یاسر راوی داستان تلخ نوجوانان محبوس در قلعه الموت

یاسر راوی داستان تلخ نوجوانان محبوس در قلعه الموت


جمشید طهماسبی
اولین بار که دیدمش مثل همه ما مچاله شده و سر پا درخود بود، بازهمه مثل همه فراریان قلعه الموت ازهمه چیزوازهمه کس میترسیدوفراری، ولی بیش از سایرفراریان که پایشان به خاک اروپا رسیده،به محض مطلع شدن تشکیلات به غایت سازمان داده شده وفعال مجاهدین دراین زمینه محاصره شد،وتحت فشارتا هربه طریق ممکن جلو زبان بازکردن اورابگیرند.
ودراین زمینه هیچ حدومرزی قائل نبودند با فريب، دادن امکانات مادی، سواستفاده ازرابطه دوستانه ای که با نوجوانان دیگرازجمله بادختران هم سن وسال سابقش داشت ،وبه خدمت گرفتن وکلای آلمانی وبالاخره تهدید….
ولی یاسربه حق مردانه وباتمام قوا زیراین فشارهامقاومت کرده وبعدازتلاش برای مسلط شدن برخودش وبهبود نسبی وضعیت روحی اش با مرزبندی و واسواس تمام تنها با این انگیزه که بتواندپیام دوستان ویاران دبستانی اش راکه هنوز درقلعه الموت زندانی هستند به گوش دنیای بیرون وازجمله خانواده هایشان برساند.
ابتداهم بدون اینکه بخواهد مسئله رابیرونی بکند سعی کردبا پیدا کردن رد دوستان ؛خانواده و…به طورخصوصی پیام و وضعیت بچه هایی که درعراق گیرکردند رابازگو وفقط آنچه راکه دیده ویا دوستانش خواسته بودند به خانواده هایشان…برساند، در کمال امانت داری منتقل کند.
چراکه اوهم مثل خودمن خوشباورانه، فکرنمی کرد هنوزفرقه رجوی آنقدرمرزهای وقاحت رادر نورديده باشند که برعلیه تلاش صادقانه او اينچنين ازهیچ رذالتی فروگذارنکند.
وتنهادراین شرایط بودکه بازهم باوسواس فراوان شروع کردبه بازگوکردن علنی آنچه راکه درقبال آن احساس مسئولیت می کرد وبه قول خودش «درحدفهم وشعورخود تنها برای ادای دينی که درقبال مردم وميهنش احساس می کند»
همان چيزی که مجاهدین برایشان «مرزسرخ» است وازکشتن دهها نفربه قول آقای ابریشمچی بدتراست.دراینجا بود که دیگرشمشیرراازروبستندوحتی حاضرشدندآبروی نداشته خودراهم زیرپاگذاشته وعلنا وارد کارزارشیطانی سازی ولجن پراکنی برعلیه «بچه سازمان» و«خواهرمریم »شوند.
بازهم کلیشه ای طبق روال معمول دره خورچنین لجن زارشان بازشد وسیل ناسزاهست که به سمت این نوجوان شجاع ومسئول که به حق باتمام مشکلاتی که درپیش پایش بودبه مبارزه برخواسته وکمرهمت بسته که به هرقیمت ممکن تاجایی که توان دارد به یاری دوستان نوجوانش برخیزد.
اگرچه حتی يادآوری بسياری از خاطرات برايش آذار دهنده است، وقتی مجبورمی شود صحنه ای ازآنچه راکه شاهدش بوده بازگوکند آثاردرد ورنج باز خوانی این صحنه ها به خوبی درچهره اش هویدا می شود.
نمی دانم صحنه ای که در یکی ازگفتگوهای ضبط شده اش دررابطه باخودکشی دخترنوجوان «آلاان محمدی» که دراثر فشارطاقت فرسای گزمه های آقای رجوی درعراق دست به خودکشی زد راوقتی بازگو می کند را دیده اید یا نه؟من که نتوانستم خودم راکنترل کنم راستی گناه این کودکان دیروزکه تنها جرمشان تولددرخانواده های پیوسته به فرقه است وکوچکترین نقشی درانتخاب این مسیرنداشته اند چيست که باید بارغمی به این سنگینی راباخودحمل کنند.
برای اینکه بهتربااین وضعیت آشنا شوید قصد دارم مفصل تربه اسنادی که یاسرافشاکرده وقربانیان آن بپردازم.
خروج از نسخه موبایل