مجاهدین وکودکان!

 مجاهدین وکودکان!
یک هوادار سابق سازمان مجاهدین آلمان هشتم اکتبر2005
به من گفتند برو فلان نفر را از فلان پایگاه بیاور. یکی از کارهای من درکنار کارهای دیگر ترابری بود که البته بعضی مواقع گرفتارش میشدم که دیگران یا کار داشتند ویا مربوط به بخش ما میشد. رفتم به در کاخ که البته فقط اجازه داشتی که تا دم راه پله بروی ودم در بایستی میماندی تا نفر بیاید. پس از مدتی دیدم که یک نفر کودک مآب حدود شاید چهارده سال سن داشت قدی کوتاه که البته نامش هم یادم نمیاید از پله ها با یک خواهری پایین آمد. گفته شد که ایشان میخواهند به منطقه بروند! من یک نگاهی به قد وبالای ایشان کردم ودر ماشین که تنها بودیم از او پرسیدم عمو جان چند سالت است؟ البته ایشان هم با نگاهی تحقیر آمیز که چرا من به او عمو گفته ام –چون در برابر کودکان در سازمان مرسوم بود که میگفتند عمو – وبهش برخورده بود جواب داد هیجده سال! هرچه خواستم که این قد وبالا را هیجده فرض کنم نشد! چون هیچ نشانی از ته ریش نداشت وصورت کودکانه بود! ولی خوب میدانستم که از کجا آب میخورد و چگونه این کودک هم تحت مغزشوئی در آن کاخ بوده است. آن کاخ محلی بود در کلن که البته محلی علنی بود ورژیم هم میبایستی در آنجا بعضی مواقع کشیک میداده است که به پلیس گزارش شده بود که یک مدت کودکان مجاهدین را به انجا برده وبا پخش فیلمهایی از پدر ومادرشان که بعضا شهید شده ویا در اشرف بودند آنها را جذب خود میکردند واین مدتی مرسوم بود ودر گفتگوهای دیپلماتیک میگفتند جوانان موج موج به سوی ارتش رو میاورند واین ها نسلی هستند که در رژِیم خمینی بدنیا آمده اند!
یک فرد پرسابقه که ا زمنطقه آمده بود میگفت که همسرش از او جدا شده ویک نفر دیگر که زودتر از منطقه به آلمان باز گشته بود با اوازدواج کرده است وسازمان به هنگام درخواست جدائی همسرش به اودر منطقه اطلاع نداده بوده است. این شخص به هنگام بازگشت در شرایط روحی بسیار بدی بود و مرتبا سعی میکرد که به شکلی خانواده خود را که توسط فریب سازمان از هم پاشیده شده بود نجات دهد! او فرزندش در نزد خانواه دیگری چهارده سال بود و فرزند اودیگر براحتی نمیتوانست او را قبول کند. میشد که رنج را درچهره او خواند ولی باز این نفر مصلحت گرائی میکرد ولب بربسته است که نکند رژیم جمهوری اسلامی سوء ا ستفاده کند آنچه که میشود فهمید ولی به چه قیمتی برای مردم ایران؟ که دوباراین کودکان زندگی اسف باری داشتند اولین بار که آنها را ملاقات کردم دریک خانه در اوایل دهه نود بود که برایشان صنفی بردم! دهانم باز ماند! حدود شاید صد کودک ریز ودرشت داشتند در یک خانه چند اتاقی لول میخوردند. مسئولین سازمان بدنبال هوادار بودند که این کودکان را به آنها بدهند. البته از رفتارشان مشخص بود که هوادار هم که نباشد مهم برایشان نبود ولی میخواستند که از شرشان راحت شوند و البته توجیح میشد که پدر ومادران آنان از برای کودکان دیگر از محبت خود به کودکان خود گذشته اند. ولی درواقع رجوی میخواست که طبق نقشه هایش باصطلاح نیرو تنها به او فکر کند البته زیر پوشش اینکه همه باید برروی مبارزه متمرکز شوند. سازمان حیله گری هم میکرد ودر بعضی موارد مسئول به نفرات داوطلب برای نگهداری کودکان دروغ هم میگفتند. من شاهد بودم که چگونه یک مجاهد یک سازمان پراز فریب ونیرنگ بر مردم حاکم شود ؟ دوباره یک جریان ضد مردمی مانند رژیم خمینی بر ما حاکم شود ؟ نباید گذاشت که تاریخ به شکل تراژِدی اش تکرار شود. مصلحت گرائی باعث شد که رژیم آخوندی بر سرکار آید وبتواند این چنین مردم را سرکوب کند و امروز باز مصلحت گرایی دیگری ؟ هرچند قابل فهم است ولی نباید گذاشت که سازمان از چماق سوء استفاده رژیم سود ببرد و یک جریان رسوا دوباره بر مردم سوار شود. هرچند بخت این سازمان ضد مردمی بسیار کم است و هیچ پشتیبانی قابل مقایسه ای مانند مردم متوهم که بدنبال خمینی راه افتاده اند ندارد که البته نیروهای روشنفکر وسازمان مجاهدین هم در آن زمان با قائد اعظم خواند ن خمینی به آن دامن زده اند ومصلحت گرائی کردند چون خود نیز فریبکار بودند وگرنه به هر قیمتی باید که یک جریان ضد مردمی را رسوا کرد.
کودکان مجاهدین بارها مورد سوء استفاده قرار گرفتند. یکبار محل در آمدی برای سازمان شدند که مثلا در آلمان میلیونها مارک که متعلق به این کودکان بود را ربودند وپرونده آن درکلن آلمان در جریان بود که نفرات مسئول مجاهد آن را فراری دادند و اکنون د رآلمان دومسئول سازمان که زن میباشند در آلمان تحت تعقیب میباشند که البته سازمان آنها را فراری داد و آنها متهم به اختلاس از منابع مالی دولت آلمان که برای این کودکان بی سرپرست بوده است ، میباشند. این پرونده درآلمان یک جنجال بزرگ ایجاد کرد چرا که کودکان مجاهدین در کلن دریک مکان به نام مدرسه نگهداری میشدند و از طرف دولت آلمان تامین مالی میشدند. هیئت مدیره این مدرسه از چند نفر آلمانی و دونفر مجاهد تشکیل شده بود که نهایتا البته نفرات آلمانی تنها صورت حسابها را دریافت میکردند. در فیلمی که در تلویزیون آلمان نشان داده شد وبا بعضی از این کودکان انجام شد کودکان از بدرفتاری وسوء استفاده های مالی پرده برداشتند.
آری سازمان این کودکان را نیز مورد تطمیع رجوی قرار داده بود ومنت میگذارد که ما دربدترین شرایط بمباران کودکان را از عراق بیرون آوردیم ومیلیونها خرج کردیم! ولی نیات طولانی مدت رجوی چیز دیگری بود ودر درجه اول میخواست که نیرو را تماما در اختیار داشته باشد تحت عنوان مبارزه صد روی صد و گذاشت که کودکان بروند وجنگ را بهانه کرد وبعد در خارج محل درآمدی برای رجوی گردید و بعد هم دوباره با مغزشوئی این کودکان با نشان دادن فیلمهای پدر ومادر شهیدشان آنها را به منطقه دوباره باز گرداند. روزی با یک مسئول صحبت میکردم وگفتم این ها زیر هیچده هستند. او گفت قصیم هم به این مساله اعتراض داشته است ولی ببین مگر اینجا بمانند چی میشوند به دامن بورژوازی میافتند وگند زده میشوند!من به او گفتم ولی اکنون شما برای آنها تصمیم میگیرید وکودکی که زیر هیجده سال است که نمیتواند برای خود تصمیم بگیرد و با احساسات آنها بازی میشود واین یک تصمیم آزادانه نیست. ا گر آنها درسشان را تمام کردند وحد اقل هیجده سال بشوند وبعد خود تصمیم بگیرند! جواب او این بود که میلیشیای دوران انقلاب زیرهیجده بود و من به او گفتم شرایط متفاوت است در آنجا جامعه نفر را میبرد و در عین حال تصمیم آزادانه بوده است وکسی میلیشیا را زیر تیغ احساسات پدر شهید ومادر شهید قرار نمیداد واین هم در خارج کشورکه البته ایشان هم در آ خر گفت که اینها که به جنگ فرستاده نمیشوند.
ولی رجوی دام خود را پهن کرده بود روزی که این کودکان را از پدر ومادر خود جدا کرد دقیقا میدانست که چه میکند. بهرحال در سطح جهان راجع به کودکان سرباز وسوء استفاده از کودک صحبت میشود ورجوی فریبکا ر چون جان انسانی برایش ارزشی ندارد این کودکان را نیز مورد سوء استفاده خود قرار داده بود. البته بد نیست بدانید که بعضا دختران نیز به فساد کشیده شدند که البته بعضی از پدر ومادرها با برگشت خود توانستند که فرزندان خود را نجات دهند.
البته این بخشی بسیار کمی ا زبدرفتاری وسوء استفاده ای است که من از نزدیک در حد یک هوادار دیدم وشاهد آن بودم از شنیده ها که ا زتلویزیون آلمان هم پخش گردید ومورد تایید بعضی از هوادارن پر سابقه مجاهدین نیز قرار میگرفت : زندانی کردن دختران در توالت وندادن غذا به آنها برای تنبیه که توسط خواهر اعظم مسئول فراری مدرسه انجام گرفته است و یا بدرفتاری برادر مسئول آنجا که باعث فراری شدن بعضی از کودکان ازاین مدرسه شده است. این بخش کوچکی از واقعیتهای بی شمار است. حال چنین نیروی ارتجاعی میخواهد برای کودکان ایران شادی بیاورد؟ نیروئی که خود شادی را از کودکان ربود وآنها را در دالانهای تاریک زندگی در آنجا که احتیاج به نوازش مادر و لبخند گرم پدر داشتند تنها رها کرد؟ و آنها را تنها مورد سوء استفاده برای اهداف مالی خود قرار داد ؟ سازمان مجاهدین یک سازمان ارتجاعی –مافیائی است که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود از استفاده از احساسات انسانها استاد است وتعجب نکنید که بعضا نفرات خارجی که از این ها پشتیبانی میکنند، البته منظورم تیپهائی است که نظر ونیت انسانی دارند ونه نفراتی مانند پرل ویا ریموند تنتر – چون پیچیدگی این فریبکاران را نمیشناسند وعجیب است که برای افراد پس از مدتی این گونه جا میافتد که این سو استفاده ها درست است وتردید نمیکنند که من که کار مالی میکنم ودروغ میگویم در واقع یک انسان شریف را فریب میدهم که قلبش برای کودکان میطپد و حاضر است که بخاطر قلب انسانی اش به کودکان کمک کند وسازمان بنام کودکان در سراسر جهان اعتماد مردم انسان گرا را کشت چون در انگلیس ، آلمان ،سوئیس و آمریکا دقیقا روزنامه ها با سند نوشتند که چگونه این موسسات خیریه مورد سوء استفاده سازمان مجاهدین است و سازمان مجاهدین نشان داد که به تئوری ماکیاولیستی معتقد است که هدف وسیله را توجیه میکند وبر اساس همین تئوری جان انسانها ، ارزشهای انسانی را ناچیز میشمارد با اعتماد انسانی انسانها بازی میکند تا به هدف باصطلاح مقدس خود برسد. ولی بر اساس دیالکتیک هدف و وسیله یک رابطه مستقیم با یکدیگر دارند وکسی که وسیله غیر انسانی برای هدفش انتخاب میکند یک فریبکار است که در واقع هدف مقدسی جز خود ندارد واین را رهبر مجاهدین رجوی ها به خوبی به اثبات رسانده اند که چگونه به اعتماد توده ها چه در خارج کشور وچه در داخل پشت کرده اند و آنها را به بازی گرفته اند در این رابطه لبخندهای ملیح بانو رجوی هم نمیتواند رنگی بر ننگ عملکرد این سازمان باشد وتنها میتواند برای دلبری از بوش باشد که مانند رجوی فریبکار است واز قدیم هم گفته اند دل به دل راه دارد.

خروج از نسخه موبایل