سالگرد فرارهای پی در پی رجوی(1)

سالگرد فرارهای پی در پی رجوی


 قسمت اول


هر انسانی به مناسبت های مختلفی مثل : تولد  ،مرگ  ،ازدواج و یا هر واقعه ای که برایش مهم باشد  ، سالگردی می گیرد، اما، بعضی هم که واقعه مثمر ثمر ندارند و اساساً وجودی سراسر خیانت و شر داشتند، تاریخ برای عبرت گیری دیگران با چنین دیدگاهی و یا اگر زنده متحرک است، جهت اندیشه در روند زندگی اش سالگرد مطرح می کند.


از جمله افرادی که با زندگی پر از خیانتش سالگردی جز دنائت و پستی ندارد، رهبر فرقه ای است که در طول سکانداری گروه و فرقه اش بر اعضا جز جفا روا نداشته و بر خلق و میهن خود تنها ره آوردش خیانت و مزدوری، ترور و وحشت بوده و لاغیر، مسعود رجوی است. وی که در فرار از پذیرش واقعیت های موجود و حفظ جان کثیف خویش در واقع خطر زبانزد شده : سالگرد فرار برایش مطلوب می باشد.


آن هنگام که دستور ورود به فاز نظامی و مقابله با مردم را صادر نمود، همین که سهمی برای خود در مسند ریاست نیافت، با گذاشتن اعضایی که با شعارهای پرطمطراق فریب داده بود جلو جوخه مرگ و یار دیرین و همسر خود، یعنی خیابانی و اشرف ربیعی را به استقبال مرگ فرستادن خود پا به فرار گذاشت و در آرزوی بازگشت زودهنگام و حمایت مردمی راهی دیار فرانسه شد. چون به تحققی برای پیش بینی زودرس و دست یابی به قدرت دست نیافت به گاه تجاوز به خاک کشوری که برای آزادیش شعار می داد در دامن متجاوز فرود آمد و قرار داد صلح امضا کرد  ،چون به گفته خودش درنشست حوض برای توجیه اعضا و جلوگیری از اعتراضاتی که می دانست در آینده نه چندان دور گریبانگیرش خواهد شد از روی ناچاری تلقی کرد و گفت من در حالی با صدام قرار داد صلح بستم که دنیا به صدام جزام گونه نگاه می کرد؛ اما، چاره ای نداشتم و نمی توانستم این موقعیت منحصر به فرد را از دست بدهم.


آری برای مزدوری و نارو زدن به خلق این موقعیت طلا بود نه منحصر به فرد تا دست هر خائن به وطنی را از پشت بندد و دیگر جای هیچ نقطه کوری در این مورد باقی نگذارد.


ما در این نوشتار بر آنیم ا سلسله مباحثی را پیرامون زمنیه سازی این همکاری ( صدام و رجوی) و ادامه آن، خدمات دو طرفه همکاران ، نقش رجوی و فرقه اش در سرکوبی مردم عراق ( و خصوصاً کرد ها) و همچنین ستون پنجمی فرقه برای صدام در طول جنگ متجاوزانه صدام علیه مردم ایران…


با عنوان های مجزا، اما به طور سلسله ای مطرح نماییم باامید به این که سالگرد فرارهای رجوی و به دیگر کلام خیانت های پی در پی او و فرقه اش را به نحو شایسته ای خاطرنشان نماییم.


1- زمینه سازی برای همکاری رجوی و صدام


این یک اصل پذیرفته شده است که برای هر نوع همکاری باید یک زمینه قبلی وجود داشته؛ خصوصاً که این همکاری مربوط به رئیس جمهور یک کشور با رهبر فرقه ای در معارض با کشوری که در حال جنگ با اوست. حتماً شما خواهید گفت نمی شود یک شبه این دو نفر خواب نما شوند و در خواب قرار داد امضا کنند و دارای منافع مشترک شوند!


بله درست می گویید. این همراه شدن در کشتار جوانان یک کشور از قبل دارای پیش زمینه بوده. آن گونه که خود رجوی خائن هنگام تحویل سلاح و امکانات مالی و مادی و در مذاکرات با صدام می گوید: ما ابتدای جنگ با شما می جنگیدیم، اما هدف خاصی داشتیم. رجوی و صدام قبلاً هم روابط باهم داشتند و پس از فرار و رفتن به فرانسه این روابط پنهان شکل علنی گرفت و رجوی تنها کسی را که می توانست در اهداف خود مشترک سازد ،صدام بود و به خیال خام خود، عراق هم مرز با ایران بود و زودتر می توانست به مقصد برسد ( که البته آرزو ر در مرکوری به گور خواهد برد). رجوی قبل از فرار این همکاری را پیش بینی کرده بود چرا که صدام در شرایط تجاوز به خاک ایران بود و در آرزوی سردار قادسیه شدن و حاکمیت بر خوزستان ایران و رجوی میان بری می خواست برای رسیدن به کرسی قدرت و حکومت در تهران. از طرف دیگر علاوه بر دشمنی صدام ، ابرقدرت ها هم که دشمنان درجه یک ایران بودند حامی و در جنگ بودند و اعطا کننده انواع سلاح های جنگی و اتمی و… و همه در آرزوی سرنگونی و زیر سلطه بردن ایران. پس به حمایت او نیاز داشت تا سهمی ز هدایای شرق و غرب به او که دارای هدف مشترک با آنان بود، برسد!


پس از استقرار در فرانسه شورای کذایی را با ریاست بنی صدر تشکیل داد و به زعم خودشان دولت در تبعید درست کرد و دفتر و دستک راه انداخت واین ها مخارجی می طلبید که با گدایی فرستادن اعضا نمی توانست جوابگوی آن باشد. در داخل هم که دیگر حامی ای نمانده بود که بخواهد روی کمکشان حساب کنند و ارث پدری مسعود خان هم که قابل نقل و انتقال دادن پسرش به حکومت نبود. پس چه باید کرد؟!


در گیرو دار عضو گیری و تشکیل شورای پوششی، رجوی با نمایندگان صدام مذاکره میکند و طی توافقنامه ای به قول خودشان پرواز تاریخ ساز به عراق را مد نظر قرار داد و البته باید گفت فرار مزدور ساز. از ان جهت که بعدها با حضور در عراق این گونه شد که مزدوری و سرسپردگی تمام و کمال از سی رجوی و دادن امکانات مالی و تسلیحاتی از سوی صدام به نهایت درجه اش.


دکتر مهندالبراک نویسنده عراقی الاصل درمقاله ای تحت عنوان مقاومت یا ترور که روزنامه ی اینترنتی سعودی نت آن را منتشر نمود می گوید : سوالات زیادی برای مردم عراق باقی مانده و ملت عراق ترورها و آدم کشی  های صدام را فراموش نمی کند و راه اندازی سازمان های تروریستی که از تمام اختیار در داخل کشورمان برخوردار بودند، مثل سازمان مجاهدین.


هم زمان با چنین تصمیم گیری ، اعضای شورا از جمله بنی صدر که علاوه که علاوه بر همراهی در فرار رجوی، دخترش را به رجوی داده بود تا تکمیل کننده ی همراهی اش باشد، بااین طرح مخالفت میکند و اذعان می دارد مستقر شدن در کشوری که در حال جنگ با کشورمان است جز ننگ ابدی چیزی را عاید ما نمی کند و ما مورد تنفر ملت ایران قرار می گیریم و من داغ چنین ننگی به پیشانی نمی زنم و از شورا خارج می شود و رجوی او را اخراج می کند و دخترش را طلاق می دهد تا مورد شفقت یارش قرار گیرد و همسر از کف وی برباید و نامش را انقلاب ایدئولوژیک بگذارد. علاوه بر بنی صدر عده ی دیگری هم بعدها جدا شدند مثل حزب دمکرات و متین دفتری و…. که فعلاً ما در پی چگونگی جدایی آنان و شکست شورای رجوی نیستم که خود مقوله ای جداست و شورایی که مخالفان خارجه نشین امید به آن بسته بودند در همان ابتدای کار با انزوا رو به رو شد و یک دست از آن رجوی شد و چند خواننده دیگر.


پرواز به سمت عراق و استقرار در آن جا صورت گرفت با آن مقدمات و زمینه سازی هایی که گفتیم. اکنون شروع عمل به قرار داد طرفین مذاکره است و باید بندهای آن به مرحله ی اجرا در آیند. صدام به نیروی منظم و بله قربان گو چون رجوی و فرقه اش نیاز داشت تا در جنگ به اهداف خود برسد و آن نیرو بتواند با توجه به شناخت جغرافیایی و دشمنی و کینه ای که در دل دارد، تحرکات جبهه مقابل را گزارش دهد و چه کسی بهتر از اینان. از درون خاک خود آمدند تاعلیه مشروعیت اراضی آن با متجاوزین همراهی کنند. بنابراین به دنبال فرار اول فرار دیگری به سوی مزدوری صورت می گیرد. حالا داشته باشید تکرار این فرارها که رجوی در آن ها مدام شعر فراری ام فراری را سر می دهد!!!


2- خدمات دو طرفه و نقش رجوی و فرقه اش در سرکوبی مردم عراق.


همان گونه که در بخش اول گفته شد با عقد قرار داد بین رجوی و صدام، بنا بر خدمت رسانی طرفینی از مواد اصلی آن بود. آموزش چندین واحد از اعضای فرقه توسط افسران ارتش و استخبارات و تشکیل ارتش باصطلاح آزادی بخش و به واقع ارتش مورد نیاز صدام در سال 66 جزو اولین خدمات صدام بود که همراه با اهدای سلاح و مهمات بود. این ارتش تا آن جا تحت نفوذ صدام بود که با دستور وی توقف عملیات چریکی که همچنان از سوی رجوی ادامه داشت صادر گردید و تحت فرماندهی ارتش خود قرار داد و کارشان ( خدمت رجوی به صدام) شناسایی و دادن اطلاعات جبهه ای و مساعدت در اعتراف گیری از اسرای جنگی و تخلیه غنایم به جبهه صدام بود.


در عملیات های مختلف مثل آفتاب و تسخیر مهران و حتی فروغ جاویدان، سناریویست و صحنه گردان صدام بود و او با دعوت از خبرنگاران در مهران قدرت این ارتش را می خواست به رخ نکشید و از طرف دیگر جواب خدمات فرقه را بدهد.


بدین ترتیب بود که با توجه به سرسپردگی کامل ارتش رجوی به صدام، سلاح های سبک اوایل ورود به عراق به سلاح های سنگین تبدیل شد و افسران صدام مأمور تقویت نیروهای فرقه شدند و ح تی مجهز به نیروی هوایی شدند و این تقویت تسلیحاتی تا آن جا بود که اعضای مرتبط با این قضیه به فرمان صدام مجاز به داخل شدن به تمامی پایگاه ها و زاغه های مهمات بودند بدون هیچ مانعی.


و رابطین عبارت بودند از مهدی ابریشمچی ( که در خدمت به رهبری از زن خود گذشت) عباس داوری ( که چشم بر حقایق اطراف بسته ، قلم زن مطالب دیکته شده در حال حاضر است). زهرا بخشایی، سیما دلجو و حمیده شاهرخی.


در بخش دیگر از خدمات متقابل ، تصرف اراضی عراق توسط رجوی بود. دوازده پایگاه نظامی و آموزشی در مناطق مختلف ، تصرف شمال شهر خالص که صدام به خاطر واگذار کردن به فرقه رجوی 20 روستا را خراب و به عنوان زمین مانور به آنها داد که هدفش ایجاد یک منطقه مناسب میان خود و معارضین کرد بود. ابتدا در آن کشاورزی می کردند و بعد تبدیل به پایگاه سرکوبی اکراد گردید. علاوه بر این ها صدام در پی اعتراض مردم آن ناحیه، دستور ترک ان جا را به معترضین داد و اراضی نزدیک به کربلا و نجف هم که کشاورزان در ان جا کار می کردند و محل امرار معاش عده زیادی بود و فرقه حق آن ها را خورد ( اسناد همه این ها در مانورها و کروکی های آن ها موجود است).


فرقه رجوی که اکنون در فراق یار ( صدام) می گرید و زیر همه چیز می زند آن هم با وقاحت و بی شرمی! سال ها از جیب ملت عراق ارتزاق کرده و هزینه هنگفت فعالیت های خارج از کشور عراق را از بیت المال همین مردم مظلوم، صدام پرداخت میکرده و در حالی که فقر و نداری در میان مردم بیداد می کرد. جالب این که سلاح های روسی و نفربرها و خیلی از اقلام دیگر را با پوشش قرار داد، خرید میکرد و در واقع بگویید تصاحب می نمود.


خوب این همه خدمات از سوی صدام را رجوی باید پاسخ می داد وگرنه وی که عاشق چشم و ابروی او نبود. در طول جنگ خلیج و حمله عراق به کویت، فرقه مزدوری خود را به اثبات رساند که مهم ترین آنها سرکوب اکراد عراقی در سال 91، حفظ حیات رژیم بعث، جلوگیری از اقدامات مردم عراق در مخالفت با صدام و اعمال تحریم اقتصادی داخلی علیه مردم. 


خود رجوی در سخنرانی آذر 69 می گوید ما در جریان تمام امور عراق هستیم. بنابراین نیروهای خود را تقسیم بندی کرد و به مناطق مورد نظر صدام فرستاد مثل کفری و در جلسه ای با کد صلیب به نیروهایش گفت اگر کسی کوتاهی کند و ما نتوانیم صاحب خانه ( صدام) را حفظ کنیم ، برنده معارضین خواهند بود و بعداً همه ما را به صلیب می کشند و برای تحریک نیروهای بی پناه که خود را به او سپرده بودند.


این جمله احساس برانگیز را گفت که جلوی این صف اول از همه من به صلیب کشیده می شوم. او همواره جز با تحریک احساسات از سلاح دیگری نمی توانست استفاده کند و نیروها به گونه ای خام کلمات خود کرده بود که روی حرفش، کلامی به زبان نیاورند که اگر هم می آوردند سر و کارشان با زندان و شکنجه توسط ابریشمچی و بقیه و استخبارات عراق و ابوغریب بود!


در این خوش خدمتی رجوی تا آن جا پیش رفت که به دلیل هم زمانی جنگ یا ماه رمضان، دستور عدم روزه داری را صادر نمود تا نیروها توان مزدوری برای صدام را داشته باشند. بدین طریق وارد جنگ با مردم عراق خصوصاً کردها شد و به سرکوبی آنان پرداخت و با کشتار وحشیانه اکراد مقاومت شان را پاسخ داد تا در ازای آن اموال و اراضی شان هدیه بگیرند.


بااین توضیحات تازه ناراحت می شوند و به رگ غیرت نداشته شان بر می خورد که گفته شود، ارتش خصوصی صدام نه ارتش آزادیبخش ، چرا که آزادی بخشی اش فقط در محدوده رهایی صدام از دست مخالفان و معارضانش دور می زد و لاغیر!!


حال شما بگویید این فرقه با حجم عظیم صدماتی که به ملت مظلوم عراق طی حاکمیت صدام وارد آورده از غارت اموال و اراضی و پرداخت هزینه فعالیت های تروریستی شان توسط رژیم بعث آن هم هزینه ای که باید صرف رفع مشکلات آن ها می شد، چگونه بنا به گفته فرقه حامی کنونی هستند و تجمعی را که با دادن باج و رشوه از طرفداران صدام در بیابان اشرف راه می اندازند. به اسم ملت عراق معرفی می کنند؟ ملتی که سالها تاوان حضور رجوی و فرقه اش را با شانه های زخمی خود پرداخت کردند و جرأت اعتراض نداشتند. آیا برخود می پسندند از چنین فرقه ای در زمانی که هنوز حضور این فرقه مایه دردسر و ناامنی در کشورشان هست، حمایت کنند؟! مسلماً خیر و رجوی و سرسپردگان  از همین عدم حمایت می سوزند.


آقای وفیق السامری فرمانده اطلاعات عراق می گوید ما تا قبل از حمله به کویت ماهانه 20 میلیون دینار عراقی به رجوی می دادیم و میلیاردها دلار برای اداره ی سازمان در خارج و نشریه ی ایران بریف در 8 سپتامبر 1997 می نویسد : مسئول شورا 204/250 دلار به نمایندگان کنگره امریکا باج و خراج جهت رسیدن به قدرت داده است. همان امریکایی که شعار بر ضدش سر می داد  ،ولی از آن جا که ماهیت مزدوری فرقه ید طولایی دارد، اکنون آشکارا قدم به قدم با این امپریالیسم بر می دارد و در جهت خواسته هایش تمام توان خود را به کار می گیرد.


آری این معامله و بیعت ننگینی است که رجوی تا وقت حضور صدام با او داشت و حالا با ارباب و حامی صدام طی سال های تجاوز به خاک ایران و دشمن کنونی منافع ملی ایرانیان بسته است.


3- نقش ستون پنجمی رجوی و فرقه اش


در قسمت قبلی مواضع  عملیاتی فرقه در ارتباط با سرکوب مردم مظلوم عراق به خصوص اکراد را برشمردیم که در واقع آن مقطع، ستون پنجمی در حق ملت عراق بود. اکنون در مورد همین نقش را در حق ملت ایران بحث می کنیم.


گر چه وقتی رجوی فرار کرد و فرار تاریخی اش به عراق صورت گرفت آنهم در زمانی که رژیم و حاکمیت آن کشور متجاوز به خاک میهن مان بود، گویاترین سند بر اثبات این نقش است؛اما، بد نیست برای یادآوری فرقه ی فراموش کار مواردی را ذکر کنیم. پس از این که صدام تصمیم به تقویت ارتش رجوی که تحت سیطره اش بود و بی اجازه اش آب نمی خوردند، گرفت و با تجهیزشان به سلاح های پیشرفته نظامی و اطلاعاتی، کار رجوی و فرقه اش و ایفای نقش ستون پنجمی اش شروع می شود. اکیپ های دستگیر شده مؤید این مطلب است.


جاسوسان فرقه هنگام دان اطلاعات پناهگاه واقع در پارکی به نام شیرین به ارتش عراق در کرمانشاه دستگیر شدند. پناهگاهی که مأمن عده ای بی پناه و بی دفاع در مقابل بمباران های صدام جنایتکار بود توسط همین فرقه که فریاد به نام خلقش سر به فلک کشیده ، لو می رود، حال از کشتن این بی گناهان چه سودی به رجوی می رسید را خودتان حدس بزنید!


در استان ایلام یک فرستنده رادیویی که در زیرزمینی واقع در منطقه ای به نام تنگه قلندر توسط فرقه مخفی و جاسازی شده بود، جهت دادن اطلاعات به نیروهای عراقی، کشف و تعدادی در این رابطه دستگیر می شوند.


چند واحد ا زنیروهای رجوی که توسط افسران عراقی تعلیمات لازم را دیده بودند با دوربین فیلمبرداری در حین گرفتن فیلم از مناطق جنگی و پشت جبهه ایران برای صدام دستگیر و افشا شدند.


در یک منطقه مرزی عده ای از افراد رجوی با برقراری ارتباط با عشایر آن منطقه فرستنده ای را روی بدن احشام کار گذاشته بودند تا اخبار و اطلاعات جبهه ایران به ارتش صدام ارسال گردد که در مرز دهلران و دشت عباس، شناسایی شدند.


همچنین اکیپ هایی که در جاده مرزی دهلران اقدام به گرفتن اسیر جنگی  و غیرجنگی می کردند و بعضاً عده ای را سرتا گوش می بریدند و در ازای هر سری پول دریافت میکردند، دستگیر می شوند. از همه خیانت آمیزتر این که در همه جبهه های ارتش صدام، نیروهای رجوی یک پایگاه ثابت داشتند تا از اسرای جنگی بازجویی و اعتراف بگیرند که بعدها منتقدانی در درون فرقه نسبت به این قضیه اعتراض کردند و مورد محاکمه رجوی قرار گرفتند.


این ها بخشی از ایفای نقش مزدوری فرقه رجوی است که علیه ملت ایران و عراق ذکر گردید  که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل و ثمره ی فرارهایی است که رهبری فرقه در مقاطع مختلف زنگی ننگین اش داشته و آخرین فرارش هم که پس از حمله امریکا به عراق و اشغال آن کشور، انجام داد و با دادن تنها مایه ی دلگرمی و دل خوشی اعضا یعنی سلاح با لباس مبدل جان کثیف خود را بر کف گرفت و سر از مرکوری در آورد تا زیر سایه  و نسیم لطف اشغالگران به ادامه حیات سراسر خفت و خواری اش ادامه دهد. در این رابطه یادآور دیوید کوروش باید شد که رهبر فرقه ای بود و تفکر عقب مانده ای داشت، مبنی بر این که روزی کالسکه ای از کهکشان هستی برآمده و آنان را به بهشت خواهد برد؛ اما ، وقتی پایگاهشان به محاصره پلیس امریکا درآمد، دستور به دادن زهر به هم دیگر و حتی کودکان داد و قتل عام جمعی تجویز کرد…


رجوی همه مرزهای ایدئولوژیک را مخدوش نمود تا شاید به نوایی برسد و لیکن با هر فراری که مستلزم زیرپا گذاشتن تمامی اصول ملی و عقیدتی بود ، فوجی از ذلت و خواری را برای خود و فرقه اش به ارمغان آورد و ملیت و مذهب را فدای قدرت طلبی خود کرد، باشد تا در آینده ای نه چندان دور در محکمه ی خلق به سرای اعمالش برسد. چون در محکمه ی الهی محکوم و منفور ابدی است با آن مقاماتی که برای خود قائل شد و تا مرز خدایی رساند و اعضا را به پرستش خود وادار نمود و به یک باره با پخش فیلم های همکاری با صدام و اسناد جنایت در حق ملت کرد عراق و ملت ایران همه چیز فروپاشید و ثمره اش خیل جدایی طلبان شد که ادامه داد و به حمد ا… نجات یافتند و سردرگمی فرقه شد


مشاهده می فرمایید جا داشت، سالگرد این فرارها و عواقبش را بازگو نماییم، شاید افراد فرقه که در حصار اشرف زندانی هستند، زودتر تصمیم بگیرند و خود را رها سازند.

خروج از نسخه موبایل