به مناسبت هزارمین روز بازداشت، اختفا یا حذف مسعود رجوی (2)

به مناسبت هزارمین روز بازداشت، اختفا یا حذف مسعود رجوی (2)
مشروح میز گرد برگزار شده توسط کانون آوا در شهر کلن ـ آلمان
با عنوان مسعود رجوی کجاست؟
قسمت دوم
کانون آوا میز گردی را در تاریخ 6 دسامبر 2005 با حضور تعدادی از اعضا و مسئولین سابق سازمان مجاهدین در شهر کلن برگزار کرد. شرکت کنندگان در این میز گرد که از کارشناسان برجسته امور مجاهدین می باشند، تاثیرات سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک بازداشت، اختفا یا حذف مسعود رجوی را مورد بررسی قرار دادند. شرکت کنندگان در این میز گرد آقایان هادی شمس حائری، علی راستگو، میلاد آریایی، مسعود جابانی، خسرو جان نثاران و محمد حسین سبحانی بودند.
قبل از مطالعه مشروح این مباحثات چند نکته قابل ذکر می باشد:
الف ـ بعد از برگزاری این میز گرد توسط کانون آوا در شهر کلن ـ آلمان دو خبر مهم پیرامون سازمان مجاهدین منتشر شده است.
1ـ بازداشت رجوی و 28 تن از مسئولین این فرقه در قرارگاه بدیع زادگان ( بازداشتگاه مرکوری) توسط آمریکا. ( این خبر هنوز توسط دولت آمریکا تایید نشده است)
2ـ ثبت دائمی نام سازمان مجاهدین در لیست گروه های تروریستی آمریکا.
( این خبر توسط سایت رسمی وزارت خارجه آمریکا تایید شده است)
طبعاً این دو خبر نگاه و پیش بینی کارشناسان امور مجاهدین را در مورد آینده سازمان مجاهدین و همچنین سر نوشت و موقعیت فعلی مسعود رجوی تحت تاثیر قرار خواهد داد. این نکته از آن جهت حائز اهمیت و یادآوری بوده است که علاقمندان به این بحث مطلع باشند مباحثات و مطالب ذکر شده در این میز گرد قبل از اعلام دو خبر فوق بوده است.
ب ـ نکته قابل ذکر دیگر این است که طبعاً بحث ها و نقطه نظرات گوناگونی پیرامون بحث مسعود رجوی کجاست ؟ از طرف کارشناسان مختلف عنوان می شود که ما ضمن احترام به تمامی آنها اعلام می کنیم که طبعاً نظرات کانون آوا صرفاً در اطلاعیه های رسمی آن عنوان خواهد شد.
پ ـ شرکنندگان محترم در این میز گرد بیشتر به ابعاد سیاسی و استراتژیکی این موضوع پرداخته اند که اندیشه و استراتژی و ایدئولوژی رجوی کجاست؟
ت ـ کانون آوا ضمن تشکر مجدد از همه کسانی که ما را در این بحث ( حضوراً یا با ارسال مقاله ) یاری کرده اند، یادآوری می کنیم بحث مسعود رجوی کجاست؟ کماکان مفتوح است و به پایان نرسیده است و از جانب کانون آوا دنبال خواهد شد.
در زیر قسمت دوم مشروح این مباحثات را ملاحظه می کنید.
محمد حسین سبحانی:
اگر اجازه بدهید ، من صحبتم را ادامه می دهم.
یکی از محورهایی که آقای راستگو به درستی اشاره کرد این بود که رجوی همیشه خودش از صحنه فرار کرده است. اگر شخصیت رجوی را به لحاظ روانشناسی فردی مورد بررسی ومطالعه قرار بدهیم می بینم که وی حتی در زمان شاه نیز سر نقاط و سر فصل هایی که می خواسته به لحاظ فیزیکی ضربه بخورد، پس زده است در مقطعی هم که رجوی در زمان رژیم شاه در زندان بوده، علائمی وجود داشته و دارد که وی می خواسته زنده بماند و به همین دلیل هم زنده ماند. اسنادی هم که از ساواک باقی مانده نشان می دهد که با ساواک همکاری کرده، هرچند در اینجا من نمی خواهم این مسئله را باز کنم و یک قضاوت قطعی ارائه بدهم، ولی حداقل این علامت سوال وجود دارد که چرا رجوی در بازجویی های خودش بسیار ضعییف برخورد کرده و بسیاری از دستگیرهای رهبران سازمان در آن مقطع بدلیل ضعف های فردی و شخصیتی او و عدم مقاومت رجوی یعنی در داخل زندان بوده است. بعدها نیز خودش آن را توجیه می کرد که فرضا برادرش بدلیل فعالیت هایی که در خارج از کشور در آن موقع داشته منجر به عفو او شده است.
من در اینجا می خواهم مسله ای را مطرح کنم و روی این نکته تاکید بکنم. شاید شما یادتان باشد زمانی سازمان بحثی را به نام صلیب بعد از تجاوز صدام حسین به کویت مطرح کرد که در واقع وضعیت عراق قفل شده بود. صدام به کویت حمله کرده بود و نیروهای ائتلاف مانند سال 2003 به عراق حمله کرده بودند. وضعیت بحرانی بود و رجوی نمی خواست بحث عاشورا را مطرح کند. او از صلیب و روایت ها و اعتقادات مسیحیت سؤاستفاده کرد و گفت همه ما را در اینجا به صلیب می کشند و همه باید خودشان را برای برداشتن صلیب آماده کنند واولین نفر مریم است و آخرین نفر من هستم که صلیب رو به دوش می کشیم و به صلیب کشیده می شویم. او صحنه را به این صورت تصویر میکرد که اولین نفر مریم خواهد بود که از تیر چراغ برق آویزان خواهد شد، تا همینطور این تیرهای چراغ برق به تهران برسد باید این آدمها به صلیب کشیده بشوند و آخرینش هم من خواهم بود
شما باز در اینجا مشاهده می کنید که آخرین نفر خودش می باشد که به صلیب کشیده می شود، اینکه مریم هم اولین نفر باشد حداقل آینده نشان داد که مریم هم اولین نفر خواهد بود که فرار خواهد کرد کما اینکه قبل از سرنگونی صدام حسین فرار کرد و به فرانسه آمد.
در هر صورت من نبودن رجوی را در سه محور ارزیابی میکنم.
ــ یکی حفظ جان، یعنی بعد از سرنگونی صدام حسین و قبلش این بحث بوده است که به اصطلاح سازمان چه خواهد کرد کما اینکه تجربه شخصی من در همان ایام که در ستاد حفاظت در سازمان بودم نیز این مسئله را تایید می کند، یعنی صد در صد به این مسئله فکر شده که در صورت سرنگونی صدام حسین، رجوی چه کند؟
پس یک دلیل ان حفظ جان است که این کار را کرد و به همین دلیل هم خودش را به نیروهای آمریکایی معرفی کرده و هم اکنون در بازداشت خانگی در عراق به سر می برد.
دومین دلیلش این است که می خواهد از پاسخگویی شانه خالی کند، زیرا وقتی که در صحنه حضور دارد در معرض سوال قرار می گیرد و نبودنش پاسخگویی را به تاخیر می اندازد
ــ محور سوم که بنظرمن از اهمیت آن کمتر از دومورد بالا نیست، این است که با مخفی شدن خودش برای نیروهای تشکیلاتی و درون تشکیلات در واقع آن ویژگی کاریزماتیکی که برای خودش قائل بود را تقویت می کند، یک حالت مظلوم نمایی را در نبود خودش در میان نیروهای تشکیلاتی بوجود می آورد یا تشدید می کند، این شعار شیر همیشه بیدار خدا ترا نگه دار که سر می دهند تقویت همین فضا است و داستان سرایی هایی که درون تشکیلات از وضعیت سخت مسعود می کنند که الان به لحاظ امنیتی کجا است و……یعنی در درون تشکیلات شرایط سختی را برای او تصویر می کنند و در اذهان فکرها به این سمت برود که او الان در جای بسیار سختی بسر می برد تا نیروهای تشکیلات به لحاظ عاطفی برای رجوی دل بسوزانند. بنابراین این فضا را می خواهند در نیروهای تشکیلاتی دامن بزنند
این سه مورد از دلایل یا فوایدی است که رجوی در حال حاضر در صحنه وجود ندارد.
ولی آیا رجوی در شرایط کنونی روی سازمان هژمونی دارد یا ندارد ؟
اساسا من معتقدم که رجوی مثل گذشته روی سازمان هژمونی دارد و این خط و خطوطی که پیش می رود خط و خطوطی است که رجوی می دهد. حال ممکن است کسی یا نیرویی یا کشوری یا حتی دولت های غربی با تصور اینکه رجوی در صحنه علنی ظاهر نیست تصور بکنند که فرضا این فرقه راه مدره شدن را یا اصلاح شدن را پیش گرفته ولی در عالم واقعیت این نیست. البته مطالب دیگری هم هست که آنها را هم در ادامه بحث خدمتتان عرض میکنم
خسرو جان نثاران:
سوالی که در این رابطه پیش می آید این است که در حال حاضر وضعیت جنبش به چه صورت خواهد شد؟
چگونه است که سازمانی که مدعی آلترناتیو و جانشین این رژیم می باشد به این وضعیت افتاده است؟ جواب مردم را به عنوان یک روشنفکر چگونه باید داد ؟
این سازمان تا چقدر مهم است برای ایران ، برای کشورهای اروپایی و آمریکا. اولا چه وجهه بین المللی دارد، توی اروپا و ایران، این رئیس جمهوری که مشخص کرده اند که نمایندگی سازمان را دارد آیا این چند درصد از رای اپوزیسیون خارج از کشور را دارد و چند درصد از رای اپوزیسیون داخل ایران را دارد ؟
یعنی برای اپوزسیون ایران و خارج آیا مریم رجوی شناخته شده است ؟
مریم رجوی را کی انتخاب کرده است؟
آیا اپوزسیون داخل و خارج روی او حساب می کنند و آن را جدی می گیرند یا نه؟ اصلا کسی او را نمی شناسد.این را به همین صورت آوردند و گفتند رهبر مقاومت است.
و از آنطرف هم رجوی خودش به صدام می گفت که خونهای ما به هم وابسته است ؟
خودش هم می داند که تا وضعیت دادگاه صدام حسین مشخص نشده مسعود رجوی بیرون نخواهد آمد. نگاه می کند و می بیند که دادگاه و پروسه آن به چه صورت می گذرد و بعد می آید بیرون حالا می خواهم بگویم که پر بها دادن به این سازمان چه دردی را از مشکل این مردم حل خواهد کرد در این پروسه، بیچاره مردم ایران که اپوزسیون آن در لیست تروریستی قرار گرفته است. چه امیدی مردم ایران می تواند داشته باشد به چنین سازمانی که در لیست تروریستی قرار دارد.
اگر پایگاه مردمی داشت که در لیست تروریستی نمی رفت، این یک جریان خارج ازکشوری است. اینها وجه المصالحه برای غرب و امریکا هستند.
در این رابطه مسعود رجوی می داند که چه موقعی بیاید جواب بدهد یا نه ؟ در آن موقع با دختر بنی صدر ازدواج کرد که در تشکیلات می گفتند که برادر اختلاف طبقاتی را از این طریق حل کرد اصلا ربطی نداشت به این مسئله پس چرا جدا شد؟ آیا دوباره اختلاف طبقاتی بوجود آمد؟
توی هر مقطعی که به بن بست رسیده گفته است ما حاض ربه جواب دادن نیستیم و حتی ابریشمچی گفت که مسعود خودش هست و خدای خودش یعنی یک تافته جدا بافته است. یعنی چیزی جدا از مردم و هواداران یعنی تو گوش کن صد در صد گوش کن و حرف نزن، سازمان از آن اول استراتژی هایی راه انداخته بود، استراتژی هایی که معلق و هیچکدام به جواب نرسید، مثل خلق جدید ــ فرماندهی از راه دور ــ ارتباط از راه دور و با تلفن ــ حرکت میکرو به ماکرو که در آن زمان من درعراق بودم پوسترهای بسیار بزرگ را آورده بودند که شعار میکرو به ماکرو بود، ترکیب عنصر اجتماعی به نظامی ــ عصر طلایی حداکثر تهاجم ــ نابودی سر انگشتان رژیم، بعد رشد سی صد برابر ــ اعزام ــ شرط 200 هزار تومانی که هرکس به مجاهدین می پیوست 200 هزار تومان به او میدادند و بعد نزول کرد و شد 100 هزار تومان و بعد به 50 هزار تومان رسید.
عقب نشینی کردن از کردستان و همه چیز و در همه مراحل هر طرحی که ریخته می شد مسعود رجوی پشت آن بود و ما می بایست می گفتم هورا!
تا آنموقع در زمان زدن سر انگشتان رژیم باید می گفتیم هورا و وقتی عقب نشینی کردن و امدن به کردستان عراق باز ما می بایست می گفتیم هورا، و این ها ما را وامی داشتند که هورا بکشیم، انگار که ملت گوسفند هستند و نمی فهمند و این نفرات تابع من هستند و من هر چه می گویم با اینها باید هورا بکشند و قبول کنند.
فردا هم اگر شکست بخوریم ابریشم چی را داریم و میگوید که این پاسخگو به شما نیست و این از ایدئولوژی این جریان در می آید که به اصطلاح یک جریان روشنفکری که به بادهای موسمی چشم دوخته که ببیند وضع باد در اروپا و امریکا به چه صورت است که بتواند موضع گیری کند و به دنبال اربابان جدید میگردد
میلاد آریایی:
من در این رابطه یک نکته ای را دارم که فکر می کنم سازمان مجاهدین سخت ترین شرایط تاریخی خودش را از بدو تاسیس تا الان در حال سپری کردن است و آن هم شرایط بعد از سقوط صدام و بدون حضور رجوی است. این سخت ترین و مهلک ترین و پرحادثه ترین شرایط بوده که تا بحال سازمان با ان مواجه شده چون بطور واقعی سازمان به قول آقای سبحانی همیشه همیشه دنبال این شرایط بوده که اگررهبری سازمان یا حلقه اول سازمان درمعرض خطر قرار بگیرد کانون این حلقه کجا باشد و طرح فرار آن را تهیه کرده اند و حتی انقدر که من در جریان قرار داشتم مثلا در قضایای سال 69 یا 73 در همان موارد اصلا مریم عضدانلو و رجوی از دو طریق جداگانه فرار می کردند.
یعنی همیشه طرح فرار و طرح مخفی کردن رهبری سازمان در چند طرح اصلی و طرح سایه دنبال می شد و قطعا اینها با روشهای متفاوت از هم دور می شوند که حداقل یکی از انها زنده بماند و یک طرح موفق بشود، ولی من میخواهم به یک نکته اشاره بکنم و آن هم هنر سازمان می باشد سازمان مجاهدین در واقع در عین حال که در سخت ترین شرایط قرار گرفته، یکی از هنرمندانه ترین کارها را دارد انجام می دهد، آن هم بدلیل ساختار فرقه اش می باشد
چطور می تواند رهبر یک سازمانی که طی 20 الی 30 سال با بالاخره با مسایل سیاسی ایران درگیر بوده، اگر چه پیش برنده نبوده و بیشتر متوقف کننده یا حتی عقب برنده بوده. چطور می تواند بدون سر این شرایط مهلک را تحمل کند و بعد برای ان نیروئی که به هر صورت جانش را گذاشته و بخاطر آزادی مردم ایران و قبل از همه افرادی که آمدند در داخل سازمان قبل از آن بخاطر آزادی ایران آمدند نه بخاطر رجوی، پس سازمان مجاهدین ، چطور توانسته این نیروی را در خودش نگه دارد و خیلی مایلم سر این نکته که آقای سبحانی و همچنین آقای جابانی که عدم پاسخگویی است اشاره کردند، صحبت کنم. واقعا می شود این نکته آنقدر بحث کرد و کتابها نوشت که چطور یک نیرویی که خودش را آلترناتیو می دانست و خودش را آینده دار می دانست و راه حل نجات ایران می دانست چطور می تواند در بدترین وضعیت نه تنها هیچ معذرت خواهی از خلق قهرمان ایران نمی کند نه تنها در تمام عملکردهایش جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران را به عقب می اندازد بلکه در اتخاذ بدترین تاکتیک های ممکن انخاذ تاکتیک خمپاره زدن در شهر های ایران و به قول معروف، تر و خشک را با هم می سوزاند و بعد هم پاسخگو نیست، در هیچ کجا و در هیچ دادگاهی و پیوسته رویش خاک پاشیده و معدود افرادی که از این سازمان جداشده اند و بطور معجزه آسا، واقعا بطور معجزه آسا، که برای هرکدام می توان فیلمی ساخت، جدا شدند و این فصل از تاریخ ایران را بازکردند که آیا کسانی بودند که وقتی خودشان پاسخگو نیستند کسانی باید باشند که به مردم ایران پاسخ بدهند و چرا که شکست استراتژی مبارزه مجاهدین چگونه راه به خمپاره زدن در شهرها برده ؟ چطوری بحث دمکراسی خواهی برای مردم ایران، راه به زندان و شکنجه در مناسبات داخلی خودش برده است ؟
اینها تک تک موارد و مسایلی است که سازمان مجاهدین اگر امروز نه ، فردا باید به ان پاسخگو باشد به مردم ایران این حق مردم ایران است
و حق فرزندان ایران است و حق مادران و پدرانی بود که بچه هایشان را برای آزادی مردم ایران به درست و یا به غلط ، ما الان بحثمان این نیست، ولی سازمان مجاهدین که مدعی ولی امر این جریان بود چرا نمی اید پاسخگو باشد ؟ چرا به مردم ایران پاسخ نمی دهد ؟
چکار کرده ای ؟ این چه اتخاذ تاکتیک بود که چطور مردم را قدم به قدم به سمت بسته شدن شرایط ایران بردی ؟
و معدود افرادی که از این سازمان جدا شده اند و واقعا با جسارت انقلابی و با داشتن همان انگیزه ها می ایند و این مسائل را افشا می کنند، اینها می شوند هدف شماره یک سازمان مجاهدین، نه تنها پاسخگو نیست بلکه یک قدم قبل تر، بحث این است که در شرایط فعلی مجاهدین در مناسبات داخلی اش، باید دشمن بتراشد چون الان رژیم دستش نمی رسد، نه با خمپاره نه با کاتیوشا نه با تفنگ ، پس باید یک دشمن داخلی برایش درست کند و به نظر من دشمن داخلی او همین جداشدگان هستند کسانی که از اون بند و سیطره خودشان را اندخته اند بیرون و به نوعی دارند پاسخ می دهند
پاسخگویی را که سازمان مجاهدین در غیبت خودش به مردم ایران نداد، به نظر من این مسئولیت تاریخی را جداشدگان این سازمان دارند به عهده میگیرند ، اینها با عملکردشان و با حرفهایشان و با تحلیل هایشان به نوعی دارند به تاریخ و اپوزیسیون مسئول جواب می دهند که آقا این خط در محتوا با شکست روبرو شده است
علی اکبرراستگو:
من مشخصا در مورد موضوع مهمی که آقای سبحانی اشاره کرد و آن موضوع پاسخگویی است، توضیحی بدهم.
این را من بعنوان یک اصل در نظر می گیریم که نه تنها در سراسر سازمان مجاهدین جاری است بلکه این موضوع را باز هم بطور مشخص در مورد رجوی می بینیم که همیشه سازمان و در تاریخ آن همیشه از پاسخگویی فرار کرده است. یعنی وقتی باید پاسخ می داده از صحنه خارج می شده است و الان هم در رابطه با جریان عراق اگر رجوی مانده بود اگر غایب نمی شد به هر دلیلی در حال حاضر جایش در کنار صدام حسین بود.
چون حضورش به عنوان مسئول اول سازمان، کسی بود که سازمان را به عراق آورده بود و به دلایل خیلی زیاد مورد بازخواست قرار می گرفت و حتی از طرف هواداران سازمان هم مورد بازخواست قرار می گرفت که نتیجه چه بود و جریان چه بود ؟
دولت فعلی عراق به عنوان کسی که به هرحال مسئول سازمان بود او را دستگیر می کرد با این کار و این کلک سازمان به عنوان شعبده باز و بندباز ماهر که هر لحظه می تواند به رنگی در بیاید توانست چندین نتیجه از این غیبت بگیرد.
یکی اینکه نفر اول سازمان را از مهلکه بدر بردند و فعلا زنده نگه اش داشته اند تا بعدا ببیند چه پیش می آید و نمی شد زمان آنرا پیش بینی کرد ویکی دیگر اینکه تمام اشتباهات سازمان را و کارهایی که تا کنون سازمان انجام داده رهبری جدید با این ادعا که اینها به من مربوط نیست و این ها مسائلی است که قبلا انجام شده است و ما دیگر این کار را نمی کنیم.
اکنون بجای سرنگونی رژیم، آلترناتیو تغییر دمکراتیک معرفی کرده اند. یعنی چه تغییر دمکراتیک رژیم یا راه حل سوم ؟
این به چه معنا است؟ یعنی اینکه مبارزه مسلحانه ای که از اول تا بحال سازمان روی آن بنا شده یعنی بیهوده بوده!، ولی همین را هم نمی توانند عنوان کنند و نمی گویند ارتشی که وجود ندارد و اسلحه ای که دیگر در دست ما نیست ، حداقل ما این را اعلام بکنیم که البته این را هم آرام آرام اعلام خواهند کرد ولی با گذشت زمان آنرا انجام خواهند داد. همینطور که الان نشریه مجاهد جدیدی که اینترنتی پخش می شود فاقد اسلحه و آرم است و فقط نوشته شده نشریه مجاهد اینترنتی و نشریات مجاهد قدیمی که هم در دسترس کسی نیست و ما که با این بحث سر وکار داریم نمی توانیم براحتی آنها را پیدا کنیم چه رسد به مردم عادی
همچنین برای خارج از کشور هم یک رهبری قشنگ و لوکس درست کرده اند که زن هم هست و با زنها در غرب بهتر می توانند صحبت بکنند و در غرب بیشتر کاربرد دارد.
بهرحال روی این نکته من تاکید می کنم که غیبت رجوی دلیل اصلی اش فرار کردن از پاسخگویی به جامعه ایران و دنیا است
هادی شمس حائری :
ما باید عدم پاسخگویی سازمان مجاهدین را در رابطه با حوادث و اتفاقاتی که می افتد، ریشه ایدئولوژیکی آن را پیدا بکنیم.
و به همین صورت و ابتدا به ساکن سازمان بدون دلیل در مقابل یک مسئله ای به این بزرگی سکوت نمی کند، این احتمالا یک اشکال عقیدتی دارد، یعنی خط و ربط از ابتدا طوری بوده که منجر به این حالت جدید شده و این حالت جدید هم چون بر مبنای غلطی استوار بوده ، پیش آمده وحالا نمی خواهد موضعگیری بکند چون نمی خواهد بهای سیاسی آنرا بپردازد، زیرا هر موضعگیری بهای سیاسی خودش را دارد
سؤالات زیادی در این رابطه مطرح است که همگی بدون جواب مانده، مثلا سلاح را از روی آرم نشریه سازمان برداشته است، چرا توضیح نمی دهد ؟ چرا آرم نشریه را تغییر داده ای ؟ چون احساس مسئولیت نمی کند بنابراین توضیح نمی دهد، چون در مقابل مردم خودش را جوابگو نمی داند و خودش را برتر میداند یعنی خودش را یک امام و رهبر می داند و مردم که اراده ندارند و عقل ندارند و گوسفند هستند و باید اطاعت کنند، مطیع رهبر بشوند یعنی رابطه خودش را با مردم و با جامعه آنقدر با فاصله و در حقیقت یک دره عمیق بین خودش و مردم ایجاد کرده که اصلا خودش را در مقابل مردم مسئول نمی داند و بهای سیاسی آنرا هم نمی خواهد بپردازد.
مثلا در مورد حمله به کویت که تمام دنیا حمله عراق را محکوم کردند و حتی دوستان و متحدان عراق مثل سوریه، ولی سازمان در آن موقع رادیو و نشریات خودش را تعطیل کرد که ارگانی نداشته باشد که مجبور بشود د رآن ارگان موضع گیری کند و بتواند راحت از زیر قضیه در برود و بهانه از دست مخالفین گرفته بشود و عنوان کند که ما موضع مخالف داشتیم ولی چون امکانی نداشتیم نمی توانستیم اعلام بکنیم و شفاهاً اعلام کردیم ولی رسماً جایی را نداشتیم که اعلام کنیم یعنی هم خدا را می خواهند و هم خرما را. چرا نمی خواهد جواب بدهد؟ چون محتاج به صدام حسین بود اگر موضعگیری می کرد و حمله صدام به کویت را محکوم می کرد بعد صدام او را از عراق اخراج می کرد و ادعا می کرد که ما به تو نان و آب و پول دادیم که یک چنین روزی به ما کمک بکنی و خدمت بکنی و الان آنرا محکوم می کنی ؟ پس برو گمشو!
پس چون وابسته بود نمی توانست نظر بدهد چون خشت اول را کج نهاده بود و تا آخر این دیوار کج خواهد رفت. یعنی باید همیشه اعمال گذشته را یا سکوت بکند و یا توجیه بکند و بهای سیاسی آن را حاضر نیست بپردازد یعنی نمی تواند بپردازد بهای سیاسی موضعگیری در مقابل صدام حسین را بپردازد. پس ما می بینیم در تمام مواقع که سازمان موضعگیری نکرده و خواسته از آن شانه خالی بکند روزنامه و رادیو و اعلامیه را تعطیل کرده ، فقط به دلیل اینکه بهای سیاسی آنرا نمی خواسته بپردازد و به این دلیل که مسولیت سیاسی ندارد و به این دلیل که اصلا مردم را آدم حساب نمی کند و این دلیل ایدولوژیکی آن باشد و می گوید که اصلاً شما دلایل کارهای ما را از ما نخواهید، چرا که شما عقلتان نمی رسد و بعد از 20 الی 30 سال می فهمید که موضعگیری ما درست یا غلط بوده
بنابراین ما باید ریشه ایدئولوژیکی و استراتژیکی نپرداختن مسعود رجوی به وظایف اش و جواب ندادن هایش را را بررسی و ریشه یابی بکنیم که مهمترین آن این است که رجوی تنها به خدا حساب پس می دهد و چون خدا هم علم غیب دارد می داند که رجوی موضعش چیست و لازم نیست اعلام کند.
مسعود جابانی:
موضعگیری سازمان و در راس آن رهبری ایدئولوژیک آن رجوی در اصل از وقتی شروع شد که جنگ قدرت بین رجوی که طالب قدرت بود با رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفت، خصوصا این چیزی که آقای جان نثاران به آن اشاره کرد می خواهم در کلیت آن به بحث امروز بپردازم ولی چون بحث امروز ما فکر کنم چیز دیگری است می رویم سر مسایل دیگر،
ما در جنبش مبارزات مسلحانه در طول تاریخ شاهد این بوده ایم که این جنبش ها معمولا به این صورت بوده است که رهبرانش همیشه پشت سر نیروهای خودشان بودند نه جلو نیروهایشان، یعنی نیروهای اجتماعی خودش را به کشتن می دادند تا خودشان حفظ بشوند، بعد این مسله تا الان ادامه پیدا کرده است
در 30 خرداد رجوی همه ما را تنها گذاشت و فرار کرد، ما شاهد بودیم که سی خرداد مبارزه به صورت چریک شهری بود، ما به عنوان نیروی چریکی باید عملیات می کردیم که نیروهای بالای سازمان که خود مسعود رجوی هم جزو آن بود تا در پایگاهها جابجایی صورت بگیرد یعنی بدون هدف عملیات نظامی را پیش می بریم تا وقتی که رهبری سازمان از زیر تیغ بیرون بیاید. اما در جنبش های آزادی خواهانه مشروع و مردمی همیشه رهبران در جلوی صف مردم بودند به عنوان مثال مصدق و گاندی و ماندلا را مثال بزنیم اینها کسانی بودند که در طول تاریخ همیشه اسمشان جاودان می ماند بخاطر اینکه پیشاپیش مردم بودند اول خودشان را فدا می کردند و حتی مثال مذهبی آنرا می توانیم عیسی مسیح نام ببریم
به هر حال اما آن چیزی که من می خواهم به آن بپردازم اینکه مجاهدین نه تنها به دست و پای خودشان و بدنه خودشان که ما باشیم خیانت کردند ، به اعتماد ما لطمه زدند بلکه به مردم ایران و کلیت اپوزسیون ایران خیانت کردند یعنی مجاهدین و در راس آن رجوی به اپوزیسیون ایران بدهکار هستند چرا؟ بخاطر اینکه با استراتژی که پیش برد گروه های سیاسی دیگر را مجبور کرد موضعی نا خواسته بگیرند چون آنها هم زیر تیغ رفتند و سازمان آنها را هول می داد جلوی رژیم.
سی خرداد را که در نظر بگیریم می بینیم که سی خرداد یک حرکت استراتژیک بود که مجاهدین و در راس آن آقای رجوی این هدف را پیش برد.
مبارزه مسلحانه 30 خرداد فقط مختص مجاهدین بود ولی ما می بینیم چریکهای فدایی خلق و حزب توده و تمامی احزاب دیگر نیروهایشان فدای استراتژی آقای رجوی می شوند یعنی در اصل اینها همه را هول می داد زیر تیغ رژیم ، رژیمی که می خواست این کار را بکند یا نمی خواست.
رژیمی که خودش دچار بحرانهای خیلی اساسی بود و در گیر یک جنگ خارجی، طبیعی است که هر کس از خودش دفاع می کند و صد در صد مبارزه مسلحانه، بعنی همین و چیزی دیگری به دنبال نداشت و در مرحله بعدی می بینیم که فروغ جاویدان هم به همین صورت بود. در فروغ جاویدان هم رجوی باعث شد که تعداد خیلی زیادی از مبارزین در زندانها پاکسازی بشوند توسط رژیم جمهوری اسلامی که بدنبال بهانه می گشت و از این طرف هم تحت فشار خاص خودش بود و این چیزی بود که رجوی به بقیه نیروهای اپوزسیون تحمیل کرد. دراصل بدهکار است یعنی اگر واقعی آنرا در نظر بگیریم رجوی نه تنها به مردم ایران باید پاسخگو باشد بلکه به تمام نیروهای اپوزسیون هم باید پاسخ این خونهای از دست رفته را بدهد، چیزی که هیچ گروه سیاسی خودش موضعگیری نکرده بود و به آنها تحمیل شده بود.
بنظر من اگر مجاهدین نمی بودند اگر خط خشونت و ترور پیش نمی رفت اگر سی خرداد پیش نمی آمد ، الان جنبش مردم ایران در سطح دیگری قرار داشت، ما می توانستیم دوم خرداد را بسیار جلو تر بیندازیم.
اصلا مسله دوم خرداد نیست مسئله ما مسئله مردم ایران است نه مسئله اینکه کی در راس حکومت قرار می گیرد ؟ چه کسی حکومت را بدستش بگیرد ؟ در نظر بگیرید اگر سی خرداد نمی شد و اگر بهترین جوانهای این مملکت در جریان فروغ و سال 67 در زندانها کشته نمی شدند ما چند هزار نیروی جوان داشتیم که می توانستند جنبش ملی مردم ایران را پیش ببرند متاسفانه ما از یک طرف باعث بحران شدیدی شدیم که چندین مرحله جنبش مردم ایران به عقب بیافتد و متاسفانه با این نقطه ای که الان هست رسیدیم.
ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل