کنکاشی در قتل علی زرکش

کنکاشی در قتل علی زرکش
تبخیرشدگان (5)
( در مورد قربانیان و مفقودین در سازمان مجاهدین خلق)

محمد حسین سبحانی، سیزدهم آوریل
یکی از حلقه های پنهان و ناشناخته در مناسبات و روابط درونی سازمان مجاهدین خلق، چگونگی حذف، حبس و سرانجام به مسلخ فرستادن علی زرکش فرد شماره ۲ سازمان در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان می باشد. برای من نیز که در سال های۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ در معرض اخبار و اطلاعات و آرشیو درونی ستاد امنیت و ستاد پرسنلی سازمان مجاهدین خلق بودم، نکات بسیار مبهم در مورد چگونگی کشته شدن وی در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان وجود دارد که امیدوارم در آینده ابعاد این راز بیشتر روشن شود و از همین زاویه نیز تلاش کرده ام که کنکاشی در مورد قتل علی زرکش داشته باشم.
در این تردیدی نیست که زندان، شکنجه و قتل اعضا و مسئولین منتقد سازمان مجاهدین ، بویژه تصفیه علی زرکش به عنوان فرد شماره دو سازمان، ریشه در ساختار فرقه گرایانه و استراتژی مبارزه مسلحانه این گروه دارد. الگو برداری رهبری سازمان مجاهدین از شیوه های استالین برای حذف رقیبان و ترویج فرهنگ خشونت طلبی نیز ناشی از این ساختار و استراتژی می باشد.
به واقع عملکرد استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در قبال مخالفین خود در حزب کمونیست شوروی و تبعید و پرونده سازی برای مخالفین سیاسی خود نشانه کاملی از ترور سرد و سرکوب پنهان می باشد.
استالین به دلیل مشارکت در سرنگون کردن حاکمان خشونت طلب قبلـی (حکومت تزاری روسیه) به آسانی می توانست به مردم شوروی بقبولاند که با دشمنان واقعی می جنگد و خائنان را از بین می برد. اتهامات اعضا و مسئولین منتقد حزب کمونیست آنچنان سنگین بود و آنقدر تکرار می شد که احتمال یک فریبکاری سیستماتیک غیر ممکن به نظر می رسید و سرنوشت مخالفین سیاسی و دگراندیشانی که ربوده و مفقود می شدند در پرده ای از سکوت در مطبوعات سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ چاپ مسکو سپری می شد. بازداشت صد ها تن از مسئولان حزبی در هیچکدام از روزنامه ها منعکس نشد، حتی افراد نزدیک و مؤثر حزب کمونیست شوروی نیز در جریان بازداشت ها قرار نمی گرفتند.
استالين توانست از 53 نفر عضو كميته مركزي حزب کمونیست ده ها نفر را با روش های خود خذف کند و این امر فقط در یک فضای بسته امکان پذیر بود. استالین توانست حتی رقیب قدرتمند سیاسی خود تروتسکی را که به همراه بوخارین و زیوانوف و خودش تحت رهبری لنین قرار داشتند، را از میدان قدرت خارج کند. او ابتدا تروتسکی را با همین هدف به ترکیه تبعید کرد و سپس تروتسکی از دولت فرانسه و سپس نروژ پناهندگی گرفت و در آن کشورها اقامت گزید. تروتسکی هنگام اقامت در نروژ بر اثر فشارهای بین المللی استالین بر کشور نروژ، ناگزیر به مکزیک رفت. او در آنجا توسط حدود ۱۵ الی ۲۰ نفر از اعضای حزب کمونیست مکزیک مورد تهاجم و ترورگرم قرار گرفت، ولی تروتسکـی از این ترور جـان سالم به در برد. ولی در نهایت استالین چند ماه بعد توانست با رخنه دادن یک فرد نفوذی در محیط کار تروتسکی، او را به قتل برساند.
تاکتیک ترور سرد و حتی اقدام به ترور گرم در مناسبات فرقه ای سازمان مجاهدین در عراق نیز وجود داشته است. بسیاری از کادرها و مسئولین سازمان مجاهدین به دلیل مخالفت با مبارزه مسلحانه و داشتن دیدگاه های انتقادی، بطور پنهانی دستگیر و به سلول های انفرادی منتقل می شدند و این امر فقط در یک ساختار و تشکیلات بسته امکانپذیر است، چنانچه در یک واحد اجتماعی بسته و حصار کشیده شده اعم از خانواده ، محله ، شهر ، کشور یا یک حزب و سازمان سیاسی فساد و قتل و خشونت میسر تر است. در يك فضاي باز و عمومي اين كار امكان پذير نيست. چطور ممكن است افرادی مانند مجيد شريف واقفي، محمد یقینی، مرتضی هودشتیان، سعید نوروزی، غلامعلی حدادی و… به قتل برسند؟
این امر فقط در یک تشکیلات بسته و توتالیتر امکان پذیر است. با چه مکانیزمی اعضای سازمان و افکار عمومی از این قتل ها مطلع نشده اند؟
و اگر کس یا کسانی شجاعت داشتند و این قربانیان و مفقودین و مناسبات خشونت طلبانه درون آن را افشا کردند، عاملین قتل ها یعنی رجوی ها، افشاکنندگان قتل ها و قربانیان و مفقودین را عاملین رژیم شاه و جمهوری اسلامی بنامند.
اساساً یکی از هدف های آقای رجوی در بکارگیری سلول های انفرادی، مخفی ماندن دستگیری ها و درز نکردن خبر آنها به درون و بیرون تشکیلات بود. رجوی برای پنهان ماندن دستگیری اعضا و مسئولین منتقد سازمان، انتقال تشکیلاتی و تغییر محل کار و فعالیت فرد از یک قرارگاه به قرارگاه دیگر و یا اعزام به یک مأموریت تشکیلاتی را، برای دیگر اعضا صحنه سازی می کرد و سپس فرد را به زندان انفرادی منتقل می کرد.
برای اکثریت اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین دلایل انتقادات و زندانی شدن علی زرکش مخفی مانده است، و بدون تردید یکی از حلقه های پنهان و ناشناخته در مناسبات و روابط درونی سازمان مجاهدین خلق، چگونگی حذف، حبس و سرانجام به مسلخ فرستادن علی زرکش فرد شماره ۲ سازمان در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان می باشد. برای من نیز که در سال های۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ در معرض اخبار و اطلاعات و آرشیو درونی ستاد امنیت و ستاد پرسنلی سازمان مجاهدین خلق بودم، نکات بسیار مبهم در مورد چگونگی کشته شدن وی در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان وجود دارد که امیدوارم در آینده ابعاد این راز بیشتر روشن شود و از همین زاویه نیز تلاش کرده ام که کنکاشی در مورد قتل علی زرکش داشته باشم.
اما علی زرکش که بود؟
علی زرکش متولد ۱۳۲۸ شهر مشهد بود و از سال ۱۳۴۷ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. وی ابتدا توسط کاظم ذوالانوار از اعضای مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین عضو گیری شد. او در سال ۱۳۵۱ توسط ساواک دستگیر شد و در آستانه سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. علی زرکش از طریق خواهرش فتحیه زرکش ــ همسر دکتر حسین باقرزاده ــ با خانواده باقرزاده ها نیز نسبت فامیلی داشت. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با مهین رضایی خواهر رضایی ها ازدواج کرد.
قبل از ادامه بحث و کنکاش در مورد قتل علی زرکش، لازم به یادآوری است که وی نیز در انحراف سازمان مجاهدین و تبدیل استراتژی سازمان، از مبارزه مسالمت آمیز سیاسی و اجتماعی به مبارزه مسلحانه و تروریستی بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نقش کلیدی داشته و انتقادات مشخص خودش را دارد. ولی به نظر می رسد که وی متوجه اشتباه استراتژیکی سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شده بود و به همین جهت خواستار تجدید نظر در استراتژی سازمان و مبارزه مسلحانه بوده است و حاضر نبوده که اشتباه آغاز مبارزه مسلحانه و قیام مسلحانه شهری را با تشکیل ارتش آزادیـبخش و جنگ کلاسیک جبران و تصحیح کند. البته می توان رد پای اختلافات علی زرکش با مسعود رجوی را تا درون زندان های شاه نیز ردیابی کرد، ولی آقای مسعود رجوی به مرور توانسته بود وی را به زیر سیطره خود در بیاورد.
آقای لطف الله میثمی در صفحه ۱۴۰ کتاب خاطرات خود به نام آنها که رفتند در مورد علی زرکش می نویسد:
« سال ۱۳۵۵ وقتی که من ( لطف الله میثمی ) به زندان قصر بند چهار و پنج و شش رفتم، یک ملاقات چهار ساعته با علی زرکش داشتم. او محو شخصیت کاظم ( ذوالانوار) بود و می گفت:
در حالیکه مسعود رجوی کتاب هگل می خواند و فعالیتی در زندان نداشت، کاظم عملاً تشکیلات زندان و جنبش مسلحانه را اداره و ارتزاق می کرد.( پایان نقل قول)
« به نظر می رسد این گناه نا بخشودنی که علی زرکش با وجود مسعود رجوی محو شخصیت ذوالانوار قرار گرفته، بعد ها از چشم رجوی پنهان نمانده و سرانجام در خلع رده و محکومیت به اعدام علی زرکش خودش را نشان داده است.»
مسعود رجوی هنگام معرفی علی زرکش ( بعد از کشته شدن موسی خیابانی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در تهاجم نیروهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی به پایگاه تیمی وی ) به عنوان جانشین مسئول اول سازمان مجاهدین در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۶۲ چنین نوشت:
برادر مجاهد علی زرکش مدارج خطیر انقلابی را در چارچوب سازمان مجاهدین خلق ایران، یک به یک طی نموده و به عنوان یکی از ارزنده ترین رهبران از خلال تمامی این آزمایشات موفق و سر فراز بیرون آمده است.
همچنین در جای دیگری در نشریه مجاهد در ستایش از جایگاه تشکیلاتی علی زرکش چنین آمده است:
از اول اردیبهشت سال ۱۳۵۴ مسئولیت رهبری کلیه اعضا و هوادران سازمان در همـه بند های سیاسی زندان قصر ( مرکب از هشت بند) به عهده برادر مجاهد علی زرکش قرار گرفت.لازم به یاد آوری است که در این مقطع مسعود رجوی و موسی خیابانی در زندان اوین بودند و در زندان قصر حضور نداشتند. ( پایان نقل قول )
نقل قول بالا از نشریه مجاهد نشان می دهد که علی زرکش تا قبل از کشته شدن موسی خیابانی، نفر شماره ۳ سازمان تلقی بوده است که یک مـاه بعد از ۱۹ بهـمن ۱۳۶۰ به عـنوان جانشـین مسعـود رجـوی معـرفـی می شود. واقعیت این است که زرکش تنها کسی بود که می توانست در برابر انحراف، دیکتاتوری و شکل گیری یک فرقه تمام عیار در مقابل رجوی مقاومت کند. اگر چه علی زرکش در اتخاذ استراتژی نادرست و تروریستی مبارزه مسلحانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نقش اساسی داشته، ولـی به نظر من به عـنـوان یکـی از مسـئولین سـابق این سازمـان علی زرکش نقش تاریخی خود را در مقابل انحراف در سازمان مجاهدین به میزان توان و واقعیت های موجود ایفا کرده است. اگر چه او می توانست بهتر از این عمل کند، ولی باید به شرایط و موقعیتی که او در زندان انفرادی ( ساختمان بقایی در بغداد ) داشته است، نیز توجه کافی نمود.
اما آنچه که مانع پی بردن افکار عمومی به نقش مقاوم و مبارزه منفی علی زرکش علیه سیاست های رجوی شده است، به اتخاذ و بکارگیری شیوه های مخفی و پنهان استالینیستی برای سرکوب مخالفین سیاسی، از جانب مسعود رجوی برمی گردد.
در صفحه ۴۳ از کتاب اسناد مکاتبات من و مسعود رجوی نوشته آقای شاهسوندی عضو سابق شورای مرکزی و از مسئولین قدیمی سازمان مجاهدین آمده است:
آن نیمه شب مهر ماه ۱۳۶۵، که محمد علی جابرزاده انصاری در نشستی که به همین منظور تشکیل شده بود، بدون هیچ مقدمه و تنها با گرفتن تضمین های شِداد و غِلاظِ باصطلاح دو قبضه دائر برفاش نکردن این مهمترین سِر تاریخ سازمان، بدون ذکر هیچ دلیل و برهانی (چه از جانب علی زرکش و چه از جانب سازمان) گفت که در جلسه ای با حضور مسعود و مریم و دفتر سیاسی سازمان علی زرکش به خیانت متهم شده و خودش قبول کرده و حکم اعدامش هم صادر شده است. (پایان نقل قول)
اما بعداً حکم اعدام علی زرکش به زندان تخفیف پیدا کرد و در ساختمان بقایی در بغداد بازداشت و زندانی شد. در همین پیوند آقای رجوی در نامه ای به دستخط خود خطاب به آقای سعید شاهسوندی نوشته است:
برادرمان علی زرکش هم حی و حاضر است و می توانی بیایی (به تاکتیک آقای رجوی برای آوردن سعید شاهسوندی از پاریس به بغداد توجه کنید. ) و بنشینی و با او از نزدیک صحبت کنی. آنوقت خواهی دید آن مدتی را هم که در اینجا از دید بعضی ها مخفی بود بخاطر این بود که دشمن در باره تغییر موضع او! بر ما پیشدستی! نکند. ( پایان نقل قول )
تا به حال آقای رجوی رهبر فرقه سازمان مجاهدین پاسخ نداده است که تغییر موضع علی زرکش از چی به چی بوده است؟ و چرا بایدتغییر موضع علی زرکش حکم اعدام!! داشته باشد؟
از کتاب اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من صفحه ۱۰۲ به قلم آقای سعید شاهسوندی.
من آخرین بار که علی زرکش را از نزدیک دیدم، نوروز ۱۳۶۷ در قرارگاه اشرف بود. رجوی وی را بعد از عفو از زندان بقایی در بغداد آزاد کرده بود ولی هـنوز در قرارگـاه بدیع زادگان تحت الحفظ قـرار داشت و بـرای عادی سازیاو را به قرارگاه اشرف آورده بودند.
مـن در آن مقطـع بخـاطر غـرق بودن و غـرق کـردنم در انبوه کـارهای اجـرایـی نمی توانستم ابعاد سیاسی و استراتژیکی ماجرای علی زرکش را متوجه شوم. اساساً آن زمان من فکر می کردم که فقط رده تشکیلاتی وی گرفته شده و تحت برخورد قرار گرفته است، اما چرا و به چه دلیلی مسئولیت سازمانی وی گرفته شده است، نه من و نه افراد دیگر چیزی نمی دانستیم. انبوه کار اجرایی که اساساً برای مشغول نگهداشتن اعضای سازمان تولید و خلق می شد، اجازه نمی داد ذهن من و دیگر اعضا و مسئولین سازمان به سمت چرا های مختلف برود.
مراسم عید نوروز در آن سالها عمدتاً در قرارگاه اشرف و در سالن اجتماعات این قرارگاه برگزار می شد و کلیه اعضا و مسئولین سازمان را از قرارگاه های مختلف به قرارگاه اشرف می آوردند. مسعود رجوی و مریم رجوی نیز برای مراسم عید نوروز از قرارگاه بدیع زادگان به قرارگاه اشرف می آمدند.
معمولاً بعد از صحبت های مسعود رجوی و مریم رجوی در نشست عمومی به مناسبت سال جدید، آنها به محل استقرارشان می رفتند. به همین جهت وقت بچه ها آزاد بود که یکدیگر را ببینند و روبوسی کنند و سال نو را به یکدیگر تبریک بگویند. یادم هست هر وقت که فرد مقابل را می بوسیدیم، به یکدیگر می گفتیم:
انشاالله سال جدید، سال سرنگونی رژیم است و نوروز آینده در میدان آزادی!!
ما از سال ۱۳۶۱ هر سال و در هر عـید نوروز مطلب بالا را تکرار مـی کردیم. ولی حداقل از نوروز ۱۳۶۱ حدود بـیـست و ســه سـال گـذشته است و به دلـیل اتخاذ استراتژی نادرست مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، رژیم جمهوری اسلامی سرنگون نشده است.
از این بحث بگذریم.
در هر صورت مراسم عید نوروز فرصتی بود که بچه ها همدیگر را ببینند و با یکدیگر تا حدودی گپ بزنند. من در این مراسم به مناسبت سال جدید در قرارگاه اشرف با مهدی کتیرایی (1) که مدتی در بخش دانشکده در شهر کرکوک تحت مسئولیت وی قرار داشتم، در حال صحبت و حال و احوالپرسی بودم.
مهدی کتیرایی از اعضای دفتر سیاسی بود که بعد از اعلام تأسیس ارتش آزادیبخش توسط مسعود رجوی تحت برخورد قرار گرفت. به قول سازمان وی نمی توانست تفکر مبارزه چریک شهری که دیدگاه میکرو (حداقل) از نظر مسعود رجوی محـسوب می شد، را کنار بگذارد و به ضرورت تشکـیل ارتش آزادیبخش و جنگ کلاسیک که رجوی آن را دیدگاه ماکرو (حداکثر) ارزیابی می کرد، روی بیاورد و به همین دلیل مهدی کتیرایی تحت برخورد قرار گرفت. من بعد ها در سال ۱۳۷۱ وقـتـی که در ستـاد امـنیت بودم از صـحبت های میرحسین مـوسوی سیـگاری نیا متوجه شدم که مهدی کتیرایی نیز مدتی بازداشت و در زندان بوده است.
در هـر صورت ما در حال صحبت با یکدیگر بودیم که چشم کتیرایی به زرکش افتاد. او مثل کسی که گم گشته ای را پیدا کرده باشد سریع از من خداحافظی کرد و به طرف علی زرکش دوید. من از دور به برخورد های کتیرایی و علی زرکش دقت می کردم. به جمع آنها مجید حریری و حمید رضا رابونیک (2) هم اضافه شدند.
لازم به یادآوری است که چهره و قیافه علی زرکش برای بسیاری از اعضای سازمان نا شناخته بود و تنها افرادی که به ستاد انزلی (3) در تهران تردّد داشتند، چهره وی را از نزدیک دیده بودند. ضمن اینکه در فاز سیاسی (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰) و همچنین بعد از شروع مبارزه مسلحانه عکسی از وی در نشریه های سازمان به چاپ نرسیده بود.
البته علی رزکش در فاز سیاسی در یک مناظره تلویزیونی بدون اعلام موقعیت تشکیلاتی اش، به نمایندگی از سازمان شرکت کرد، ولی به جز آن تک مورد اسم و تصویر او در جایی نیامد. وی در انتخابات مجلس شورای ملی که سازمان تمام کادرهای با سابقه خود را وارد رقابت انتخاباتی کرده بود، نیز کاندیدا نشده بود.
ویژگی هر چهار نفر، یعنی علی زرکش، مهدی کتیرایی، مجید حریری و حمید رضا رابونیک این بود که هر کدام به شکلی بر سر مسائل سیاسی و استراتژیکی با سازمان و مسعود رجوی اختلاف نظر داشتند و نهایتاً هر کدام نیز به طریقی جان باختند.
من وقتی خودم به زندان و سلول انفرادی سازمان افتادم، در زندان برخوردهای زرکـش و حمید رضا رابـونیک و مهدی کتیرایــی و مجید حریـری به یادم مـی آمد و تازه در زندان و سلول انفرادی متوجه پیام و سلام و علیک خاص و تجمع آنها با علی زرکش می شدم.
قسمت آخر این مطلب در روزهای آینده در سایت آوا خواهد آمد.
زیرنویس ها:
(1) مهدی کتیرایی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین و از زندانیان سیاسی رژیم شاه بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از مسئولین نهاد کارگری و بخش اجتماعی سازمان بود. وی معاونت محمد ضابطی را در ستاد فرماندهی تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در تهران برعهده داشت.او بعد از شروع استراتژی مبارزه مسلحانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از فرماندهان ارشد تیم های عملیاتی سازمان در ایران بود. وی در کردستان و سپس عراق مسئول آموزش و سازماندهی بخش چریک شهری سازمان مجاهدین تحت عنوان دانشکده بود. محل اولیه آموزش چریک شهری در پایگاه منصوری در روستای کهریزه واقع در استان سلیمانیه عراق بود. سپس محل آموزش تیم های عملیاتی سازمان به شهر کرکوک و سرانجام به شهر بغداد و پایگاهی به نام ملک مرزبان منتقل شد. مهدی کتیرایی بعد از انقلاب ایدئولوژیک سال ۱۳۶۴، عضو دفتر سیاسی سازمان مجاهدین بود که با تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به علت مخالفت و انتقاد خطی با آن تحت برخورد تشکیلاتی قرار گرفت و چند رده تشکیلاتی تنژل پیدا کرد و سرانجام بازداشت شد. وی در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان به سرنوشت علی زرکش و مسعود عدل و منصور بازرگان و مهین رضایی دچار شد.
(2) حمید رضا رابونیک از اعضای قدیمی سازمان بود که در انتخابات مجلس شورای ملی در سـال ۱۳۵۸ یکــی از کانـدیداهای سازمــان در اسـتان خـراسان بود. بعـد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مبارزه مسلحانه یکی از فرماندهان استان گیلان شد. وی در سال ۱۳۶۴ به بحث های انقلاب ایدئولوژیک و ازدواج مسعود با مریم رجوی انتقاد داشت و به همین دلیل از جایگاه تشکیلاتی اش در لیست شورای مرکزی سازمان در سال ۱۳۶۴ پایین آمد. وی در فاز سیاسی با لیدا نسب زاده یکی از اعضای سازمان ازدواج کرد و سرانجام در عملیات فروغ جاویدان قربانی شد. همسر وی لیدا نسب زاده بعد از کشته شدن حمید رضا رابونیک به دستور تشکیلات به عقد علیرضا کرمعلی در آمد که علیرضا کرمعلی نیز در بحران تجاوز صدام حسین به کویت و در جریان کشتار و درگیری های سازمان مجاهدین با کرد ها، در شهر طوز از شهرهای کرد زبان عراق کشته شد.
(3) ستاد انزلی نام پایگاه اصلی و علنی سازمان بعد از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود. این پایگاه یک ساختمان شش یا هفت طبقه در خیابان طالـقانـی، خـیابان فـرعـی انزلـی واقـع شده بود که به هـمین نام معروف شد. اکثر مسئولین ارشد سازمـان مانند رجوی، خیابانی، علـی زرکش و ابریشمـچی تا قبل از مخفی شدن در این پایگاه مشغول فعالیت بودند و یا به آن تردّد می کردند.
 

خروج از نسخه موبایل