یک خاطره از حماقت مجاهدین

یک خاطره از حماقت مجاهدین
علی شمس
خاطره ای از توهمات برادر حسن.الف
اسم فامیل این برادر را نمیبرم چون نمیدانم که در چه وضعیتی است ولی خاطره خنده داری که وضعیت مجاهدین در نزد ایرانیان خارج کشور ومحبوبیت انها را به خوبی نشان میدهد از او دارم.!؟ همان محبوبیتی که مثلا محدثین پینوکیوی سخنگوی مریم رجوی در چند کنفرانس در مقابل مافیای پولی سازمان اظهار داشته است که میلیونها ایرانی در خارج کشور ودهها میلیون ایرانی در داخل کشور منابع مالی مجاهدین هستیند.
در سال 1994 بود که مریم به دستور آقای خود به گفته خودش – در مراسم گزینش او به عنوان رئیس جمهوری مجاهدین مریم رجوی میگوید که من این پست رانمیخواهم ولی چون مسعود دستورمیدهد قبول میکنم- مسعود ریاست جمهوری نمایشی مجاهدین را قبول میکند وبه عنوان بال سیاسی به پاریس فرستاده میشود. این زمان همراه بود با رئیس جمهور شدن کلینتون و نامه ها وتبریک هائی بین مسعود وکلینتون رد وبدل شد ومحدثین پینوکیوی مجاهدین هم با کلینتون عکسی انداخته بود که در روزنامه مجاهد آنروز یا ایران زمین درج شد. با آمدن مریم خانم به پاریس مجاهدین خواستند با توجه به جو جدید پدید آمده یک فیل قبل از سرنگونی هوا کنند ومراسم های متفاوت بنام همبستگی ملی برگذار کردند و از هنرمندان مانند عارف وویگن و. …. خواستند که به آنان بپیوندند. عارف وویگن را فراری دادند بویژه عارف را که من خود شاهد یک روز بودم در یک نشست که چگونه او را تحت فشار قرار دادند که چرا او عضو شورا نمیشود واو حاضر به عضو شدن در شورا نبودومیگفت میخواهد برای همه ایرانیان بخواند.بهرحال پس از چندی فرار را بر قرار در نزد مجاهدین ترجیح داد ونخواست مانند دیگران نان خور مجاهدین شود. بهر حال در این جو بوجود آمده که مجاهدین فکر میکرد کلینتون یک هدیه الهی است به دست وپا ا فتاده وبخش بزرگی از کادرهای خود را به خارج کشور آوردند که هم محل در آمدی برای آنان شده بود بدین شکل که آنها را به عنوان پناهنده آورده و آنها را به امور اجتماعی هر کشوری به عنوان پناهنده معرفی میکرد و بعد تمامی اعضا وکادرهای مجاهدین پول دریافتی خود را مستقیما به مجاهدین میدادند یعنی کارت بانکی آنها حتی درنزد عضو مسئول اینکار مجاهدین بود و هم در کار مالی از از آنها استفاده بیشمار برای جمع آوری پول باصطلاح برای کودکان پناهنده از آنها میکرد.. ودر همین شور وشوق بودند که گفتند بله یک تظاهرات در روز سی تیر میخواهیم برگزار کنیم که آخرین تظاهرات قبل از سرنگونی است وبزودی ما در تهرانیم!؟. این را برادر. حسن.الف که کادر مجاهدین بود باور کرده بود وبه ما هواداران که سه نفری بودیم که باید با او کار میکردیم برای کار نیروئی انتقال میداد والبته ما هم با تبسم ونگاه معنی دار به او نگاه میکردیم که این برادر حسن باید حسابی گیج باشد. ولی خوب نمیخواستیم باور او را خراب کنیم.البته گاهی هم با او بحث میکردیم. برادر حسن ما که مسئول نیروئی با ما بود یک روزی گفت من میخواهم به شهر شما بیایم وبرای تظاهرات با ایرنیان شهر شما صحبت کنم. ما که سه هوادار د رآن شهر بودیم از او خواستیم که بیاید. برادر حسن ما در ابتدا از ما خواست که ایرانیان را در پارکی جمع کنیم! ما که از این حرف برادر گیج شده بودیم وخنده مان گرفته بود که این دیگرچقدر گیج است وفکر میکند اینجا ایران است ویا عراق! بالاخره بر سر میز کتابی که در شهر ما برپا شد به او حالی کردیم که برادر حسن درتوهم است نسبت به ایرانیا ن این منطقه.برادر حسن ما اشکال را در ما میدید که پس از ده سال زندگی در این شهر به قدرت روحی مسعود ومریم ایمان نداشتیم وباور وایمان کافی به مجاهدین ورهبری اش ومریم نداشتیم واز ما خواست که مکانی را برای جمع آوری ایرانیان بیابیم. که ما چون جو شهر را وایرانیان را میشناخیم واز احوال آنان با خبر بودیم به اوپیشنهاد کردیم ویا برادر حسن خود پیشنهاد کرد که به ایرانیان شهر تلفن بزند. ما هم گفتیم که شاید توهمش بشکند برای همین اوکی دادیم وامد به خانه ما وشروع کرد وچند ساعتی با ایرانیان شهر تلفن کرد وخوشحال که بله چند نفری اوکی دادند ویک تعدادی گفت واز ما سه نفر خواست که یک مکان پیدا کنیم وکلی قیافه افتخار آمیز میگرفت که دیدید : شما باورندارید.. ما سه نفر هوادار باز چون جو ایرانیان نسبت به مجاهدین را میشناختیم به او گفتیم برادر در روز یکشنبه همه جا بسته است وتنها امکان گرفتن یک سالن در یک خوابگاه دانشجوئی است و این هم اجازه بدهید که ببینم چند نفر میایند بعد سالن را بگیریم چون ما بر خلاف شما میدانیم که اوضاع از چه قرا ر است ودر ابتدا در اتاق دوستمان در خوابگاه دانشجوئی جمع شوند اگر دیدیم که تعداد زیاد است سالنی میگیریم. بهر شکل بود برادر حسن خوش باور را راضی کردیم واز ساعت ده صبح منتظر مثبتی های برادر حسن ماندیم. ساعت پنج بعد ازظهر شد و حتی یک نفر ازنیروهای تظاهراتی برادر حسن پیدایشان هم نشد وبرادر حسن تنها باعث خنده ما سه نفر هوادار شده بود که ما را باور نمیکرد واز شهر ما که هفتصد نفر ایرانی داشت یک نفر هم به برادر حسن لبیک واقعی نگفت وبرادر حسن دست از پا درازتر به کلن بازگشت تا گزارش کار خود را بدهد که مطمئنا او هم همان را از مسئولش شنید که ما از او شنیدیم یعنی : ما هنوز به قدرت روحی مسعود ومریم ومجاهدین ومریم رهائی باور نداریم وبرای همین ایرانیان را نتوانستیم جذب کنیم
که دقیقا هم همینطور شد ومسئول دیگری را به شهر ما فرستادند که پس از ملاقاتهای زیاد نتیجه اش را من دیدیم. دواتوبوس به شهر ما فرستادند وتنها یک نفر از این شهر آمد که او هم برای خرید و هم فال و هم تماشا آمده بود چون من دو اتوبوس خالی را برگشت دادم ویک نفر را با ماشین خودم به بن برای تظاهرات بردم که از همان ابتدای ورودمان در فکر خرید بود و معلوم بود به عنوان فال وتماشا آمده بود وجالب این بود زمانی که ما با یک برادر جدید در نزد این آقا وخانواده اش بودیم از مجاهدین ایرادات فراوانی گرفتند مثلا آقا میگفت : من میخواهم رئیس جمهورم را بغل کنم ویا خانم میگفت چرا مریم روسری اسارت بر سردارد وبرادر مجاهد همراه چون آچمز شده بود وبرای اینکه نشان دهد فناتیک نیست وانها را جذب کند در کمال تعجب من که میدانستم این برادران مجاهد با زنان دست نمیدهند با زن این آقا که دستش را برای خداحافطی دراز کرده بود دست داد. خوب این هم مانند مریم میدانست که کجا باید اپورتونیست بود وخود را مسلمان دوآتشه جا زد ودست نداد وکجا باید دست داد. بستگی به حال وهوا ی فرصت طلبی دارد
البته این تنها سرنوشت برادر حسن خوش باور نبود بلکه دیگر برادران هم مورد عدم محبت ایرانیان خارج کشور قرار گرفته بودند ودر روز تظاهرات سی تیر داشتند به مردم ایرانی که در رودربایستی به آنها اوکی داده بودند ولی به تظاهرات آنها نرفته بودند فحش میدادند ومرتب به خلق قهرمان که ارزش این تظاهرات که آخرین تظاهرات قبل از سرنگونی باید میبود را نمیدانستند. سالها یعنی تقریبا دوازده سال از آن سال میگذرد وکلینتون هم نتوانست عصر جدیدی را برای مجاهدین که امیدشان به معادلات جهانی نه به مردم خود است ، باز کند وامروز هم میبینیم که مجاهدین با همان توهمات در بازی جهانی شرکت میکنند وبه امید گرفتن یک تکه پرت شده نان از دستگاه امپریالیستی به سوی خود میباشند و امید های واهی برای خود میسازند که دوازده سال پیش نیز با آمدن کلینتون ساخته بودند وفکر میکردند عصر جدیدی آغاز شده است که البته کلینتون عصر خاتمی را کشف کرد واسم مجاهدین را در لیست تروریستی خود قرار داد

خروج از نسخه موبایل