طرح یک شکست(4)

طرح یک شکست(4)


آرش رضائی/October 30, 2005
در حقیقت شیوه ی برخورد رجوی و مرکزیت سازمان با نیروها و رده های پایین تر با هیچ یک از معیارهای انسانی ، دموکراتیک و دینی سازگاری نداشت. اصولا مفاهیم دینی و انسانی و دموکراتیک که ترکیبی از
آموزه های الهی و تجربه ی عقلانی بشری است انسان را در کمال آزادی ، اختیار ، خودآگاهی و همراه با دعوت کلام الهی به ملکوت اعلی رهنمون می سازد و به لحاظ ماهوی با شیوه و منش و نظام رفتاری سازمان در برخورد با نیروها و اعضاء نه تنها هیچ گونه سنخیتی ندارد بلکه کاملا در تضاد بنیادین با آن است.
رجوی و اعضای مرکزیت برای سوار شدن بر موج انقلاب مردمی به هر شیوه ی ماکیاولی دست زدند ولی چون تحلیل درست و علمی از واقعیت های اجتماعی و نیروهای مردمی و انقلابی نداشتند در سراب رسیدن به قدرت سیاسی و نظامی با اتخاذ شیوه های تروریستی و ضد مردمی و در نهایت اتحاد استراتژیک با رژیم ضد بشری صدام ، اضمحلال سازمان را سرعت بخشیدند. به طوریکه با تاکید بر استمرار انحرافات ایدئولوژیک و استراتژیک گاه به موضعگیریهای سیاسی متضادی دچار می شدند که هر عنصر سیاسی آگاه و منطقی را به شگفتی وا می داشت.سازمان به واسطه موضع گیری و عمل سیاسی نادرست و نسنجیده به تدریج هواداران و نیروهای خود را از دست داد و ریزش مستمر و فراگیر نیروهایش در سالهای حضور در عراق همچنان ادامه دارد.
اوج خیانت تشکیلات رجوی به منافع ملی و تمامیت ارضی ایران را باید در هنگامه تجاوز رژیم تا دندان مسلح و فاشیستی صدام ، به سرزمین ایران بررسی کرد. باند رجوی در هنگام یورش مزدوران بعثی در سال 59 ، علیرغم شعارهای تند و تیز مبنی بر دفاع از خاک کشور ، به ناگاه تغییر موضع کامل داده و با متحد شدن با رژیم بعثی آشکارا نقش ستون پنجم دشمن متجاوز را بازی کرد. در این رابطه بکارگیری تاکتیک های متفاوت از جمله حمایت از بنی صدر تا اقدام به شورش های خیابانی و طرح ریزی دسیسه شوم سی خرداد را می توان ذکر کرد که تنفر شدید مردم ایران نسبت به تحرکات خیانتکارانه باند رجوی را موجب گردید و ناگزیرافراد باند مذکور
به آغوش رژیم منفور صدام پناه بردند. در واقع اعلان جنگ مسلحانه از سوی رهبری سازمان در سی خرداد سال شصت ،بی پایه ترین و بی ریشه ترین نوع مبارزه مسلحانه بود که دستاورد آن موج انفعال و بریدگی نیروها از سازمان بود. اعلام فاز نظامی و وحشیگریهای مسلحانه عناصر سازمانی در شرایط دفاع جانانه ملت ایران از سرزمین خود نتیجه حرکتهای آنارشسیستی رهبری سازمان بود که همچنان بر استمرار انحرافات عقیدتی و سیاسی خود اصرار داشت تا جائیکه افراد تشکیلات علنا و عامدا نقش مزدوری صدام را به عهده گرفتند. تشکیل ارتش به اصطلاح آزادیبخش در پناه رژیم ضد بشری صدام ، نهایت حضیض و پستی مرکزیت و رهبری سازمان بود که ماهیت واقعی خود را در سیر تاریخی اش عیان کرد تا جائیکه هم اکنون هیچ پایگاه و امکانی برای زیستن ندارد و کوچکترین تحرک نظامی و سیاسی را در هر شرایطی از دست داده است. به عبارتی آوارگی و دربه دری سرنوشت محتوم و گریز ناپذیر اعضا و کادرهای رهبری آن شده است.
به امید نجات و رهایی همه هواداران و اعضای فریب خورده باند مخوف رجوی که رهبریت آن با گره زدن موجودیت سازمان به سرنوشت رژیم ضد بشری صدام ، تبدیل به منفورترین فرقه تروریستی و ضد مردمی تاریخ معاصر گردید.
پایان
 
خروج از نسخه موبایل