تبدیل امید استراتژیک به یأس و حرمان تاریخی

تبدیل امید استراتژیک به یأس و حرمان تاریخی

ایران‎دیدبان

از آنجا که بقایای رجوی هیچ روزنه‎ی امیدی برای ادامه‎ی حیات ندارند و ناتوان از ارائه‎ی هرگونه ابتکار عمل در وضعیت بن‎بست موجود این گروه، با بحران‎های لاعلاج دست و پنجه نرم می‎کنند و فاقد هرگونه پشتوانه‎ی مردمی برای اثرگذاری در جهت بهبود شرایط وخیم خود می‎باشند، تنها وسیله‎ی نجات و حفظ موجودیت تشکیلاتی خود را شکست و برهم خوردن مذاکرات ایران و اروپا و پیروزی جنگ‎طلبان صهیونیست در این صحنه می‎دیدند.
از این‎رو با به‎راه انداختن نمایشات فراوان در مورد فعالیت‎های هسته‎ای ایران و تلاش برای القای نظامی بودن آن، کوشیدند تا با بحران‎آفرینی، راه تحریم ایران را هموار کنند.
البته مبدعان اصلی طرح تحریم نیز به‎خوبی می‎دانند که تحریم در مورد ایران کارساز نبوده و بیشتر بر روی برهم خوردن مذاکرات و تشنج اوضاع سرمایه‎گذاری می‎کنند.
باند رجوی نیز این را برای خود یک امید استراتژیک فرض می‎کرد که با رد بسته‎ی پیشنهادی اروپا از سوی ایران و تصویب قطعنامه‎ی 1696 شورای امنیت در مورد تعلیق غنی‎سازی توسط ایران، قطعاً شرایط به‎سمت بحران خواهد رفت و نتیجه‎ی کار هرچه باشد، خواهد توانست چند روزی بیشتر نیروهای روحیه باخته و مأیوس این گروه را سر پا نگهدارد.
کما این‎که از سه سال قبل، هم‎زمان با اوج گیری بحران حضور نامشروع و غیرقانونی این گروه در عراق، رفتن پرونده‎ی ایران به شورای امنیت، سرابی بود که به امید رسیدن به آن به نیروها برای همراهی کردن با گروه انگیزه می‎دادند.
اما این پرونده از شورای امنیت هم گذشت، قطعنامه‎ای هم علیه ایران تصویب شد و بسته‎ی پیشنهادی هم از سوی ایران رد شد. اتفاقاتی که دار و دسته‎ی رجوی به نتایج منفی آن خیلی دل‎خوش کرده بودند، اما هیچ‎کدام از این تحولات نتوانست خواست جنگ‎طلبان و نیروهای بحران‎زده‎ای مانند گروه تروریستی مجاهدین را تأمین کند و هم‎اکنون طرفین اروپایی و ایرانی از رفع سوء تفاهمات و از سر گیری مذاکرات سخن می‎گویند و حتی ایالات متحده که ظاهراً بر طبل شدت عمل می‎کوبد، صراحتاً از انتظار در مورد نتایج مذاکرات سخن می‎گوید!
ناظران امور معتقدند که ایران از نتایج یک تحریم بر روی اقتصاد خویش آگاه است و از دیگر سو اروپا نیز وجه و اعتبار و اهمیت ایران خصوصاً نقشش در منطقه را به‎خوبی درک کرده و از این رو هر دو طرف به‎دنبال یافتن یک راه حل آبرومندانه برای پیش‎برد امور هستند. با چنین دیدگاهی قطعاً سیاست‎مداران تصمیم گیرنده شرایطی را به‎وجود خواهند آورد که هرچه بیشتر به سمت حل مسایل فی‎مابین حرکت کند و این یعنی یأس تاریخی دار و دسته‎ی رجوی از فرصت استراتژیکی که به‎زعم آنها می توانست شرایط را برای بهره‎برداری جنگ‎طلبان از آنها مهیا کند.
یأسی چنین قبل از هر چیز مؤید بی‎اعتباری بقایای رجوی است و حاکی از این واقعیت است که اگر سر سوزنی جریانات خواهان تغییر حکومت ایران، برای دعاوی و ظرفیت‎های این گروه ارزش و اعتباری قائل بودند و وقعی به نمایشات آنها می‎نهادند، اوضاع را به گونه‎ای دیگر رقم می‎زدند.
واقعیت این است که گروه تروریستی مجاهدین، دار و دسته‎ای است که حتی جنگ‎طلبان آن را در سایز و قواره ی حکومت و ارزش‎گذاری آلترناتیوی نمی‎بینند و از این رو محافظت و فرصت دادن برای ادامه‎ی حیات به آنها، صرفاً در چارچوب یک بهره‎برداری ابزاری از آنها خواهد بود که پایان بخش خیزهای فرصت‎طلبانه ای است که بقایای رجوی به‎زعم خود برای به‎دست آوردن یک جایگاه سیاسی قابل اعتناء برمی‎دارند.

خروج از نسخه موبایل