نامه روشنگرانه مسعود خدابنده ،به حسن زبل

نامه روشنگرانه مسعود خدابنده ،مسئول ایران اینترلینک به حسن زبل
حسن زبل با سلام.
يکي از دلايلي که اين نامه را برايت نوشتم اين است که خواستم فرض بگيرم سايت ايران اينترلينک بسته است ببينيم چه مسئله ای از چه کسي حل خواهد شد.
کريسمس بر شما، خانواده شما و بر همه پيروان راه پيامبر صلح و دوستي مبارک باک.
برخي از دوستان در اروپا و امريکا از تعطيلات سالانه برگشته اند و برخي هم چند روز ديگر باز خواهند گشت. انشاالله که همگي تن درست و سرحال سال جديد را با انرژی و تواني مبتني بر راستي و درستي در زبان و عمل شروع کنيم.
در اين تعطيلات جای تک تک بچه های قرارگاه يا بقول سازمان شهراشرف خالي است. اميدوارم سال ديگر نويد بخش آزادی و بازگشت تک تکشان به جوامع مورد دلخواهشان و بخصوص خانواده هايشان باشد.
در مورد سايت ايران اينترلينک و جست و خيز های آخر سال رجوی اشاره ای کرده بودی. در همين فرصت کوتاهي که دارم خواستم باطلاعت برسانم که جابجايي سرور سايت ايران اينترلينک و دو سه روزی روی خط نبودن آن در تعطيلات آخر هفته ای که مصادف با تعطيلات کريسمس بود صرفا مشکلي فني در جابجايي بود که با وجود تعطيلات و بسته بودن همه شرکت ها النهايه بهايش چند تلفن بيشتر نبود. ولي مسئله رجوی چيست؟ آيا مي توان گفت که بزرگترين دست آورد رجوی در سال دوهزار و پنج روی خط نبودن يک سايت ضد فرقه در ايام تعطيلات کريسمس بوده است؟ هر چه هست آخرين باری که شخصا رجوی را چنين خوشحال ديده بودم وقتي بود که سوار جيپ بچه ها را در عمليات باصطلاح فروغ جاويدانش روانه مسلخ چهارزبر مي کرد (آن جست و خيزش هم اگر درست به خاطر داشته باشم دو روزی بيشتر طول نکشيد و البته آن هم مثل اين بار حرکتي احمقانه برای پاک کردن صورت مسئله بود که نتيجه نداد و مي توان حدث زد که اين بار هم مثل قبل به روی خودش نياورد و احمقانه تر از هراحمقي ادای پيروزی در آورد).
در آينده و پس از تعطيلات در مورد دست آورد های بچه ها در سال دوهزار و پنج، دست آورد های رجوی در سال دوهزار و پنج و وضعيت داخلي و بين المللي در سال جديد بيشتر بيشتر صحبت خواهيم کرد ولي فعلا به همين بسنده مي کنم که وقتي رجوی سيصد نفر را در بروکسل سی و پنج هزار نفر اعلام مي کند، وقتي سال دوهزار و چهار اعلام کرد که سيصد و پنج نفر از پارلمان بريتانيا حمايتش کرده اند و امسال هم چهار صد و پنج نفر. وقتي مدعي مي شود سنای بلژيک يکجا آمده اند به امدادش. وقتي مدعي مي شود که وين گريفيث (نماينده سابق پارلمان که عملا برای گرفتن عفو برای رجوی به ايران رفت و با مقامات جمهوری اسلامي به مذاکره پرداخت و معتقد بود که اين بالا ترين شانس اين گروه مي باشد) مطالبي را در نفي آن سينگلتون گفته است. وقتي و در زماني که خودش فراری و زنش منتظر المحاکمه است مدعي هواداری ميليون ها عراقي از فرقه اش مي گردد و وقتي مدعي مي شود ايرانيان بريتانيا از ايران اينترلينک (بيچاره حتي فراموش کرده کي رسما تروريست و کي رسما فعال ضد تروريسم است) شکايت کرده اند، طبعا حرف اوست و هر کس هم حوصله اش را داشت و لازم ديد بايد از خودشان سوال کند که دليل و مدرک و اسم و امضايش کو؟ اين آقای گريفيث، آن چهارصد و پنج نماينده پارلمان بريتانيا، اين خيل ايرانيان بريتانيا و آن ميليون ها عراقي مگر همه لالند که نه نامي از آنها وجود دارد و نه نشاني؟ به هر حال فکر نمي کنم کسي يادش رفته باشد که سايت ايران اينترلينک سايتي است با نام و نشان و مسئول و… مشخص و کارش هم افشای تروريسم است (سايت های چپ اندر قيچي رجوی نيست که حساب و کتاب و مسئول و آدرس و تلفن و… آن مشخص نباشد) و بنابراين گروهي تروريستي علي القاعده نمي تواند در معادلات مربوط به آن تاثيری يا دخالتي داشته باشد. اين را هم به اين خاطر نمي گويم که معتقد به اصالت تعادل قوا باشم. مي داني که بسياری از ما زماني جدا شديم که همين تعادل قوا اگر به نفع رجوی نبود، حتما به ضررش هم نبود. اين اصالت تعادل قوا را رجوی هم در حرف و هم در عمل قبول دارد و بنظر من به همين خاطر هم بوده که کارش به مزدوری و افتخار به مزدوری کشيد. اين را مي گويم صرفا بخاطر اين که احمقانه بودن اين ادعا ها با در نظر گرفتن شرايط مشخص و وضعيت اين گروه در بريتانيا روشن شده باشد والا که بحث ما با سران مجاهدين کي بحث تعادل قوا بوده؟.
حسن جان، گفتم سوال و ياد بخشي از صورت مسئله افتادم. صورت مسئله در دو سال اخير نه ايران اينترلينک بوده و نه جدا شدگان از فرقه و نه منتقدين ديگر سازمان در خارج از آن. مسئله چه زماني که من جدا شدم. چه زماني که تو خود را رها کردی و چه سال گذشته که بيش از هفتصد نفر خود را از فرقه جدا کردند مسئله دروني سازمان بوده. جدا شده يعني يک زمان جدا نشده بوده و داخل بوده. بريده يعني يک زمان نبريده بوده و عضو اين سازمان بوده. اين خيلي احمقانه است اگر بگوييم کسي اول جدا شده بعد سوال برايش بوجود آمده. احمقانه تر اين است که سوال افرادی را که به جدا شدنشان مي انجامد و بنابر تعريف قبلا داخلي بوده اند را به بيرون خود و بخصوص به وزارت اطلاعات رژيم جمهوری اسلامي مربوط بدانيم. سوال تضادی است که در بطن سازمان ايجاد شده و عدم جواب باعث جدا شدن گرديده است. اگر بوجود آمدن سوال را نه نتيجه حرکات و خطوط سازمان که نتيجه عامل بيروني (مثلا وزارت اطلاعات دولت جمهوری اسلامي) بدانيم خود بخود قبول کرده ايم چنين عامل بيروني ای (مثلا همين وزارت اطلاعات) آنچنان در درون سازمان وجود داشته (و دارد) که جداشدگان را در چنين ابعادی در درون خود سازمان (تا قبل از جدا شدن) توليد کرده و خودش هم به هيچ وجه آسيب پذير نبوده و نيست. کاری هم برای مقابله به آن در درون سازمان نمي توان انجام داد.
آری. صورت مسئله سوالاتي است که رجوی جرئت نزديک شده به آنها را در سالهای قبل نداشته و الان پس از سقوط صدام و مخفي شدني که قريب سه سال طول کشيده است به ضريب ده ندارد.
صورت مسئله يعني سوالاتی که مطرح شده و مي شوند، قبل از اين که سوالات جدا شدگان باشد (که طبعا جواب خود را گرفته و بعد جدا شده اند) سوالات سابق و کنوني و آينده بدنه سازمان مجاهدين خلق در خارج از عراق، بدنه سازمان در قرارگاه اشرف ، اعضای غير مجاهد شورای ملي مقاومت و معدود هواداران خارجي باقيمانده اين سازمان است (نظير همان وين گريفيث که از قولش اطلاعيه های کذب و غيره مي دهند). صورت مسئله يا سوال نه قبلا به سايت و جدا شده و منتقد و اين کشور خارجي و آن کشور خارجی محدود بوده و نه در حال حاضر چنين است و نه در آينده چنين خواهد شد. صورت مسئله يا سوال سالها است که پا در آورده و بصورت زنده و متحرک هم مرزهای جغرافيايي و هم مزر های ذهني را در مي نوردد. صورت مسئله پس از سقوط صدام و از بين رفتن دستگاه خفقان در عراق و بخصوص پس از بوجود آمدن گريزگاهي بعنوان تيپف (که خدا پدر آمريکايي ها را بيامرزد) برای فرار از فرقه بيروني شد. گزارش ديدبان حقوق بشر چيزی نبود جز امکان دسترسي به صورت مسئله در ابعاد حقوق بشری آن. امکان دسترسي که سازمان مجاهدين و رجوی تا روز سقوط صدام و به پشتوانه او از آن سر باز مي زد.
سوال (بعنوان مشروع ترين خواسته يک عضو در هر حتي فرقه و سکت) صورت مسئله اعضای سازمان مجاهدين خلق بوده و هست. سوال ها هم مثل هر سيستم ديکتاتوری ديگری خواه ناخواه شخص ديکتاتور (بخصوص که بيست و پنج سال هم از شروع سلطنتش گذشته باشد) و در اين مثال خود رجوی را نشانه رفته است. اين صورت مسئله يا سوال در شرايط معقول با راه حلی مشخص يعنيجواب حل مي شود. رجوی که در سال گذشته نتوانست خود صورت مسئله را با حرکاتي همچون ادعای بستن سايت و دخيل بستن به وزارت اطلاعات رژيم جمهوری اسلامي و دروغ های خنده دار ديگر پاک کند، احتمالا در سال آينده نيز بجای جواب به گسترش سرکوب و… سعي مجدد برای حذف سوال بعنوان صورت مسئله خواهد پرداخت. رجوی اگر جرئت سوال و جواب داشت که کارش به اينجا نمي کشيد.
بوضوح مي بينم روزی را که در جلسات غسل هفتگي و عمليات جاری در سال آينده تمرکز تمام و کمال فقط بر روی سوال هايي باشد که در ذهن فرد شکل گرفته است. سوال ها بايد بالا آورده شوند، گزارش شوند، سرکوب شوند و فرد بايد بخاطر وجود سوال در ذهنش خود را شعبه وزارت اطلاعات در داخل سازمان (و يا شورا) دانسته از مسئولين با گريه و التماس بخواهد تا با سرکوب فکرش وی را از دنيای کثيف بيرون از مجاهدين نجات داده و به آغوش گرم رجوی باز گردانند. (شرايط و روند و شگرد های بند های قبلي انقلاب ايدئولوژيک يادت هست؟) چنگ زدن به مريم اگر در سال گذشته تنها راه حل خلاصي از تناقضات جنسي بود. در سال آينده تنها راه امکان دور شدن از دنيای قبر، شعبه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامي و در محتوای آن سرکوب و بستن ذهن در قبال سوال خواهد بود. طبعا برای من مثل روز روشن است که همانطور که سرکوب دقيقه به دقيقه ذهن بخاطر مسائل جنسي خود باعث پر رنگ تر شدن روز افزون و ديوانگي در تفکر جنسي در افراد سازمان شد، اين سرکوب سوال در بحث های بعدی انقلاب ايدئولوژيک نيز در طي سال آينده سوال را بصورتي افسار گسيخته تر در تمامي بدنه سازمان به غليان در خواهد آورد.
ببين حسن جان. مسئله اعتقاد به جنگ مسلحانه سوال من نيست. سوال تو هم نيست (من و تو جوابمان را سالها پيش گرفتيم)، اين سوال الان سوال رزمندگان شهر اشرف است. يکي از دوستان پشت تلفن مي گفت که آقای سامع چند روز پيش در تلويزيون مجاهدين اين جمله رزمندگان شهر اشرف را بکار برده. من که از دور مي توانم ببينم آقای سامع اين قدر ها هم خرفت نيست که خودش متناقض نشود. آخر اگر رزمنده هستند ديگر چرا شهر اگر کلمه شهر اشرف را به جای قرارگاه استفاده مي کنيد کلمه رزمنده ديگر چه معني دارد؟ بالاخره اين رزمندگان يا شهروندان به چه سازی بايد برقصند؟ و اگر سازی در کار نيست آيا همين سوال را که چرا سازی در کار نيست را نبايد در ذهن داشته باشند؟ تمام سوالات را هم که بتوانيد در ذهن تک تک افراد سرکوب کنيد (که نه قبلا توانستيد و نه در آينده خواهيد توانست)، آخرش فرد صبح که بلند شود بعنوان مطيع ترين فرد مورد دلخواهتوان و اصلا بعنوان يک روبات و آدم آهني مي آيد پيش شما که بپرسد امروز چه بايد کرد؟ من بايد رزمنده باشم يا شهروند….. و الا آخر.
سالها در بوق کردند که ستاد داخله در داخل است و ربطي هم به عراق ندارد. من که گفتم جوابم را سالها است گرفته ام ولي آيا اين که بچه های اشرف سوال کنند که پس اين ستاد چه شد غير مشروع است و بايد برای فرار از واقعيت سوال کننده را به هزار و يک ترفند سرکوب کنيم؟ آقا اگر خمپاره زدن های ستاد داخله خوب بود
پس چرا پس از سقوط صدام بند آمد؟ اگر بد بود پس چرا کسي چيزی نمي گويد؟ اگر به خاطر اين است که امکانش الان نيست، چرا؟ اگر بخاطر اين است که سلاح نداريم، چرا قبلا سلاح داشتيم و الان نداريم؟ اين ارتش آزاديبخش ملي که الان قرار است امريکايي ها تحويل بلغاري هايش بدهندش (بنظرم نفرات رجوی همين الان با بسته های پسته و فرش و النگوی طلا و… راهي بلغارستان شده باشند يک سری هم در اشرف دنبال کساني هستند که يا زبان بلغاری بلد باشند يا بشود دوره فشرده برايشان گذاشت) بالاخره راهش چطوری باز مي شود يا نمي شود؟ بالاخره اين ارتش پيرمردان بي سلاح و تا دندان متناقض چند سال ديگر بايد در انتظار رهبر مفقود الاثرش برای طوايف طرفدار بعث در استان ديالي شام و نهار بپزد و ضرف بشويد؟
اگر سوال به ذهن بقول خودتان رزمنده بزند که بعد از ده سال دست آورد انتخاب شورای رهبری تماما زنانه، طلاق های جمعي و… در سازمان چه بوده است، سرکوب سوال کننده و به داغ و درفش کشيدنش که جواب صورت مسئله نخواهد بود. و اگر جدا شدگان گهگاه همين صدای خفه شده در گلوی همان رزمنده يا نميدانم شهروند شهر اشرف را در محيط آزاد و خارج از کنترل دار و درفش سازماني رله و بيان و تکرار کنند، بستن يک سايت (که آن را هم مثل بقيه هذيان های ذهن بيمار رجوی مگر فقط در خواب ببينند) که صورت مسئله را پاک نمي کند. آخر مگر صورت مسئله را اين سايت درست کرده که با بستنش (اصلا فرض کنيد خودمان بستيمش) از بين برود؟ مگر سوال در درون خودتان نيست؟ صوت کشيدن در تاريکي برای کسي که از تاريکي مي ترسد شايد مفيد باشد ولي برای کسي که با خطر و بخصوص خطر صورت مسئله اصلي روبرو است که دردی دوا نمي کند.
حسن جان حرف برای گفتن زياد است و همانطور که گفتم انشاالله در مورد دست آورد های پارسال و چشم انداز های سال آينده بيشتر صحبت خواهيم کرد. انشاالله که سال آينده سال آزادی همه سوال ها از قيد و بند های فيزيکی و رواني ای باشد که بيست سالی است زير سايه صدام و رجوی بر دست و پای همه سوال کنندگان پيچيده شده. وقتت را در اين روزهای تعطيل آخر سال بيش از نگرفته و به خدای بزرگ مي سپارمد.
به تک تک رزمندگان شهر اشرف يا نميدانم شهروندان ارتش رهايي يا هر اسمي که خودشان دوست دارند از طرف من سلام برسان که به تک تکشان ارادت دارم.
ضمنا اگر انشاء و ديکته نامه درست نيست به بزرگي خودت و خوانندگان وبلاگت ببخش.
موفق باشي، به اميد ديدار
آخرين روز سال دوهزار و پنج
مسعود خدابنده
 

خروج از نسخه موبایل