جهاد اکبر یا تهاجم بر شأن و شرافت انسان ها!؟(3)

جهاد اکبر یا تهاجم بر شأن و شرافت انسان ها!؟
( نقدی بر عملیات جاری و غسل هفتگی مجاهدین خلق)
مسعود رجوی با گرته برداری از آثار روان شناسان معروفی چون زیگموند فروید و یونگ، تئوری هایی را از کتب آن ها اقتباس و پس از ادیت ( مونتاژ) و دخل و تصرف در آن تئوری ها، به تئوریزه کردن تز عملیات جاری و یا غسل هفتگی پرداخت و به نام خود این معجون ها را به اعضای ساده لوح تزریق و تحمیل نمود. مثلاً برخی روان شناسان می گفتند تمام رفتارهای انسانی ریشه اش مسایل جنسی و برآمده از دوران کودکی افراد می باشد. رجوی با رندی و دغلبازی این تئوری ها را مثل یک نقاش که برای ساخت یک کولاژ تکه هایی از نقاشی ها ،عکس ها و طرح ها را به هم چسبانیده و حاصل آن، یک کولاژ با تصویری ابتکاری می شود، او ( رجوی ) نیز از چفت و بست چند تئوری و ایده ی روان شناختی ،معجون عجیب الخلقه یی به نام عملیات جاری و غسل هفتگی را ساخته و در مناسبات تشکیلات مجاهدین به جریان انداخت. رجوی مدعی بود و می گفت؛ با این عملیات های جاری و غسل هفتگی می خواهیم از شما افرادی مقرب ( به درگاه رهبری – رجوی) بسازیم و شما را به کمال برسانیم! رجوی ادعا میکرد که؛ ما نمی خواهیم مثل دراویش باشیم، بلکه به صرف این که می خواهیم هر نوع علایق و وابستگی را از شما دور کنیم و انرژی تان را سمت و سو بدهیم و آن را تسریع بخشیم این کارها را می کنیم!… اما واقعیت این بود که رجوی به جهت وجود همان نگرش های التقاطی که در دستگاه فکری اش ( از ابتدای شکل گیری سازمان) رشد کرده و بدان خو گرفته بود، از تئوری های عملی ، اجتماعی ، صنعتی و هر نوع تز و ایده یی که اتوریته ی او را تقویت می نمود بهره می گرفت تا پتانسیل بیشتری به نیروهایش ( جهت بازدهی بیشتر برای سازمان) بدهد. او این تئوری ها را از سطح علمی شان به حوزه ی سیاسی و تشکیلاتی وارد کرده و با تغییر فرم شان، همان مضامین و هسته های اصلی تئوری ها را در قالب و فرمی جدید و به نام ابتکارات خویش تحت بندها و زیرمجموعه های انقلاب ایدئولوژیکی در تشکیلات جاری و ساری می نمود. تمام این طامات بافی ها و تکاپوی رجوی فقط و فقط به یک نقطه منتهی و منجر می شد: تهی کردن اعضای سازمان از شأن و شوکت و شخصیت انسانی و مسخ آنها جهت نهادینه ساختن اطاعت بی چون و چرا از کیش شخصیت رجوی!. طبیعی بود وقتی کسی ( عضوی از تشکیلات مجاهدین) با دست خود پته ی خود را پیش تشکیلات روی آب می انداخت ، دیگر شأن و شرافت انسانی ( و تمام داشته هایی که روزی بر آنها می بالید ) را با دست خودش چوب حراج زده، و از آن پس به یک موجود مسخ شده مبدل می شد که باید برای جبران گناه هان کرده و ناکرده اش و کم گذاشتن هایی که خودش کتباً و شفاهاً – در حضور یک جمع – بر صحت ان گواهی داده ، وجودش را فقط پر از عنصر مجاهد می نمود. عنصر مجاهد هم همان است که رجوی بارها تعریف و تبیین نموده و گفته است ؛ تمام خودتان را به من بسپارید تا انرژی تان آزاد و وجودتان پر از عنصر مجاهد شود! رجوی به کمتر از تمام و کلیت وجود و دارایی افراد راضی نبوده و همیشه هم در پشت هر بن بستی که گیر می کرد و به وقت هر شکست و فضاحتی همین تز را چماق کرده و بر فرق افراد می کوبید که ؛دیدید! اگر تمام وجودتان را به من سپرده بودید اینطور نمی شد!…
جداً تحلیل و نقد نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی کار دشواری است. از این جهت می گوییم دشوار است که وقتی انسان درون یک حصار است و پیله یی هم به گرد ذهن خود تنیده باشد، ظاهراً چندان متوجه نمی شود که دارد چه چیزهای گران و ارزشمندی را به حراج میگذارد ،اما همین که از این حصار پای بیرون نهادی و رجعتی به اصل و خویشتن خویش نمودی تازه می فهمی در چه مردابی رو به زوال پیش می رفتی. بحث کردن درباره ی مناسبات درون تشکیلات مجاهدین تا وقتی که در چهارچوب و فضای خاص ما افراد جدا شده از مجاهدین باشد یک امر طبیعی است، اما گاهی اوقات که قصد می کنیم به زعم خودمان اذهان جامعه ی ایرانی ( یا حتی دیگر جوامع بشری) را نسبت به مناسبات حاکم بر مجاهدین روشن نماییم تازه اولین و بزرگ ترین تلنگر به روح و روان ما ( جداشدگان) وارد می آید. می دانید چرا؟
چون جامعه ی ایرانی آن قدر با این مناسبات غریب و بیگانه اند که یقیناً پیش از آن که به رجوی و سازمان او بخندند شاید بر ما بخندند که چگونه آن همه سال مفت و رایگان خود را چون دلقکان بزک کرده یی دراختیار آدمی به نام رجوی نهادیم که ( از نظر شنوندگان این حرف ها) بیشتر به تندیسی از جنون و جهالت شباهت دارد تا به یک رهبر سیاسی!؟ واقعیت عینی و ملموس این است که به دلایل بسیار ، اصلاً نمی توان درباره ی مجاهدین بحث های تخصصی و نقادانه درحوزه های اجتماعی پیش کشاند. گذشته از این که سال هاست جامعه ی ایرانی مجاهدین را از یاد برده و تنها چیزی که با ذکر نام مجاهدین در اذهان ایرانیان تداعی میکند، واژگان: تروریست ، وطن فروشی، جاسوسان صدام ، ستون پنجم رژیم بعث عراق و این قبیل واژه هاست.
ای کاش یک بار هم شده رجوی و یا کادرهایی که چون گوساله پرستان سامری زنجیر عبودیت رجوی را بر گردن دارند جرات کنند و مثلاً یکی از همان نشست های غسل هفتگی یا عملیات جاری شان را در یک شبکه ی تلویزیونی و پیش چشم بینندگان ایرانی ( و حتی غیر ایرانی ) برگزار نمایند. واقعاً پی آمدهای این کار خیلی دیدنی خواهد بود. یقیناً بسیاری از تماشاگران این صحنه ها به دیده ی یک طنز یا نمایش کمدی به آن خواهند نگریست.
اما با همه ی این سخنان، دغدغه و درد ما ( اعضای سابق مجاهدین) این است که بالاخره روزی باید (و لازم است) که با نگاهی ژرف اندیشانه، تحلیلی جامع از ماهیت و ساختار حاکم بر مجاهدین پیش چشم ملت ایران قرار داد تا بدانند کسانی که سال هاست خواب های شتری برای سوار شدن بر گرده ی این ملت می بینند، بوی گند دستگاه فکری چرکین شان حتی خودشان را هم به هذیان گویی و تب زدگی کشانیده است. می دانیم کار دشواری است و سخن راندن از مجاهدین نزد ملت ایران به حرف زدن راجع به مرده یی می ماند که سال ها پیش حتی یاد و خاطره اش هم در پستوخانه ی ذهن ملت دفن شده است. بدین جهت، فعلاً بنابر این نهاده ایم تا بیشتر و به طور اخص مخاطب مان خانواده های اعضای سازمان مجاهدین باشند. زیرا آنها باید بدانند فرزندانشان در چه منجلابی گیر کرده و رجوی با آن ها چه معامله یی نموده است.
پایان

برای مشاهده جداول و عکسهای مربوط به نشست ها اینجا را کلیک کنید.

خروج از نسخه موبایل