دیپلماسی انقلابی، هزینه ها و دستاوردها

 دیپلماسی انقلابی، هزینه ها و دستاوردها
 mojahedin.ws
مولف: بهار ایرانی
 19/06/1385

هیچکس نمی توانست روی گره خوردن سرنوشت مجاهدین خلق و رژیم صدام تا مرز سرنگونی و پیوند استراتژیک آنها که با ملاقات رجوی و طارق عزیز نطفه بست حساب باز کند و بر این فرض، آینده را پیش بینی کند.
ملاقات رجوی با طارق عزیز در 19 دیماه ماه 1361 فصل تازه ای در تاریخچه سازمان مجاهدین خلق رقم زد. این سر فصل از جهات بسیاری روند و پروسه مورد ادعای سازمان مبنی بر سرنگونی از طریق مشی مسلحانه شهری را عملا منتفی اعلام کرد. ملاقات رجوی با طارق عزیز در واقع محصول پذیرش شکست اجتناب ناپذیر سازمان در استراتژی مسلحانه شهری بود. این ملاقات فی النفسه تبعاتی به همراه داشت که مجاهدین بطور نسبی آن را پیش بینی و قاعدتا پذیرفته بودند، اما روند این ائتلاف به گونه ای پیش رفت که فرضها و موقعیتهای پیش بینی ناشده ای را نیز به همراه داشت.
مجاهدین در ابتدای فاز نظامی ذوق زده از انجام عملیات تروریستی که منجر به قتل دهها مسئول بالای مملکتی شد، با ادعای سرنگونی کوتاه مدت عملا خود را در موقعیت چالش از سوی سایر نیروهای موسوم به اپوزیسیون و نیروهای داخلی قرار دادند. بیژن نیابتی در این رابطه به صراحت می گوید:
شدت و حدت ضربات نظامی مجاهدین بویژه به راس رژیم، توهم امکان سرنگونی کوتاه مدت رژیم را نه فقط در میان نیروهای سیاسی ایرانی که در میان بسیار از محافل خارجی نیز پراکنده بود. این توهم نسبت به سرنگونی کوتاه مدت رژیم دامن خود مجاهدین را نیز می گیرد. (1)
رجوی در آبانماه سال 1361 در جمع بندی یکساله فاز نظامی اش عملا با توجیه سرفصل سی خرداد و اجتناب ناپذیر بودن آن بر این معنی تاکید کرد که سی خرداد یک تصمیم استراتژیک در مواضع سازمان بوده و تردید بردار نیست. اما تلویحا با اشاره به دو اشتباه محاسبه نشده می پذیرد چنانچه که ادعا کرده سقوط ضربتی امکان پذیر نیست. او به دو عامل خارجی یعنی کمک سوریه و داخلی یعنی مهار و تلاشی هسته های ترور اشاره و ادعا می کند این دو عامل از سقوط جمهوری اسلامی جلوگیری کرده است. ( جمع بندی یکساله مقاومت مسلحانه، مسعود رجوی، ص 99، آبانماه 1361)
بیژن نیابتی نظریه پرداز چپ و حامی شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق اما این دو عامل محاسبه نشده از سوی رجوی را در تمامیت به شکست استراتژیک سازمان در فاز مسلحانه تعبیر می دهد و در این رابطه نتیجه گیری می کند که سی خرداد نه نقطه عطف برای مجاهدین که یک اقدام کور و هیستریک بوده است. او مشخصا در این رابطه می نویسد:
استراتژی مبارزه مسلحانه گسترده و سراسری به واقع چیزی نبود جز تنزل یک جنبش عظیم اجتماعی به سطح یک مبارزه محدود چریکی، بی هیچ چشم اندازی!.(2)
رجوی ادعا می کند عامل داخلی محاسبه نشده در موضوع سرنگونی ضربتی سرکوب غیر قابل پیش بینی آنها توسط رژیم است. اما نیابتی تصویر واقع بینانه ای از این شرایط ارائه می دهد. او به صراحت می گوید که عنصر اجتماعی مورد ادعای مجاهدین برای این سازمان نه تنها راه گشا نیست بلکه به یک پیچ استراتژیک تبدیل شده است. به معنی سرراست تر همین عنصر اجتماعی نه تنها به مجاهدین جواب نمی دهد که او را کنترل و مهار می کند. حرف رجوی و نیابتی در نهایت دو روی یک سکه هستند. رجوی می گوید خشونت رژیم مانع از محقق شدن سرنگونی شد و نیابتی می گوید این مردم بودند که تهدید فرضی مجاهدین را دفع و مهار کردند. در این رابطه به نقل از نیابتی می خوانیم:
مجاهدین از اواسط شهریور ماه 60 راه اندازی تظاهرات مسلحانه به منظور به صحنه آوردن مردم را آغاز می کنند. در نقطه اوج این تظاهرات نهایتا تست عنصر اجتماعی در 5 مهرماه 60 پاسخ منفی می دهد. (3)
به زعم او مجاهدین قبل تر از این امید خود را به کارایی هسته های به اصطلاح مقاومت از دست داده اند. نیابتی شکست این اقدام بظاهر استراتژیک را با مضحکه و استهزاء اینگونه توصیف می کند:
ضربه استراتژیک 19 بهمن 60 نقطه پایانی است بر درستی جنگ چریکی شهری!! (4)
نیابتی متعاقبا ضربه 10 مرداد سال 1361 را با خصلت استراتژیک توصیف می کند به این معنی که مجاهدین از این پس نه می توانند روی هسته های موسوم به مقاومتشان تکیه کنند و نه روی حضور احتمالی عنصر به اصطلاح توده ای حساب باز کنند.
ضربه 10 مرداد 61 پروسه بن بست مبارزه چریک شهری که از 19 بهمن 60 بارز گردیده بود به نقطه اوج خود می رسد. (5)
در واقع ملاقات رجوی با طارق عزیز پس از 5 ماه از این تعیین تکلیف استراتژیک در درون مجاهدین خلق یعنی در تاریخ 19 دیماه سال 1361 واکنش قهری و ناگزیر مجاهدین خلق به عنصر درونی یعنی مردم و استقبال از عنصر بیرونی یعنی خاک عراق و وارد شدن در محاسبات و معادلات بین المللی است. اگر چه رجوی ملاقات با طارق عزیز را با پوش پایان دادن به جنگ و انعقاد صلح برای دو ملت ایران و عراق توجیه می کند، اما بواقع این تصمیم در راستای ورود سازمان به فاز تازه ای است که یک سویش مناسبات و معادلات بین المللی است و سوی دیگرش استفاده از خاک و اهرم لجستیکی آن با نقش ستون پنجمی سازمان برای حل معضل سرنگونی از طریق یک جنگ همه جانبه سیاسی و نظامی که در آن دو متحد عراق و مجاهدین هر کدام منافع خاص خود را دنبال می کنند.
نیابتی این ضرورت را اینگونه توجیه می کند:
دولت عراق آماده بود که این امکان فوق العاده ذیقیمت (خاک عراق) را در اختیار مجاهدین بگذارد. به این دلیل بسیار ساده که به باز شدن یک جبهه تازه که پتانسیل در هم کوبیدن ماشین جنگی دشمنش را داشته باشد عمیقا نیازمند بود. (6)
به هر حال این ملاقات تاثیرات تعیین کننده ای بر شورای ملی مقاومت و اعضای آن بجا گذاشت و به منزله نقطه عطف تلاشی شورا و ریزش نیروهایی بود که تا آن زمان به نسبت وزن و اعتبار فرضی هر کدام، مجاهدین کمابیش می توانستند با استفاده از نام و موقعیت آنها ضریب مشروعیت خود را به عنوان آلترناتیو افزایش دهند.
از پیامدهای دیگر این رویکرد چرخش اساسی سازمان مجاهدین و آغاز استحاله ایدئولوژیک بود. مجاهدین خلق اهداف تعیین کننده ای را در این تعامل و رابطه دنبال می کردند. به زعم آنها دستاوردهای این رابطه به نسبت هزینه هایش کفه را به سود مجاهدین سنگین تر می کرد. این ملاقات عملا اعضای شورا را متقاعد کرد که تصمیمات مجاهدین و مشخصا رجوی هیچ قاعده و توافقی را بر نمی تابد و رجوی تنها از اعضای شورا به عنوان محملی برای کسب مشروعیت بیشتر استفاده می کند. در این رابطه بسیاری از نیروهای جداشده از مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت حتی انقلاب موسوم به ایدئولوژیک سازمان را در راستای اولین ملاقات طارق عزیز با رجوی و مقدمه ای برای توجیه و رفتن مجاهدین به عراق ارزیابی کردند. خانبابا تهرانی از متحدین و اعضای چپ مستعفی شورا اساسا ملاقات رجوی با طارق عزیز را در راستای شکست استراتژی مسلحانه سازمان و متعاقبا راه حلی برای برون رفت از ابن بست ارزیابی و در این رابطه می نویسد:
يكي از ترفندهايي كه رجوي به كار بست تا بتواند اين سازمان را دوباره يكپارچه كند و تجديد سازمان بدهد و معترضين را تصفيه كند و مجدداً نيرو گيري كند, همين مسئلة انقلاب ايدئولوژيك بود. آنجا بود كه ديگر جدايي نيروهايي مثل ما حتمي بود. چون آن انقلاب ايدئولوژيك مقدمه‌اي بود براي رفتن سازمان مجاهدين و خود رجوي به خاك عراق و وابسته‌ شدن به عراق و شركت در جنگي كه درحقيقت با تجاوز عراق به ايران شروع شده بود, و ديديم كه اين سازمان در اين جنگ, عليه كشور ايران و در كنار ارتش عراق قرار گرفت. رفتن به عراق در واقع مقدمة شكست مجاهدين در استراتژي مسلحانه‌شان بود و اين چشم‌بندي‌هايي هم كه رجوي با عنوان انقلاب ايدئولوژيك و به طاق جديدي از انقلاب رسيدن, علم مي‌كرد, در مجموع اين سازمان را به يك سكت ‌بستة شبه ‌مذهبي تبديل كرد. از اين نوع سكت‌هاي مذهبي هم در گوشه و كنار جهان زياد يافت مي‌شود. (7)
رجوی هیچگاه محتوای این ملاقات را بطور ریز و مشخص بازگو نکرده است. او بعد برای توجیه و فرار از مسئولیت تصمیم خودسرانه ملاقات با طارق عزیز، بر اتفاقی بودن آن تاکید کرد. اما روند حوادث و وقایع نشان داد که این ملاقات چه ناگفته هایی با خود داشته و تا چه میزان برای رجوی و مجاهدین جنبه حیاتی و استراتژیک داشته است. شاید بدبین ترین تحلیلگران هم در زمان انجام این ملاقات نمی توانستند فرجام این دو متحد را اینگونه پیش بینی کنند. آنچه واقع شد حداقل می تواند برای اعضای بدنه سازمان حاوی این معنی باشد که مجاهدین در شرایط حاضر نه روی مردم و نه روی توان باقیمانده خود که عمدتا بر استراتژی موج سواری به پیش می روند.
منابع
(1) نگاهی دیگر به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق. بیژن نیابتی. انتشارات خارج کشور. ص 13و 14.
(2) همان.ص14.
(3) همان. ص14.
(4) همان. ص 14.
(5) همان. ص 15.
(6) همان. ص 62.
(7) نگاهی از درون به جنبش چپ در ایران، گفتگوی حمید شوکت با خانبابا تهرانی.
 

خروج از نسخه موبایل