درد ِ اصلی باند وحشت زده‎ی رجوی

درد ِ اصلی باند وحشت زده‎ی رجوی
ایران‎دیدبان
بخش زیادی از سخنرانی مریم رجوی در تجمع مجاهدین در فرانسه، به انتقاد از سیاست‎های کشورهای غربی و جامعه‎ی جهانی اختصاص داشت.
مریم رجوی با محکوم کردن راه‎های ضدجنگ و دیپلماتیک در مورد برنامه‎ی هسته‎ای ایران، خطاب به کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل گفت:
« چرا بجای ایستادگی در برابر رژیم ، امتیازهای سیاسی و اقتصادی و تكنولوژیك، آنهم از جیب ملت ایران به آن تقدیم می كنید. مگر نیست كه ملایان با مردم ایران و جامعه بین المللی سرجنگ دارند؟ چرا برایشان مشوق های رنگارنگ در سینی طلایی به تهران می فرستید؟ آیا این یك دیپلماسی مسئولانه است؟… شما می توانید آزمونی راكه در آن ده ها بار شكست خورده اید مجددا بیازمایید اما حق ندارید بر سر میز مذاكره بر سر حقوق وآزادی ملت ایران معامله كنید حق ندارید ادامه حاكمیت را در ایران تضمین كنید 25سال یاری رساندن به استمرار دیكتاتوری آخوندها 25سال ممانعت از اعمال اراده ملت ایران كافیست آقایان ما از شما میخواهیم حمایت خود را از آخوندها متوقف كنید همین و بس »
سخنان مریم رجوی در وهله‎ی اول بیان حال ِ نذار دار و دسته‎ی رجوی است که خود بهتر از هر کس، خبر دارد غرب در بسته‎ی پیشنهادی‎اش و در میان مشوق‎هایش، دست برداشتن از بازی بی‎نتیجه و کسالت بار با مجاهدین را گنجانده است.
معامله‎ی بر سر حقوق و آزادی ملت ایران، معنی آشکار هول و اضطراب دار و دسته‎ی رجوی درباره‎ی این پیشنهاد است که مریم رجوی را اینگونه به فغان واداشته است.
یاری رساندن 25 ساله‎ی جهان به استمرار حکومت ایران، سرپوش ِ خنده‎آوری است که دار و دسته‎ی به گل نشسته‎ی رجوی قصد دارند که آن را بر سر ناتوانی‎ها و شکست‎های پی در پی خود و خصوصاً غلط از آب درآمدن تحلیل‎هایشان در 25 ساله‎ی اخیر بگذارند وگرنه چه کسی است که خبر نداشته باشد که فرار رجوی به غرب و به خدمت صدام درآمدن مجاهدین، با درک این موضوع بود که جبهه‎ای جهانی علیه ایران تشکیل شده است و آنها می‎توانند ضعف‎ها، ناتوانی‎ها و کاستی‎های تشکیلاتی خود را با قرار گرفتن در این جبهه جبران نمایند.
از قضا و بر خلاف تحلیل‎های وارونه‎ی دار و دسته‎ی رجوی، جبهه‎ی زورگویان ده‎ها بار تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی علیه ملت ایران را آزموده است و خوب می‎داند که جوسازی‎ها و شانتاژهای باند خشونت طلب رجوی، سرابی بیش نیست که در همان دهه‎ی هشتاد دود شد و به هوا رفت.
اما فراتر از وحشتی که سرتاسر دار و دسته‎ی رجوی را به‎خاطر مشوق‎های امنیتی غرب به ایران در بر گرفته است، درد اصلی فرقه‎ی رجوی این است که درگیر تضادی ماهوی با شرایط و تحولات جدید جامعه‎ی جهانی قرار دارد. جهانی دل‎زده از جنگ و خون‎ریزی که در جهت حاکمیت تعقل و مفاهمه و پذیرش فرهنگ‎ها گام بر می‎دارد. آنچه از ذات خبیث و ضدانسانی این فرقه بر می‎آید و لحظه‎ای آنها را رها نمی‎سازد، به هم ریختن مناسبات معقول و انسانی، و حاکمیت رذالت و هرج و مرج و دروغ‎گویی است.
فضای چنین جهانی را باندهای سیاه و مافیایی نظیر فرقه‎ی رجوی، برای زندگی خود مناسب نمی‎بینند و لاجرم بایستی تن به مرگ و نابودی بدهند.
مسأله این است که بر خلاف اداهای دموکرات منش و شعار دادن حول آزادی‎ها، مجاهدین مطلقاً سنخیتی با دموکراسی نداشته و ندارند وگرنه خود به‎راحتی می‎توانستند در عوض آن که جبهه‎ای جدید علیه جامعه‎ی جهانی بگشایند، بزرگ‎ترین معضل خود که همانا ماهیت تروریستی و خشونت طلب و عقوبت‎های سیاسی مترتب بر آن است را با تغییر مشی و دست برداشتن از مبارزه با آزادی، تعقل، دموکراسی و انسانیت مرتفع سازند.
سکون، جزمیت و واپس ماندگی باند رجوی، بیّنه‎ای روشن از سنت‎های لایتغیر اجتماعی و فردی است که انبوه گناهان و خطاهای گذشته، راه را بر تحول و بازگشت به مسیر انسانیت سد می‎کند و این چنین آنها را تا حضیض فلاکت و رسوایی می‎کشاند که خود را در مقابل دنیا قرار داده و رسماً خواهان جنگ‎افروزی شوند، چرا که هیچ راهی برای ادامه‎ی حیات خود جز در بحران و جز از طریق ارتزاق از آدم‎کشی و خشونت نمی‎بینند.

خروج از نسخه موبایل