صلح خواهی، ناقوس مرگ مجاهدین
ایراندیدبان
انتقادات ِ احزاب، نیروها و اشخاص مستقل، صاحب نفوذ و فهیم از رفتار امریکا در برابر ایران، مجاهدین را که اکنون مدافع سرسخت این سیاستها هستند، به خشم آورده و آنها را به گشودن جبههای جدید به موازات تلاش برای تحریک امریکا جهت حملهی نظامی به ایران وادار نموده است.
اگر چه کوشش مجاهدین، در این جبهه، علیالظاهر مانند همیشه به اتهام زنی و نسبت دادن این اشخاص و گروهها به جیره خواری جمهوری اسلامی معطوف است، لیکن ماهیت اصلی آن را تلاش برای مخفی نمودن حقارت سیاسی، انزوای تشکیلاتی و بیاعتباری مطلق ِ مواضع ِ اتخاذ شدهی این گروه تشکیل میدهد.
روشنفکران، آزادیخواهان و تمامی احزاب و گروههایی که به حق، رفتار ناشایست و یکجانبه گرایانه امریکا را مورد اعتراض قرار میدهند، بیاعتناء به ناچاری و فلاکت مزمنی که مجاهدین به آن دچار شدهاند، به وظیفهی خطیر و تاریخی خود عمل کرده و دیدگاههای خود را بیان میکنند. دیدگاههایی که به گونهای اجتنابناپذیر، عمق فضاحت حاکم بر رفتار و مواضع خائنانهی دار و دستهی رجوی را برملا کرده و بدون این که بقایای رجوی مخاطب مستقیم آنها باشند، حقارت تاریخی قائلین به دخالت خارجی را عیان میسازند.
کافی است نگاهی به نوشتهی نشریه مجاهد (1) ، پس از اظهارات خانم شیرین عبادی در مصاحبه با اومانیته بیندازیم تا به خوبی گزیدگی و دردآلود بودن واکنش مجاهدین در قبال سخنان ضدجنگ ایشان را به عینه ببنیم، در حالی که وی چیزی جز در مخالفت با جنگ نگفته است.
عبادی میگوید:
« تصور من این است که افکار عمومی مانند آنچه درباره عراق انجام گرفت، برای مداخله نظامی علیه ایران آماده میَشود. اما امریکاییها باید بدانند که ایرانیها از کشورشان دفاع خواهند کرد و حتی به یک سرباز هم اجازه نخواهند داد به آن پای گذارد. »
وی در ادامهی مصاحبهی خود با این روزنامه، به مسألهی دموکراسی که امریکاییها ادعای بسط آن را در منطقه دارند، پرداخته و این سؤال را مطرح میکند که آیا امریکاییها توانستند در عراق دموکراسی برقرار کنند؟ با حملهی نظامی امریکا به عراق، موزهها به غارت رفت، صنایع کشور تخریب شد، بیش از 100 هزار نفر کشته شدند و اکنون کشور در آستانهی جنگ داخلی است و این نتیجهی جنگ عراق است.
اظهارات وی با تکیه بر تجربهی عراق، کاملاً ضدجنگ است و البته هر انسان آزاده و وجدان بیداری پس از این همه مصائبی که رفتار امریکا در عراق بهوجود آورده است، نمیتواند جز این بیندیشد و برای حل مسایل کنونی، مذاکره در سه سطح بین دولتها، مجالس و گروههای غیردولتی را پیشنهاد میکند.
در مقابل این، مجاهدین برای سرپوش نهادن بر مواضع فلاکتبار و ننگین جنگ طلبانهی خود، پیشنهاد حل مسایل از طریق مذاکره را فریب سیاسی مینامند و با رویهی همیشگی فحاشی و اتهامزنی، به شدت به وی تاخته و این چنین مینویسند:
« بهرغم رسوایی این فریب سیاسی، برخی از عناصرجبهه ورشکسته دوخرداد، بهمنظور حفظ فاشیسم مذهبی حاکم در برابر اراده ملت ایران برای سرنگونی، به معادله شیادانه یا جنگ و دخالت نظامی یا مماشات متوسل میشوند تا برای سیاست مماشات و حفظ رژیم آخوندی تبلغ کنند. آنها بخشی از تمامیت نظام ولایت فقیه و ریزهخوار فاشیسم مذهبی هستند و توسل آنها به این فریب حقیرسیاسی در همسویی با سیاستهای جنگ افروزانه برای دستیابی به بمب اتمی، یاد آور شراکت آنها در جنگ فاجعه بار ضدمیهنی است. »
از قضا سرمقالهنویس مجاهدین نادانسته قیاس بسیار به جایی انجام داده است و موقعیت کنونی را به سالهای همکاری گروهش با صدام تشبیه نموده که چگونه برای اتحاد خائنانهی خود با صدام جنایتکار علیه مردم ایران، ننگینترین توجیهات را آورده و هم زمان جبههای گسترده علیه نیروهای روشنفکر و آزادیخواه ملی و میهنی گستراندند.
به قول ناصر زرافشان:
« هواداران مداخلهی بیگانه که نه معنا و عواقب چنین مداخلهای را درست میشناسند و نه از معنا و عواقب جنگ برای مردم خبر دارند، معادلهی مجعول و عامیانهای تبلیغ میکنند که گویا هرکس در مورد عواقب مداخلهی بیگانه و مخالفت با جنگ و تجاوز نظامی صحبتکند، از موضع جمهوری اسلامی یا حمایت از آن صحبت کرده است. این ادعایی بیاساس است که مطرحکنندگان آن میخواهند بهکمک آن دست به نوعی ترور فکر زده و بیگانهپرستی خود را در پشت آن پنهان سازند. » (2)
آری بهراستی که هر کس با هر ایده و مرام و اندیشهای و علیرغم تمامی اختلافات فکری و سیاسی با نظام سیاسی ایران، این حق را به خود نمیدهد که در جبههای علیه مردم ایران بایستد، جز گروه نفرتانگیز رجوی که تجربهی خیانتبار حضور در جبههی ضد مردم ایران، در جنگ هشت ساله را در کارنامهاش ثبت نموده است.
_____________________________________
1 – سرمقالهی هفتهنامهی مجاهد – شمارهی 800
2- ناصر زرافشان – « طرف سومی هم وجود دارد »
