نامه ای به دوست و همشهری و همرزم سابقم محمود ائمی

نامه ای به دوست و همشهری و همرزم سابقم محمود ائمی


مسعود جابانی، بيست و دوم اوت
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را                 کسی مقیم حریم حرم، نخواهد ماند
غنیمتی شمار، ای شمع وصل پروانه                 که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
برکناری خانم پارسائی بعنوان مسئول اول سازمان و انتصاب خانم مریخی مرااصلا متعجب نکرد. زیرا در قحط الرجال (منظورم ار قحط الرجال تنها مردان نیست که در سازمان قحط الزنان نیز هست) سازمان باید هم یک خانم دانشجوئ آمریکائی که تمامی تجاربش اقامت در حریم حرم یار میباشد ، برود و فرمانبردار و خدمتگزار بی تجربه دیگری بیاید.
افراد تازه کاری که در عمرش پاسدار ندیدند (شاید بعدا پاسدار نفوذی دیده باشند)، میبایست در شورای رهبری سازمان قرار گرفته و تا بن استخوان هم از رژیم و عناصر آن متنفر باشد و فرمان قتل آنان را هم تائید کنند ولی
در عوض آقایان محمود اعمی و احمد حنیف نژاد و دیگر مرکزیت سابق سازمان با آنهمه تجربه مبارزاتی در دو رژیم، باید چرتکه بیندازند و روزشماری کنند تا از این ستون به آن ستون فرجی بشود
ممکن است به من بگوئید: تو دلت به حال ما نسوزد و دایه مهربانتر از مادر نشو. درست هم میگوئید من دلم به حال نوکیسه ها و مسئولین باسمه ای سازمان نمیسوزد. ولی مطمئنا وقتی به یاد آن یال و کوپال دوست و همشهری عزیزم محمود اعمی ( محسن عباسی ) که زمانی بت بسیاری از جوانان خراسان بود می افتم، تنم میلرزد.
محمود عزیز یادت هست که در زمان شاه با گروه ولعصر، که تشکیل داده بودی ، چگونه ساواک را بزانو درآورده بودی ؟ همه ما از یک لحظه با تو بودن، سرشار از شور وانگیزه میشدیم.
جلسات تبین جهان در دانشگاه مشهد و موج دانشجویانی که پلک نمیزدند تا مبادا کلمه ای از حرفهایت را جابیندازند ، یادته؟
همه اون حرفها یادته؟ با دو رژیم جنگیدی و فریاد آزادی و استقلال سر دادی و آنهمه جوان پرشرو شور را به دنبال خودت کشوندی و روانه میدان کردی. حالا کجائی ؟ اسیر چه ایده و مرامی شده ای ؟ آیا باید باورکنم که محمود اعمی با آنهمه درایت انقلابی، پس از آنهمه شعارهای توخالی سازمانی، که رهبرش مدتهاست برای فرار از واقعیات و جوابگوئی شکستهای حیاتی مخفی شده است ، گوش بفرمان خانم مریخی است.
این بود شعاری که به دهان ما گذاشته بودی ؟ انقلابی بودن کافی نیست ، انقلابی ماندن درست است
آیا تو انقلابی ماندی ؟ در سازمان ماندی که رژیم جمهوری اسلامی از خروج تو سوء استفاده نکند ؟ تاچند سال دیگر؟
اینهمه نقض آشکار حقوق بشر و عبور از مرز انسانیت و خیانت به اعتماد همه ما، برای کشیدن فریاد و اعتراض کافی نیست ؟ آیا قبول نداری که انتقاد از سازمان به معنی تائید رژیم نیست ؟
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده ای که رجوی تو را از کجا به کجا رسانده؟. از اوج به حضیض. این همه تحقیری که رجوی در حق تو روا داشته به خاطر چیست؟ محمود ائمی سال 57 کجاو محمود سال 84 کجا؟. چرا عصیان نمی کنی؟ مگر کار یک انقلابی عصیانگری نیست؟.
دلم به حال تو نمیسوزد چون تو هم معتقدی که اگر از سازمان بیرون بیائی مانند ماهی بدون آب میمیری!
دلم به حال آن جوانانی میسوزد که باید کاپیتان کشتی طوفان زده شان ، زهرا مریخی ها باشد. دلم به حال آنهمه اعتماد دزدیده شده و سوء استفاده از انرژی و شور انقلابی برادرانمان، میسوزد.
دلم به حال انقلابیونی میسوزد که علیرغم اطمینان به شکست استراتژی سازمانشان ، جرات و جسارت اعتراض خود را از دست داده اند.
دلم برای انقلابیونی میسوزد که شجاعت اقرار به شکست ها را به بهانه سوءاستفاده دشمن، از دست داده وفرهنگ توجیه و فرار از واقعیات را سرلوحه کار خود قرارداده اند.
دلم برای شما که نمیخواهید با انهمه تجربه، سکان کشتی طوفان زده و به گل نشسته سازمان را از این مقیمان حریم حرم بگیرید ، نمیسوزد. دلم به حال آرزوهای پرپرشده زنان و مردانی میسوزد که اسیر و پا بزنجیر در انبار کشتی محبوسند.
دلم برای آنانی میسوزد که نمیپرسند چرا باید بمانند وقتی نه از تاک نشان مانده نه از تاکنشان
محمود عزیز!
غنیمتی شمار کسی مقیم حرم یار! نخواهد ماند.
 
خروج از نسخه موبایل