مجاهدین خلق، دیوهای چپی

مجاهدین خلق، دیوهای چپی
مایکل روبین/ مؤسسه انترپرایز امریکا
گروه‎های اندکی هستند که مانند مجاهدین خلق از حمایت و پشتیبانی حزبی [در ایالات متحده] برخوردار باشند. در 20 اکتبر 2005، چندین عضو کنگره و بسیاری از معاونان در یک نشست اطلاع‎رسانی در کنگره شرکت کردند. مریم رجوی، رهبر مشترک گروه و رئیس جمهور خودخوانده، از طریق ویدئو از فرانسه برای شرکت کنندگان سخنرانی کرد. [1] از او به گرمی استقبال شد. شیلا جکسون لی از”خواهر مریم” تشکر کرد. [2] یک گروه دوحزبی از اعضای کنگره با امضای طوماری از وزارت خارجه ایالات متحده خواسته‎اند نام گروه را از لیست تروریستی حذف کند. [3] در مصاحبه‎ای در 8 آوریل 2003، النا روس-لتینن، رئیس بخش آسیای مرکزی کمیته روابط بین‎الملل و کمیته‎ی فرعی خاورمیانه‎ی کنگره، گفت:”این گروه ایالات متحده را دوست دارد. آن‎ها در جنگ علیه تروریسم به ما کمک می‎کنند، آن‎ها حامی امریکا هستند. این گروه علیه ما نجنگیده است. این صحت ندارد.” [4] روس‎-لتینن در اشتباه است. متأسفانه، اشتباه او اشتباه برخی از چپی‎ها و راستی‎هایی است که خیلی به آزادی ایران اهمیت می‎دهند اما نمی‎توانند ماهیت گروهی را تشخیص دهند که در ظاهر از آزادی و دموکراسی زیبا سخن می‎گوید اما، در واقعیت دقیقاً مخالف آن است. مریم رجوی و همسرش مسعود در روابط عمومی و ظاهرسازی استاد هستند، اما سازمانی که هدایتش را بر عهده دارند از دموکراسی فراری است و پذیرای تروریسم، استبداد و مارکسیسم می‎باشد.
ریشه ‎ها
ریشه‎های مجاهدین خلق در اوایل دهه 1960 قرار دارد. سال‎ها، علایق فئودال مانع از اصلاحات واقعی در ایران شده بودند. جامعه فلج شده بود. در سال 1961، تحت فشار دولت کندی، شاه”علی امینی”، یک اشراف‎زاده ایرانی و سفیر سابق ایران در ایالات متحده که واشنگتن به عنوان اصلاح طلب از او نام می‎برد، را به عنوان نخست وزیر تعیین کرد. امینی طبقات سنتی و گروه‎های ذی نفوذ را که مدتها مانع از اصلاحات شده بودند به چالش کشید. در ژانویه سال 1962، شاه فرمان اولین اصلاحات ارضی ایران را صادر کرد. شاه لباس یک مبارز اصلاحات را به تن کرده بود. وی”انقلاب شاه-مردم” را وضع کرد که به نام”انقلاب سفید” شناخته می‎شد. شش نکته این انقلاب عبارت بودند از: اصلاحات ارضی، ملی‎سازی جنگل‎ها، فروش کارخانه‎های دولتی به منظور حمایت مالی از اصلاحات ارضی، حق رأی زنان، سپاه دانش که سربازان می‎توانستند به جای خدمت در ارتش در آن فعالیت داشته باشند، و کمک به کارگران از سود کارخانجات. این اصلاحات ساختار جامعه‎ای ایران را متحول کرد، و باعث خشم محافظه کاران اجتماعی و ملی‎گراهای بیگانه‎هراس شد.
مهدی بازرگان مهندس و فعال اسلامگرا، که از سکولاریزه شدن روزافزون سیاست ایران و هجوم خارجی‎ها به داخل کشور خشمگین شده بود، جنبش آزادی ایران را تشکل داد. هدف او ترکیب کردن ناسیونالیسم ایرانی با اسلامگرایی بود. این گروه در بیانیه‎ی افتتاحیه خود اعلام کرد:”ما دین را از سیاست جدا نمی‎کنیم… چون اسلام شیعه بخش جدایی ناپذیر فرهنگ مردمی ما است” [5]. آیةالله محمود طالقانی، روحانی آزاداندیش و مدرن‎گرا که در دهه 1930 در زندان با افکار مارکسیستی آشنا شده بود، مشاور بازرگان شد. خود بازرگان در اولین روزهای انقلاب سال 1979 نخست وزیر موقت بود.
در جولای 1962، امینی بخاطر خشم از هزینه‎های شاه برای امور نظامی و آنچه وی ناکافی بودن کمک امریکا تلقی می‎کرد از پست خود کناره‎گیری کرد. آشوب حکمفرما بود. آیةالله‎ها ابتکار را در دست گرفتند، گروه‎های اسلامی علیه اصلاحات اجتماعی و قوانین جدید راهپیمایی نمودند.
در سال 1963، تحمل اندک شاه در برابر اپوزیسیون لبریز شد. در تاریخ 5 ژوئن سال 1963، وی دستور دستگیری آیةالله خمینی را صادر کرد. آشوب آغاز شد و پس از کشته شدن صدها دانشجو و تظاهرکننده به دست پلیس فروکش کرد.
نکته جالب توجه این جا است که فشار شاه باعث شد نیروهای اپوزیسیون به فعالیت‎های زیرزمینی روی بیاورند و در عین حال اصلاحات او رشد آن‎ها را تسریع کرد. بورس آموزشی دولتی باعث شد تعداد ایرانی‎هایی که در آن زمان آموزش عالی را فرا می‎گرفتند بیش از هر زمانی در گذشته باشد. راهروهای دانشگاه به محل ایجاد اپوزیسیون تبدیل شد. رادیکال‎های جوان به خارج از کشور نگاه می‎کردند و از جنبش‎های انقلابی در الجزایر، ویتنام، کوبا و دیگر نقاط الهام می‎گرفتند.
تولد مجاهدین خلق
به دنبال فشارهای سال 1963، جنبش آزادی بازرگان دچار انشقاق شد. در حالی که اعضای مسن‎تر از ناسیونالیست‎های چپگرا و نخست وزیر سرنگون شده محمد مصدق (که با خشونت عوام الناس حرکت می‎کرد و تروریسم را تحریم نمی‎نمود) الهام می‎گرفتند، بسیاری از اعضای جوان‎تر اصلاحات سیاسی را غیرممکن می‎دانستند و به سوی مبارزه مسلحانه می‎رفتند. این اعضای جوان‎تر، از جمله مسعود رجوی دانشجوی علوم سیاسی در دانشگاه تهران، با یک گروه مباحثه‎ای هم آواز بودند، که در سال 1965، مجاهدین خلق را به وجود آورد. هنوز هفت سال مانده بود تا مجاهدین خلق پوشش خودخواسته‎اش را کنار زده و خودش را به جهان بزرگتری معرفی کند.
مجاهدین خلق ترکیبی از مارکسیسیم و اسلامیسم را تبلیغ می‎کرد. استدلال آن‎ها این بود که خدا جهان را خلق کرده، و نیز تکاملی تاریخی را قرار داده که در آن یک جامعه بی‎طبقه نابرابری سرمایه‎داری را ریشه‎کن خواهد کرد. این تعبیر جدید رادیکال از اسلام باعث ایجاد اختلاف، با حکومت سکولار و سرمایه‎دار، و نیز با روحانیت محافظه‎کار و سنتی شد؛ روحانیتی که از این استدلال مجاهدین که”علمای شیعه، درست مانند سنی‎ها، نتوانسته‎اند اساس واقعی پویایی قرآنی را درک کنند” بیزار بودند.[6] رجوی و دیگر آرمان‎پردازان مجاهدین خلق برای توجیه کردن تروریسم به تعبیر مجدد دین روی آوردند. آن ها می‎گفتند مرگ در حین مبارزه مسلحانه با ستایش سنتی شیعه از شهادت مطابقت دارد. آن‎ها سابقه‎ای را شکل دادند که خودشان وگروه‎های تروریستی بعدی طبق آن عملیات بمبگذاری انتحاری را توجیه می‎کنند، مصیبتی که تا به حال دامنگیر منطقه بوده است.
مجاهدین خلق، به منظور آمادگی برای مبارزه مسلحانه، با سازمان آزادیبخش فلسطین تماس گرفت. در سال 1970، چندین عضو اصلی مجاهدین خلق، از جمله رجوی در اردوگاه‎های سازمان آزادیبخش فلسطین در اردن و لبنان آموزش‎های تروریستی را فراگرفتند. متعاقباً این گروه پیوندهایی را با رژیم معمر قذافی در لیبی و جمهوری دموکراتیک خلق یمن، دست نشانده‎ی جماهیر شوروی در شبه جزیره عرب، تثبیت کردند.
اولین تلاش مجاهدین خلق برای ایجاد یک چشم‎انداز تروریستی شکست خورد. یک خبرچین زندان نقشه آن‎ها برای منفجر کردن نیروگاه- به منظوربرهم زدن جشن‎های 2500 ساله در سال 1971- را لو داد. تلاش مجاهدین برای ربودن خواهرزاده شاه نیز با شکست همراه بود. اما، محاکمه و اعدام متعاقب افراد دخیل در این ماجرا موجب تقویت آوازه این سازمان شد. رجوی در محاکمه‎اش، سخنرانی ضدامپریالیستی شورانگیزی را اجرا کرد که در آن ایالات متحده، بانکهای غربی، و شرکت‎های چندملیتی را بیماری ایران و جهان در حال توسعه عنوان کرد. وی گفت:”اکنون هدف اصلی آزاد کردن ایران از امپریالیسم امریکا است.” [7] دادگاه نظامی جدی بود: آن‎ها 11 رهبر مجاهدین خلق از جمله مسعود رجوی را به مرگ محکوم کردند. بعد از آن که برادر رجوی یک تلاش بین‎المللی برای درخواست عفو را آغاز کرد، دولت ایران احکام مسعود رجوی و یکی از همدستان را به حبس ابد تبدیل کرد. اعدام بنیانگذاران مجاهدین خلق و بسیاری از اعضای قدیمی باعث شد مسعود رجوی هنگام خروج از زندان در ژانویه 1979 کنترل خود بر سازمان را مستحکم کند.
مجاهدین خلق ضمن دریافت ضربه‎ای قوی، احیا شد. این گروه اعضای جدیدی را در دبیرستان‎ها، دانشگاه‎ها، زندان‎ها، و از میان هزاران دانشجوی ایرانی که در اروپای غربی و ایالات متحده تحصیل می‎کردند، جذب کرد. این گروه همچنین یک ایستگاه رادیویی در بغداد مستقر نمود و پخش برنامه‎های تبلیغاتی ضدرژیم را آغاز کرد. مجاهدین خلق به آموزه‎های علی شریعتی- که آشکارا از پیامی مشابه اما کم‎تر افراطی حمایت می‎کرد- متوسل شدند. آن‎ها از موعظه‎های علی شریعتی به عنوان نقطه شروع تلقین فکری و مباحثات زیرزمینی استفاده کردند.
زندانی و اعدام کردن رهبران گروه باعث نشد آسیبی به این سازمان وارد شود. این گروه خیلی زود مجددا ضربه زد. در 30 و 31 ماه می، سال 1972، کمی قبل از ملاقات رسمی ریچارد نیکسون از ایران، مجاهدین خلق یک رشته حملات انفجاری را آغاز کرد که هدف عمده آن‎ها انجمن ایران-امریکا، دفتر اطلاعات ایالات متحده، هتل اینترنشنال، پپسی کولا، جنرال موتورز، و شرکت نفتی مارین بودند. آن‎ها نتوانستند ژنرال هارولد پرایس، رئیس هیئت نظامی امریکا در ایران را ترور کنند. کم‎تر از 3 ماه بعد، آن‎ها به تلافی سرکوب حامیانشان در سازمان آزادیبخش فلسطین توسط شاه حسین در سال 1970 در سفارت اردن بمبگذاری کردند. در سال 1973، مجاهدین خلق در ساختمان خطوط هوایی”پن امریکن”، شرکت نفتی شِل، و”رادیو سیتی سینما” در تهران بمبگذاری کردند و سرگرد لوئیس هاکینز، معاون هیئت نظامی ایالات متحده در تهران را ترور نمودند. هدف آن‎ها فقط خارجی‎ها نبودند. در موجی از بمبگذاری‎هایی که تا سال 1975 ادامه یافت، مجاهدین خلق به باشگاه‎ها، فروشگاه‎ها، ساختمان‎های پلیس، حرفه‎های کوچک، و کارخانجات حمله کرد. مجاهدین آن‎ها را به ارتباط با اسرائیل متهم می‎کرد و آن‎ها را نمادی از دولت وسرمایه‎داری می‎دانست.
اوضاع در رهبری مجاهدین خلق خوب نبود. در سال 1975، گروه به یک شاخه مارکسیستی که از اسلام دوری می‎کرد، و یک شاخه اسلامی تقسیم شد. ارواند آبراهامیان مورخ دانشگاه باروچ، که مطالعه دانشگاهی و منصفانه او درباره مجاهدین کامل‎ترین مطالعه است، می‎گوید که تغییر بسیاری از رهبران مجاهدین به مارکسیسم سه علت داشت: دلسردی از آیةالله خمینی، ناتوانی در جلب روشفنکران سکولار، و اثرگذاری دیگر گروه‎های رادیکال مانند فدائیان. [8]. رجوی رهبری شاخه اسلامی مجاهدین در زندان قصر را به عهده داشت. هر دو گروه حملات خود علیه دولت و اهداف غربی را ادامه دادند، و در عین حال به یکدیگر ضربه می‎زدند. مجاهدین خلق ِ مارکسیستی اگرچه نتوانست یک دیپلمات ارشد امریکایی را ترور کند، سه کارمند امریکایی شرکت”راکول اینترنشنال” را به قتل رساند.
انقلاب اسلامی
در حالی که هر دو گروه مجاهدین خلق در انقلاب اسلامی شرکت کردند، مجاهدین خلق اسلامی تحت نام طالقانی پناه گرفت و با انقلاب به سوی شهرت رفت. آن‎ها بخاطر اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری متعاقب آن برای خود اعتبار کسب کردند و بعدها علیه آزادی گروگانها تظاهرات کردند. شاخه اسلامی از مارکسیسم فراری نبود. رجوی و مجاهدین خلق از حمله شوروی به افغانستان حمایت کردند، و با مجاهدین افغانی که علیه آن مبارزه می‎کردند مخالف بودند.
در سایه انقلاب اسلامی، رجوی کنترل خود بر سازمان را تثبیت کرد.[9] رجوی رهبری را به کمیته اجرایی و کمیته مرکزی تقسیم کرد، و چند سازمان ایجاد نمود تا اعضای جدید را جذب کنند و آموزش دهند. این تکثیر کردن سازمان پوششی، که در خدمت رهبری ایدئولوژیکی و منظبط است، امروزه نیز از ویژگی‎های سازمان است.
هنوز رجوی و مجاهدین خلق با حلقه‎های روحانیون اطراف آیةالله خمینی درگیر نشده بودند. روابط بین آقای خمینی و مجاهدین خلق مدتها تحت فشار بود. در حالی که توجیه مذهبی آیةالله خمینی از حاکمیت روحانی یک نسخه برداری رادیکال از فقه سنتی شیعه بود، او محافظه کار بود. وی مخلوط کردن مارکسیسم و اسلام توسط مجاهدین خلق، و نیز رد شدن فقه در گذشته توسط این گروه، را کفر می‎دانست. در ملاقات هیئتی از مجاهدین با آقای خمینی در نجف در سال 1972، وی بجای حمایت (که مجاهدین به دنبالش بودند) درباره اسلام واقعی برای آن‎ها سخن گفت.
با بازگشت آیةالله خمینی به ایران، پیروان او رجوی و مجاهدین خلق را”کافر” و”منافق” نامیدند. مجاهدین نیز در مقابل، آیةالله خمینی را به ربودن انقلاب و تحمیل کردن دیکتاتوری محکوم کردند. مجاهدین خلق نیز در پی آن بود که برای اهداف عملی، و نه آرمانگرایانه، از استراتژی آیةالله خمینی مدل برداری کند.
بنی صدر به مجاهدین خلق نپیوست اما اتحادی تلویحی با گروه، که از اعتبار رئیس جمهور بهره می‎برد، ایجاد نمود.
مجاهدین خلق و بنی صدر هر دو خواستار اعتراضات ملی در تاریخ 20 ژوئن 1980 شدند، و راهپیمایان نیز خواسته آنان را برآورده کردند. شاید نیم میلیون نفر در تهران به خیابان آمدند؛ خیلی‎های دیگر نیز در شهرهای دیگر در خیابان‎ها ظاهر شدند.
تروریست‎ها مقر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرده و آیت‎اله محمد حسین بهشتی، بنیانگذار قوه قضایی جمهوری اسلامی و 72 نفر عضو حزب را به قتل رساندند. رژیم از این حمله به عنوان دلیلی برای شتاب دادن به فشارهای خود استفاده کرد. دوره‎ای از ترور آغاز شد. هزاران نفر در مقابل جوخه‎های اعدام و چوبه‎های دار جان خود را از دست دادند. با تثبیت کنترل، تمایل ایرانی‎ها به حمایت از مجاهدین از بین رفت.
اما مجاهدین خلق تسلیم نشد. گروه به تلاش تروریستی خود شدت بخشید، و چندصد مسئول رژیم و پرسنل سپاه پاسداران را ترور کرد و منازل و دفاتر روحانیون را بمبگذاری کرد. این گروه همچنین قضاتی را که احکام اعضایشان را صادر کرده بودند هدف قرار دادند. مجاهدین خلق از اعضای انتحاری خود استفاده کرد و در عملیات‎های جداگانه امامان جمعه شیراز و تهران را به قتل رساند. گروه در اوج خود در جولای 1982، در هر روز به طور میانگین 3 مسئول رژیم را در ملاء عام ترور می‎کرد. مجاهدین خلق مسئولیت قتل 10000 نفر در ایران را از سال 1981 به بعد به عهده گرفته است. اما در حالی که این تلاش تروریستی جمهوری اسلامی را تا ریشه تکان داد، جان انسان‎های بی‎گناه زیادی را گرفت.
طی اعمال فشار رژیم بر گروه، رجوی و بنی‎صدر هر دو به پاریس گریختند. گرچه بنی صدر و دیگران تحت نام”شورای ملی” به مجاهدین خلق پیوسته بودند، این ارتباطات رسمی عمر کوتاهی داشتند. در سال 1984، رئیس جمهور سابق و بسیاری دیگر از گروه‎ها شورا را ترک کردند، چرا که نگران ایدئولوژی مجاهدین خلق و تمایلات دیکتاتوری رجوی بودند.
در عین حال حامیان زیادی از مجاهدین به عراق فرار کردند، و حمایت صدام حسین را پذیرا شدند. همان حمایت اندکی هم که گروه در ایران داشت از بین رفت، چرا که ایرانی‎ها می‎دیدند مجاهدین خلق از دیکتاتوری پشتیبانی می‎کند که جنگی را علیه ایران آغاز کرد و در پایانش در سال 1988 صدها هزار ایرانی کشته شده بودند. برخی ایرانی‎ها به دنبال رضا پهلوی، فرزند شاه سابق هستند. دیگران از دیگر گروه‎های اپوزیسیون صحبت می‎کنند، اما بدون استثنا، همگی نفرت خود از مجاهدین خلق را بیان می‎کنند. خشونت گروه و خیانتش به ناسیونالیسم ایرانی باعث شد کل حمایتش در داخل ایران را از دست بدهد.
مجاهدین نتوانست حمایت عراقی‎ها را نیز جلب کند. سرویس اطلاعات عراق فعالیت‎های مجاهدین خلق را هماهنگ می‎کرد. [11] کردها و شیعیان عراق این گروه را به شرکت در سرکوب غیرنظامیان عراقی پس از شورش مارس 1991 متهم می‎کنند. به گفته قباد طالبانی، پسر جلال طالبانی رئیس جمهور عراق،”تا هنگام سقوط رژیم، مجاهدین بخش و قطعه‎ای از ارتش عراق بود. آن‎ها به صورت جدی در سرکوب شورش اکراد در 1991 شرکت داشتند.”[12]
بازسازی
در حالی که مجاهدین خلق مبارزه قدرت انقلابی و نبرد برای به دست آوردن قلب‎ها و اذهان ایرانی‎ها را واگذار کرد، رجوی تلاش زیادی کرده تا تصویر مجاهدین خلق را بازسازی کند. مجددا، وی قدرت و همدردی را در شهادت بسیاری از اعضا جستجو کرد. ابتدا، گروه دستش را به سوی حامیان قدیمی چپی و ناسیونالیست عرب خودش در الجزایر، لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین دراز کرد. این گروه هیئت‎هایی را نیز نزد احزاب کمونیست ایرانی و یونانی، حزب سوسیالیست هند، و حزب کارگر انگلستان فرستاد و موفق شد مخاطبان دلسوز زیادی در میان دانشگاهیان و سازمان‎های حقوق بشری چپ پیدا کند. این گروه اعضای پارلمان اروپا را نیز هدف قرار داد. بیش از 3000 عضو پارلمان در سال 1986 طوماری را در حمایت از مجاهدین خلق امضا کردند. [13]
اعتراف آیةالله حسینعلی منتظری – که مدتها معاون آقای خمینی بود – به صدور حکم اعدام 3000 زندانی مجاهد ، به مجاهدین خلق اجازه داد بیش از پیش با”کارت شهادت اعضا” بازی کند. [14] سایت اینترنتی شورای ملی مقاومت ایران سازمان را یک سازمان بین‎المللی با”تماس‎های رسمی با کشورهای اروپایی… و روابط دوستانه با ملت‎های خاورمیانه” توصیف کرده است. این گروه با بازی با طومارها نیز ادامه می‎دهد.
معاونان کنگره توضیح می‎دهند که چطور این گروه، زنان جوان و زیبا را همراه با طومارهای همیشگی به سالن‎های کنگره و پارلمان‎های مختلف می‎فرستد. خیلی از قانونگذاران نمی‎دانند این گروه چه چیزی در آستین دارد. فدایی‎های سازمان نتیجه می‎گیرند. لاف گروه این گونه است که”در سال 1992، در یک اقدام جهانی مشترک، 1500 عضو پارلمان از شورای ملی مقاومت به عنوان آلترناتیو دمکراتیک برای رژیم ایران حمایت کردند. اکثریت مجلس نمایندگان جزو این افراد بودند.” [15] آبراهامیان بر این عقیده است که مجاهدین خلق قصد داشته از استراتژی سازمان آزادیبخش فلسطین کپی برداری کند – آن‎ها در جامعه جهانی به عنوان نمایندگان مردم فلسطین شناخته می‎شدند. سازمان به ارسال حمایت‎ها بر روی سایت اینترنتی‎اش ادامه می‎دهد، که خیلی‎هایشان با تحریف همراه هستند. [16]
در داخل ایالات متحده، مجاهدین به اعضای کنگره، پرسنل و دیگر قانونگذاران می‎گویند که دوست دارند چه چیزی را بیش‎تر بشنوند: که مجاهدین خلق تنها جنبش اپوزیسیون است که قابلیت سرنگون کردن جمهوری اسلامی را دارا است. آن‎ها فریبنده هستند. سبدهای کریسمس ِ قانونگذاران و مفسران دوستِ سازمان پر از آجیل و شیرینی است. نمایندگان خوش پوش و خوش سر و زبان مجاهدین خلق به نویسندگان، سیاستمداران، و کارشناسان منتقدِ رژیم ایران نزدیک می‎شوند.
دشمن ِ حریف لزوما یک دوست نیست. این همان منطقی است که واقعگرایان وزارت خارجه در دولت ریگان را وادار کرد از دیکتاتوری مثل صدام حسین حمایت کنند. در سوابق مجاهدین خلق، دموکراسی به عنوان یک هدف هیچ جا ذکر نشده است. آن‎ها فقط وقتی توسط آقای خمینی از قدرت تصفیه شدند به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند، و هدف آن‎ها جایگزین کردن دیکتاتوری خودشان است. آن‎ها تروریسم ضدامریکایی و ضدغربی خود در گذشته را حذف می‎کنند و گاهی تکذیب می‎نمایند.
امروزه، مسعود رجوی و همسر سومش مریم، برای تحمیل کنترل توتالیتریستی خود بر اعضا کار می‎کنند. تصاویر بزرگ مسعود و مریم در ساختمان‎ها و راهپیمایی‎های مجاهدین ظاهر می‎شوند. در غرب، گروه اعضایش را از خواندن هر روزنامه‎ای به جز روزنامه‎ها و نشریات خود مجاهدین منع می‎کند. در اردوگاه اشرف در عراق، که بسیاری از اعضا پس از سقوط صدام در برزخ گرفتار شده‎اند، مسئولان مجاهدین تجرد را تحمیل می‎کنند، از روشهای فرقه‎ای برای خرد کردن اراده فردی استفاده می‎کنند، و اجازه نمی‎دهند اعضا بدون ناظر با افراد بیرونی تماس داشته باشند. [17]
چگونه امروز چپ به مجاهدین نیرو می‎دهد
قبل از آزادسازی عراق، در دولت امریکا توافق میان‎سازمانی اندکی درباره مجاهدین خلق وجود داشت. به عنوان سازمانی تروریستی که متحد نزدیک رژیم صدام حسین بود، مجاهدین در صورت اسلحه برداشتن باید ستیزه‎جو محسوب شود، در غیر این صورت باید زندانی به شمار آید. جمهوری اسلامی ممکن است گروه را بخاطر جنایاتی که انجام داده بخواهد، اما سرنوشت مجاهدین خلق که در عراق رها شده در نهایت در دست دادگستری جدید عراق خواهد بود، که احتمال دارد برخی از اعضای مجاهدین خلق را بخاطر جنایاتی که در سال 1991 انجام داده‎اند محاکمه کند.
در طول عملیات آزادسازی عراق، نیروهای امریکایی اردوگاه اشرف را محاصره کردند. اعضایی که در طول جنگ فرار نکرده بودند گرفتار آمدند. ارتش امریکا 3800 عضو مجاهدین را با عنوان”بازداشتی‎های امنیتی” در اردوگاه زندانی کرد. [18] دولت ایران خواستار استرداد آن‎ها شد. از طریق واسطه‎ها، تبادل مجاهدین با اعضای القاعده در بازداشت در ایران پیشنهاد شد. این پیشنهاد به سه دلیل رد شد: اولویت دادگستری عراق در این موضوع، فقدان فرایند رسیدگی مناسب در ایران، و این واقعیت که ایران باید تروریست‎های القاعده را بخاطر عدالت تحویل دهد، نه برای عمل به مثل.
چگونه”چپ” به مجاهدین قدرت داد و رجوی را تقویت کرد؟ در 10 می 2003، خبرگزاری فرانسه به نقل از ژنرال ری اودیرنو، فرمانده لشگر چهارم پیاده نظام، نقل کرد که”می‎گویم که هر سازامانی که تجهیزات خود را به ائتلاف تحویل داده آشکارا با ما همکاری می‎کند، و معتقدم که باید در این که آن‎ها هنوز تروریست هستند یا نه بازنگری شود.” این اظهار نظر اودیرنو غیرعاقلانه بود. او هیچ اختیاری نداشت که چنین اظهارنظری کند و در ضمن این جملات منعکس کننده هیچ چیزی نیستند مگر عقیده شخصی او. مجاهدین خلق خدای پروپاگاند است؛ او از تاریخچه گروه اطلاع نداشت.
از خودراضی بودن در برابر توان آتش درهم کوبنده یک مخالف حریف را هوشیار می‎کند، نه دموکراتیک.
بعد از این گاف، پنتاگون واکنش خود را دستکاری کرد. سلسله مراتب سیاستگذاری و سیستم روابط عمومی پنتاگون بیش از آن که در کنترل آسیب موثر باشند در ویرایش اشتباهات دستوری یکدیگر کارآمد ظاهر شدند. علیرغم شفاف‎سازی‎های میان‎سازمانی ِ متعاقب، کارشناسان چپی و نظریه پردازان توطئه‎ فعالیت متمرکز شدیدی را شروع کردند. آن‎ها عالمانه و عامدانه اظهارنظر فی‎البداهه یک ژنرال را در یک بیانیه‎ی خط مشی تلفیق کردند، و سپس سرویس‎های نظامی را با پرسنل غیرنظامی ادغام نمودند. جوآن کول استاد دانشگاه میشیگان نوشت:”… نومحافظه کاران در پنتاگون نوعی ائتلاف عجیب با بمبگذاران دیوانه مجاهدین خلق دارند.” [19] توطئه‎پردازی ضدیهودی و پارتیزان مسلک ِ کول، با قادر کردن گروه به ارائه تصویری نادرست از حمایتی که اصلا وجود نداشت، به نفع رجوی بود. وبلاگ نویس‎هایی مانند”لورا روزن”، دانشگاهی‎های نابسامانی مانند”کول” و انسان‎شناس دانشگاه براون”ویلیام او. بیمن”، خبرنگاران”نایت ریدر” و”واشنگتن پست”، و ستون نویس‎های”نیویورک تایمز” این موضوع را تکرار کردند، فرضیه‎ها را جایگزین واقعیت نمودند، به یکدیگر استناد و عقاید خود را با منابع بی‎نام ونشان توجیه کردند. هیچکدام از آن‎ها نتوانستند سر سوزنی مدرک ارائه کنند. در حالی که مجاهدین خلق از حمایت تعداد انگشت شماری از اعضای کنگره و چند کارشناس کوچک برخوردار است، رجوی هیچ پشتیبانی در مراکز قدرت واشنگتن ندارد. اما، وی روحیه حامیانش را با ادعای داشتن ِ حمایت تقویت می‎کند، هرچند این ادعاها دروغ هستند.
حتی در دوره رئالیسم احیاگر، برخی از مسائل باید مطلق باقی بمانند. تررویسم، هدف قرار دادن عمدی غیرنظامیان بخاطر اهداف سیاسی، هرگز نباید مورد پذیرش قرار بگیرد. عوامل تخفیف دهنده به هیچ وجه وجود ندارد. درست است، در اوت 2003، مجاهدین خلق برنامه جنجالی هسته‎ای ایران را فاش کرد. این گروه به نفوذ در دفاع ایران و ترور مخالفانشان ادامه می‎دهد. مجاهدین خلق- و هر گروه دیگری- می‎تواند به مسئولان رشوه دهد و در دفاع نفوذ کند. در یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه، این امر نباید دلیلی برای پیشروی یا حمایت از تلاش لاف‎گرای دیرینه رجوی برای رسیدن به قدرت و خلط قهقرایی اسلامیسم-مارکسیسم وی باشد. خیلی از”دیوهای چپی” از لفظ دموکراسی برای رسیدن به امیالشان استفاده می‎کنند. مسعود و مریم رجوی، و سازمانی که بر آن کنترل دیکتاتوری دارند، نیز مستثنی نیستند. جمهوری اسلامی امنیت منطقه‎ای و ایالات متحده را تهدید می‎نماید. راه حل مشکل در حمایت از مردم ایران در تلاش‎شان برای رسیدن به آزادی، امتیازات شهروندی و دموکراسی است، نه در قدرت دادن به گروه یا افرادی که همانقدر شر هستند.
_____________________________________
[1] For the text of Rajavi’s speech, see: http://ncr-iran.org/content/view/476/1/
[2] Guy Dinmore.”Iran Opposition Groups seeks US Legitimacy.” Financial Times. October 6, 2005.
[3] For the State Department background and justification of the MKO terrorist classification, see: http://www.state.gov/s/ct/rls/pgtrpt/2003/31711.htm. For the U.S. Treasury Department’s Office of Foreign Asset Control designation, see: http://www.treas.gov/offices/enforcement/ofac/actions/20030815.shtml
[4] The Hill. April 8, 2003. http://www.hillnews.com/news/040803/roslehtinen.aspx
[5] Quoted in Ervand Abrahamian. The Iranian Mojahedin. (New Haven: Yale University Press, 1989), 83. Much of this article’s description of the MKO’s early history is drawn from Abrahamian’s account.
[6] Cheguneh Qur‘an Biamuzim (How to Study the Qur‘an), as quoted in Abrahamian, 97.
[7] As quoted in Abrahamian, 135.
[8] Abrahamian, 149.
[9] U.S. Department of State.”Background Information: National Council of Resistence, Moslem Iranian Students Society, Iran Relief Fund, People’s Mojaheddin Organization of Iran, Mojahedin-e-Khalq, Iran Liberation, Iranian People’s Resistance.” March 13, 1986.
[11] Ibrahim al-Marashi.”Iraq’s Security and Intelligence Network: A Guide and Analysis.” Middle East Review of International Affairs. September 2002. http://meria.idc.ac.il/journal/2002/issue3/jv6n3a1.html
[12] Eli Lake.”Iranian Group Asks State To Lift Terror Designation.” New York Sun. April 15, 2005.
[13] Abrahamian, 245.
[14] Grand Ayatollah Hossein ‘Ali Montzeri. Khatarat-i Ayatollah Montazeri. (Spanga, Sweden: Baran, 2000), 243-251.
[15] See:”International Support” on the official website of the National Council of Resistance of Iran http://www.iran-e-azad.org/english/ncri.html#intsup
[16] See:”Foreign Affairs Committee of the National Council of Resistance of Iran.” http://www.ncr-iran.org/
[17] Elizabeth Rubin.”The Cult of Rajavi.” The New York Times. July 13, 2003.
[18] Agence France Press, Sept. 18, 2003.
[19] http://www.juancole.com/2004/08/republican-convention-we-did-not-seek.html.

خروج از نسخه موبایل