و سارا و افسانه طاهريان که هم اکنون عضو شوراي رهبري سازمان است انجام دهد و دخترم را از سر کلاس در کشور دانمارک به عراق بياورد تا همين طرح را در مورد من نيز اجرا کند.
امير جان
خواهش مي کنم به پرسش هايي که مطرح کردم فکر کن و اگر خواستی به دنبال جواب آنها باش. پدر تو انسان شريفي است. پدرت را دوست داشته باش و از دور بوسه اي براي او بفرست. به مادرت نيز عشق بورز. خواهرت را نيز اينچنين. دور نيست که پدرت را به همراه نصرت در آغوش بگيري.
 
خروج از نسخه موبایل