سومین سالگرد خود سوزی ندا حسنی

سومین سالگرد خود سوزی ندا حسنی

ياسر عزتي/12.07.2006


خود سوزی ندا حسنی برگه جدیدی در تاریخ گروه مافیا تروریستی مجاهدین است و همچنین ننگی در تاریخ ایران زمین است. ماهیت این فرقه و تمام عمل کردهای آنها الگو برداری از گروه های دیگر است از نشست ههای انتقادی گرفته تا عملیاتهای تروستی چریک شهری. عمل خود سوزی تماما الگو برداری شده از گروهگ های ارتجاعی بود که در همان زمان مریم رجوی در قرارگاه اشرف در منطقه کتیبه نشستی در همین رابطه گذاشت که چطور آنها برای رهبرشان جانشان را فدا میکنند. نکته ای که مهم در این نشست این بود که مریم رجوی گفت: تا دیروز برای مردم و خلق قهرمان مبارزه می کردیم ولی از امروز برای حفظ جان رهبری (مسعود رجوی) مبارزه می کنیم. که البته شامل حال او هم می شد اهمیت این نشست این بود که مرز بندی جدیدی در مجاهدین می بود که برای رهبری مبارزه می کنیم و دست به هر کاری باید زد.
در رابطه با خودسوزی ندا حسنی دوستان مقالات زیادی نوشتنه اند ولی نیاز دیدم چند نکته را به آن اشاره کنم.
آیا خود خودسوزی ندا حسنی از فریب خوردگی بود یا از بی هویتی او؟
خاطرات زیادی است که اثبات میکند ندا و سایر مجاهدین بدلیل نداشتن هویت در فرقه رجوی هستند و ماندگارند.
حدودا سه ماه بود که در عراق بودم مرا از سایر میلیشا ها جدا کردند. که خود داستانی دارد. مرا به پذیرش منتقل کردند که معروف به مرکز 13 بود به فرماندهی ژیلا. در پذیرش همه نوع کسی به چشم دیده می شد، از افرادی که مجدد به سازمان آمده بودند.از افرادی که سابقه زندان داشته و افرادی که بطور اتفاقی در ترکیه با مجاهدین آشنا شده بودند،.
سابقه آنها از 6 ماه بیشتر نبود ولی چنان مانند گرگ گرسنه ای در نشستها حمله ور و زوزه می کشیدند که گویا سالهاست در مجاهدین هستند و ناموس و همه چیزشان از ارزشهای مجاهدین است. در نشستهای مسعود رجوی، از سرو کول یکدیگر بالا می رفتند و سینه ها را پاره پاره می کردند.
با فریاد شعار حاضر حاضر حاضر برای عملیات انتحاری را زوزه می کشیدند. تا شاید وفاداری خود را به مسعود به این گونه نشان دهند تا استخوانی جلوی آنها پرتاب شود. صحنه های تکان دهنده ای بود که واقعا قلم جوهر نوشتن آن را ندارد.
بله اینها ندا حسنی های بودند ک به بدلیل نداشتن هویت به فحش و زوزه سعی می کردند همرزم خود را پاره پاره کنند تا خود را وفادار جلوه نشان دهند.آنها نداحسنی های بودند که هر روز با نوشتن گزارش عملیات اتنحاری خود را باز یک بار مصرف نشان می دادند تا هویتی به آنها داده شود. آنها ندا حسنی های بی هویتی بودند که با مرگ برای مسعود رجوی با کلمه جامعه بی طبقه توحیدی بر سنگ قبرشان هویت دار می شدند.
بله نداحسنی های که راه هزار ساله را در یک شب بخواهند طی کنند راهی جز حذف و لجن کردن یگدیگر در نشستها صاحب هویت نام رجوی می شدند. بارها مریم رجوی در نشستها می گفت: شما هویت تان به پشتوانه نام مسعود است و فقط باید جلوی درب قرارگاه اشرف پارس کنید.
این جملات مریم رجوی بود که بعد از تابستان 1380 که که برای اولین بار این کلمه را بیان کرد.در هر نشستی مثل آب نوشیدن تکرار می کرد و مسئولین هم در نشست های خود به فدائیان تکرار می کردند.
در مجاهدین بدنیا آمدم دیدم و چشیدم و اعتقاد کامل دارم که تنها عناصر بی هویت جذب این فرقه میشوند. اگر کسی بگوید ندا یک قربانی بوده اشتباه است.
پدر من مثال بارزی است که بعد از 28 سال خدمت زیر پرچم مریم رجوی به من که تنها فرزندش بودم به من می گفت: چشمانت را ببند خودت را به این کشتی بسپار. بلکه کسانی که در این فرقه هستند با آگاهی قدم بر میدارند. چون هویتی ندارند. در سال 1377 در نشستی جداگانه که با فهیمه ارونی داشتم (اولین مسئول اول سازمان مجاهدین) او به من گفت: یاسر تو جزو اولین بچه ها بودی که امدی ولی دیگر بچه ها بخاطر شما به مبارزه آمدند. در نشستی دیگر امیر لاری یکی از ملیشیایها که از سال 1364 با او آشنا شدم در نشستی گفت : چون در اروپا جایگاهی نداشتم به عراق آمدم.
خروج از نسخه موبایل