باخت در بازی با مریم!

 باخت در بازی با مریم!


ایران ‎دیدبان
12 سال پیش در جریان تحولات جهانی و منطقه، رجوی وادار گردید تا برای نجات سازمانش از بن‎بست و قفل‎شدگی تغییراتی را در عراق انجام دهد.
شرایطی که رجوی برای گریز از آن دست و پا می‎زد، وضعیتی بود که پس از پایان یافتن جنگ عراق علیه ایران، بر تشکیلات مجاهدین، که زائده‎ای از این جنگ بود، حاکم گردیده بود. رجوی سعی داشت گاه و بی‎گاه از کارت سوخته عنوان ریاست‎جمهوری مریم، برای رو در رو قرار دادن خود با حاکمیت ایران استفاده نماید و بگوید که ریاست‎جمهوری زنان را قبول دارد (و البته منوط به این‎که وی آنها را منصوب کرده باشد!) و در همین راستا، اطلاعیه‎ هایی را برای مریم دیکته می‎کرد.
بعد از این‎که رژیم صدام در یاغی‎گری مجدد به کویت حمله کرد، و سپس با محکومیت جامعه جهانی روبه‎رو گردید، رجوی بارها و بارها شاهد اسارت خود در دست صدام بود و این‎که رسماً و علناً به او ابلاغ کردند که برگی در دست حکومت عراق برای بازی‎های منطقه‎ای و به‎خصوص در ارتباط با ایران است.
رجوی تمام دارایی‎ها و سرمایه خود را به‎کارگرفت و با رنگ و لعاب دادن به شورا و نصب کردن تعداد زیادی از کادرهای قدیمی مجاهدین در آن، تلاش نمود تا تصویری جدید از این گروه ارائه دهد. ضمن این‎که انتخابات ریاست جمهوری امریکا پس از دوران جورج بوش پدر و کاندیداتوری کلینتون را فرصت مناسبی برای پیدا کردن روزنه‎ای بین‎المللی جهت فرار از بن‎بست، مغتنم می‎دانست.
تیم کلینتون بر سر کار آمد و رجوی نیز از این سو با آرایش مریم در لباس‎های غیرنظامی، وی را به‎عنوان رییس‎جمهور مجاهدین منصوب و راهی فرانسه نمود.
هدف این بود که توجه طرف‎های خارجی به ظرفیت‎های مجاهدین برای تغییر به رویکردهایی جدید را نشان دهد و تلویحاً پاسخی (و یا جایگزینی) برای منتقدین به رابطه وی با صدام داده باشد تا بتوانند با بهره‎برداری از موقعیت جدید، از مجاهدین حمایت کنند.
این تغییرات، در صورت چشم‎پوشی بر فرمالیتسی و صوری بودن آن، تنها در صورتی می‎توانست مثمر ثمر باشد که رجوی، گشایش بیشتری ایجاد کند و با اعتراف به شکست خط نظامی در عراق، راه دیار فرنگ را در پیش گیرد. اما گردن‎بندی که صدام بر گردن وی انداخته بود، محکم‎تر از آن بود که رجوی بتواند مفری برای خلاصی خود بیابد. لذا این طرح در نطفه ناکام ماند و بیانیه دولت امریکا در سال 1994، پایان آن را رقم زد. به‎صراحت به مجاهدین گوشزد شد که هدف از شعارها و رفتارهای اخیرشان این است که حمایت غرب را به‎دست آورند و می‎شد از فحوای آن به قسمت دوم پاسخی که هیچ‎گاه به‎صراحت بیان نشد نیز پی برد، که لابد غربی‎ها زرنگ‎تر از آن هستند که بتوان با چنین تاکتیک‎هایی بر سرشان کلاه گذاشت!
اما مریم پس از چندی به کشورش عراق دیپورت شد و بازی با کارت ریاست‎جمهوری به‎طور کامل سوخت. پس از آن هر چه بود، شرم‎زدگی مجاهدین از بازپس‎گیری این عنوان از وی بود و البته در مناسبات آنها که همه چیز به‎صورت فانتزی و رؤیایی ساری و جاری است، می‎توانست کارآیی‎هایی برای جمع داخلی آنان داشته باشد.
مریم با بازگشت به نقطه اولش که بازی در سناریوهای رجوی بود، در نشست‎ها حضور می‎یافت با این تفاوت که سعی می‎کرد از لباس نظامی استفاده نکند و این تنها بهره وی از این عنوان بود.
رجوی نیز سعی داشت گاه و بی‎گاه از این کارت سوخته برای رو در رو قرار دادن خود با حاکمیت ایران استفاده نماید و بگوید که ریاست‎جمهوری زنان را قبول دارد (و البته منوط به این‎که وی آنها را منصوب کرده باشد!) و در همین راستا، اطلاعیه‎هایی را برای مریم دیکته می‎کرد. با مسدود شدن کنترل مستقیم مریم توسط رجوی، ستاد رهبری‎کننده مجاهدین در پاریس شامل مهدی ابریشمچی، جابرزاده، احمدی و محدثین، شکل گرفت که تا حدودی عواقب ناشی از رفتارهای مریم را مرمت کند و یا از آن پیشگیری نماید.
پس از شروع جنگ امریکا علیه عراق در سال 2003 و فرار مریم به فرانسه، مریم هم‎چنان با هدایت‎های پنهان رجوی کنترل می‎شد. اما با کم‎رنگ شدن نقش رجوی، واقعیت سردرگم مریم نمایان گردید و ندانم‎کاری‎های وی آغاز شد.
از جمله مهم‎ترین گاف‎هایی که مریم رجوی داد، طرح حمایت از رفراندوم بود که بنا به اعتقاد برخی از منابع نزدیک به مجاهدین، از وحشت و نگرانی وی در مورد سرنوشت رجوی در آن مقطع ناشی می‎گردید…
با مسدود شدن کنترل مستقیم مریم توسط رجوی، ستاد رهبری‎کننده مجاهدین در پاریس شامل مهدی ابریشمچی، جابرزاده، احمدی و محدثین، شکل گرفت که تا حدودی عواقب ناشی از رفتارهای مریم را مرمت کند و یا از آن پیشگیری نماید.
طی دو سال گذشته که مریم در رأس این گروه جای گرفته است، مجاهدین تمام ارتباط سابق خود با محافل مختلف را از دست داده‎اند و یا این‎که این ارتباطات دست‎خوش ضربه گردیده است. روابط پنهان مجاهدین که پیش از این به‎صورت کاملاً مخفیانه در اروپا شکل می‎گرفت، به انحاء گوناگون برملا گردید. از سوءاستفاده از دانش‎آموزان شهرهای اروپایی، خرید مهاجران غیرقانونی افغانی و… برای شرکت در تظاهرات‎ها، اقدامات کنترلی و تروریستی علیه جداشدگان و… تا برکناری مسؤول اول مجاهدین و انتخاب یکی دیگر از سرسپردگان رجوی، همه و همه ناشی از ناکارآمدی، بی‎لیاقتی و دست‎پاچگی مریم است که پیش از این، رجوی با کنترل شدید خود از بروز این همه گاف جلوگیری می‎نمود.
مسعود رجوی ، مریم را طوری تعبیه کرده بود که با پوشیدن لباس‎های شیک و گرفتن عکس در فرم‎های گوناگون، پژواک‎ دهندۀ صدای وی در قالب‎های دیگر باشد. او می‎توانست برای رجوی امتیازاتی کسب نماید، در صورتی که در همان سال 1374 نمی‎سوخت. رجوی می‎دانست در صورتی که شرایطی پیش آید که مریم سکان‎دار تشکیلات مجاهدین شود، تشکیلات وی را به کجا خواهد کشاند و از همین رو است که اکنون مدت‎ها است هم‎چنان در رأس این گروه، حالت فوق‎العاده حاکم است و قدیمی‎ترین نیروهای مجاهدین، مسؤولیت پیشگیری از خرابکاری‎های مریم را بر عهده گرفته‎اند. با این همه هم‎چنان نمی‎توانند نسبت به جابجایی و یا محدود نمودن وی اقدام کنند و یا او را مانند مژگان پارسایی به کناری بگذارند، چرا که رجوی در یک اقدام بلاهت‎بار، یک دهه با کارت سوخته بازی می‎کرد.
خروج از نسخه موبایل