من لعن می‎شوم، پس هستم!

من لعن می‎شوم، پس هستم!
ایران‎دیدبان
یکی از شیادگری‎های رجوی برای سر کار گذاشتن نیروها، این بوده است که به‎جای عمل اجتماعی و در عوض اثرگذاری بر مناسبات سیاسی (که به‎علت عدم پایگاه اجتماعی، بی‎اعتباری سیاسی و ناتوانی تشکیلاتی عقیم مانده است) به لعن و نفرین‎هایی که از جانب مردم، گروه‎های سیاسی، جداشدگان و برخی نمایندگان و دولت‎مردان ایرانی، نثار این جریان می‎شود استناد کرده و می‎گوید ببینید، اگر مجاهدین تمام شده‎اند، چرا ما را لعن می‎کنند و یا در مورد ما سخن می‎گویند؟
حتی اگر این سخن گفتن، شعار همیشگی مرگ بر منافق مردم ایران باشد، رجوی باز هم دریغ نمی‎کند و آن را به‎خود می‎چسباند.
این البته تاکتیکی است که نیروهای مطلقاً تحت سانسور و اختناق فرقه‎ای و عموماً بی‎سواد عضو دار و دسته‎ی رجوی را تحت تأثیر قرار می‎دهد، چرا که آنها به‎دنبال مطالعه و بررسی میزان وجود و نقش اجتماعی سازمان متبوع خود نیستند و سردرگم‎تر از آن هستند که بتوانند تحلیلی از شرایط و وضعیت گروه خود داشته باشند. حتی اگر هم مایل به انجام چنین کاری باشند، کانال ارتباطی با دنیای آزاد ندارند، و همه‎ی مسایل را از بلندگوی دروغ‎پرداز دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین می‎شنوند.
اخیراً دم و دنبالچه‎ها و بقایای رجوی، مذبوحانه می‎کوشند با شعبده‎بازی و پیروی از روش شیادانه‎ی رهبر بازداشت شده‎شان، موجودیت مجازی و تحت‎الحفظ خود را انکار و برای خود نقش اجتماعی بسازند. از این رو با فرار به جلو و شارلاتان‎بازی سؤال می‎کنند که اگر مجاهدین تمام شده‎اند، چرا در مورد آنان و محدود کردن آنان و… صحبت می‎کنید؟
باند رجوی با استقبال از هرگونه لعن و نفرینی به خود و گردآوری و مراقبت این‎گونه اظهارات و برجسته نمودن آن از جانب هر کسی که باشد، با طرح چنین سؤالی دهان خیلی از نیروهای مسأله‎دار را بسته و ژست اهمیت می‎گیرد و فلسفه‎ی من لعن می‎شوم پس هستم را پایه‎گذاری نموده است.
به همین دلیل لازم است که چند نکته در این رابطه توضیح داده شود:
1- اساساً چنین شیوه‎ای جز خلط موضوعات و سفسطه که هنر ذاتی رجوی است، چیز دیگری نیست و ادعای ارتباط بین آن، از نهایت افلاس و استیصال برمی‎خیزد. دنیا هنوز که هنوز است فاشیست‎ها را لعنت می‎کند و آدم‎کشی آنها را تقبیح می‎کند، پس آیا باید گفت که فاشیست هیتلری وجود دارد؟ یا مردم ایران هنوز شاه را لعن می‎کنند و تاریخ‎نگاران و سیاسیون در مورد حکومت پهلوی می‎گویند و می‎نویسند، پس باید نتیجه گرفت که حکومت پهلوی موجودیتی دارد؟
2- هیچکس نمی‎گوید که مجاهدین تمام شده‎اند، چرا که واقعیت چیز دیگری را می‎گوید، اول این‎که به هر حال 3400 نفر از وابستگان (چه مایل باشند و یا مجبور) به‎عنوان اعضای مجاهدین در عراق شناخته می‎شوند و چند نفری هم در اروپا، بنابراین هستند.
3- اگر نبود که با سقوط صدام (ارباب و ولی نعمت مجاهدین) ملت عراق و دولت این کشور حضور آنها را تحمل نمی‎کنند و برای حل وضعیت بلاتکلیف مجاهدین و رعایت حسن هم‎جواری، به‎طور مشترک با مسؤولین ایرانی به این مسأله می‎پردازند، اوضاع به همان روال دوران صدام باز می‎گشت که مجاهدین برای این‎که نامی از آنها برده شود، مجبور بودند یک خمپاره به محل کار و زندگی مردم بزنند و بودن خود را از طریق آسیب رساندن به مردم اثبات کنند!
اما علی‎الاصول چند دسته، مخاطب این سفسطه‎ی به ظاهر سؤال ِ بقایای رجوی می‎شوند:
مطبوعات، دولت‎مردان ایران و جداشدگان.
– مطبوعات.
از آنجا که در ایران تنوع زیادی در بخش خبررسانی وجود دارد و مطبوعات و خبرگزاری‎های گوناگون و با تفکرات مختلف به‎طور آزادانه مشغول خبررسانی هستند، اظهارات متفاوتی بعضاً در مورد این گروه می‎شود که عموماً به مناسبت‎ها و اظهارنظر سیاسیون در رابطه با مجاهدین بر می‎گردد و به‎دلیل این‎که هیچ اثری در اجتماع و حوادث و تحولات سیاسی ندارند، هیچگاه مشاهده نشده است که به‎صورت مستقل به موضوع آنان پرداخته شود. غالباً هم اظهارات ژورنالیستی بوده و کمتر موجودیت و ماهیت درهم شکسته‎ی آنها را تصویر می‎کند. به‎عنوان نمونه امسال در سالگرد عملیات مرصاد، خبرگزاری‎ها و مطبوعات متعددی مطلب نوشتند. فقط در یک مورد اختلاف چندین هزار نفره در مورد تعداد اعضای مجاهدین که در تهاجم به خاک ایران شرکت داشتند به چشم می‎خورد. یکی گفته بود 15هزار، یکی نوشته بود بیش از 10هزار و یکی رقمی افزون بر 5هزار را گزارش کرده بود، در حالی که اعضای شرکت کننده‎ی مجاهدین در این تهاجم حدود 5هزار نفر بود. از این رو مندرجات مطبوعات نمی‎تواند دل‎خوشی برای مجاهدین بیاورد و باید به‎دنبال چیز دیگری باشند.
– دولت‎مردان ایران.
اما موضع مسؤولین حکومت ایران بسیار واضح و روشن است و فقط باید کسانی آن را درک نکنند که یا به بیماری منگولیسم دچار هستند و یا سر در برف کرده و مسایل را از دریچه‎ای دیگر و به‎طور وارونه می‎بینند. ایران یک موضع بازدارنده و روشنگرانه در برابر رفتار دوگانه‎ی غرب که در عرصه‎های مختلف و از جمله برخورد با مجاهدین وجود دارد اتخاذ نموده است. حرف ایران اتفاقاً حرفی است که مجاهدین هم باید از آن استقبال کنند. حرف ایران این است که اگر غرب آنها را تروریست می‎داند چرا به حمایت‎های پنهانی خود از مجاهدین خاتمه نمی‎دهد؟ چرا بر خلاف قوانین بین‎المللی و علی‎رغم خواست دولت عراق آنها را در عراق دپو کرده است؟ و صدها امدادرسانی ویژه‎ی دیگر که غرب در مورد این گروه مرتکب می‎شود. نمونه‎ی مشخص این موضع‎گیری، نامه‎ی اخیر نماینده‎ی ایران در سازمان ملل متحد بود که دولت فرانسه را در مورد رفتار دوگانه‎اش مورد سؤال قرار داد. اما در عرصه‎ای دیگر از آنجا که دولت ایران از اساس در داخل کشور مسأله‎ای به‎نام مجاهدین ندارد، عرصه‎های مختلفی را برای روشنگری و مقابله با سیاه‎نمایی‎هایی که مجاهدین در غرب انجام می‎دهند گشوده است. در این زمینه نیز می‎توان به‎دعوت از آقای گریفیث یکی از حامیان دیرینه‎ی مجاهدین برای دیدار از زندان اوین و ملاقات با دو تن از اعضای بازداشت شده‎ی این گروه و یا دعوت از نمایندگان سازمان ملل برای بازدید از زندان گرگان و یا بازدید خبرنگاران از اوین که اخیراً روی داد اشاره کرد.
– جداشدگان
در مورد جداشدگان و این‎که چرا کار و زندگی خود را تعطیل کرده و به این پدیده‎ی منحوس می‎پردازند، وضع کاملاً فرق می‎کند. جداشدگان زخم عمیق ناجوانمردی و خیانت سازمان را بر پیکر خود دارند و از نزدیک و از درون، روابط و مناسبات این گروه را لمس کرده‎اند و خود را برای افشای شعارهای فریب‎کارانه‎ی باند رجوی مسؤول می‎دانند و هیچکس تاکنون نتوانسته است به اندازه‎ی جداشدگان ماهیت زشت و کثیف مناسبات ضدانسانی این فرقه را در مقابل انظار جهانیان به‎نمایش بگذارد. وانگهی حتی رسیدگی به پرونده‎ی یک دزد، کلاه‎بردار و قاتل، و تحت تعقیب قرار دادن آن نیز احتیاج به تشکیل پرونده و سخن گفتن در مورد آن دارد، و جناب دزد نباید خیلی متوهم شود که نکند خبری است و مردم از شدت اهمیت وی است که در تعقیبش می‎باشند.
اما همانطور که گفته شد هیچکس نمی‎گوید مجاهدین تمام شده‎اند، بلکه آنچه به اثبات رسیده و مجاهدین هم بارها با دخیل بستن به کنگره‎ی امریکا و تمیز کردن چکمه‎ی سربازان امریکایی، به زبان اشهد خود به آن اعتراف کرده‎اند، این است که عقیم هستند! نقش اجتماعی ندارند! به لحاظ سیاسی بی‎اعتبار هستند! مردم از آنها نفرت دارند! و گرنه چه نیازی بود بروند یک لرد دست چندم انگلیسی را نبش قبر کنند و برای خود حامی بسازند.
مجاهدین بیش از 20 سال است که دنباله‎رو حوادث اجتماعی هستند و هیچ جریانی، مطلقاً هیچ جریانی نیست که سر سوزنی نقش در صحنه‎ی سیاسی و اجتماعی ایران داشته و آنها را قبول کند.
حرف بر سر این است که به جای سفسطه و مغلطه و شیادی که جزو اصلی‎ترین متدهای تبلیغاتی دار و دسته‎ی رجوی است، یک گرم یا یک میلی‎گرم عمل اجتماعی ارائه بفرمایید، به شرط آن که نتیجه‎ی فتوشاپ نباشد!

خروج از نسخه موبایل