گفتگویی با آقای محمد رضا روحانی عضو شورای ملی مقاومت

گفتگویی با آقای محمد رضا روحانی عضو شورای ملی مقاومت
 

محمد حسین سبحانی

با سلام
آقای محمد رضا روحانی
مطلبی را به نقل از شما در سایت همبستگی ملی، از سایت های اینترنتی مجاهدین، خواندم که بسیار تعجب نمودم. نمی دانم برخورد شما هنگام گفتگوی کوتاهی که در روز جمعه هنگام برگزاری اکسیون سازمان مجاهدین با هم داشتیم، را باور کنم یا آنچه که در سایت های مجاهدین به نقل از شما منتشر شده است. ما در فرصت کوتاهی که با یکدیگر گفتگوکردیم، در کمال احترام دو کتاب مربوط به نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین را، البته به تعبیر من، به شما تقدیم کردم و درخواست کردم که خودتان بخوانید و قضاوت کنید. شما هم کتاب ها را از من دریافت کردید و خداحافظی کردیم، اما سایت همبستگی مجاهدین در تاریخ 23.09.2006 به نقل از شما نوشته است:
“آقای روحانی در ابتدا به حضور مأموران اطلاعات آخوندی در ژنو در نزدیكی محل تظاهرات اشاره كرد و گفت: من در اینجا خطاب به مقامات اتحادیه اروپا و كشور سوئیس می‌گویم كه نگذارید كه مزدوران رژیم آزادانه در خیابانهای شما وبرای شكار اپوزیسیون حركت كنند.”
آقای روحانی!
گلایه ای از شما دارم. من با بسیاری از دوستان دور و نزدیک شما در شورای ملی مقاومت گفتگو و حتی جر و بحث کرده ام. اکثریت آنها حرمت این گفتگو را نگاه داشته و در مورد آن، چه من و چه آنها، تعمق می کنیم. اما شما از چه هراس داشتید که بلافاصله براساس آنچه که سایت های مجاهدین نوشته اند، به مسئول تشکیلاتی خود در سازمان مجاهدین گزارش کار بدهید. شاید از بکارگیری لفظ”مسئول تشکیلاتی” دلخور شوید، ولی واقعیت مگر غیر از این است؟ شما چرا مثل آقای مهدی سامع یا سایر افراد یک آدرس اینترنتی مستقل برای دریافت نامه ندارید؟ شما مگر یک فرد مستقل در شورای ملی مقاومت نیستید؟
با این وصف آیا من حق ندارم گفته بعضی از دوستان را باور کنم که شما نفوذی سازمان مجاهدین در سال 1358 در تشکیلات جبهه دمکراتیک ملی ایران به رهبری دکتر هدایت الله متین دفتری بوده اید؟
آقای روحانی!
امروز 5 مهر سال 1385 است. بی مناسبت نیست که با بیان خاطره ای به بخشی از انتقادات من نسبت به سازمان مجاهدین پی ببرید و خود قضاوت کنید که آیا جزای این انتقادات سال ها زندان انفرادی در قرارگاه اشرف و حبس در زندان ابوغریب عراق بوده است؟
آقای روحانی!
25 سال قبل، در چنین روزی برای بار دوم پیام” گلوله” به میان مردم رفت. این بار نیز مانند نوبت قبلی پاسخ منفی بود. من آن موقع در تهران بودم. مسئولم به من اطلاع داد که سازمان می خواهد با یک حرکت شجاعانه مردم را به خیابان ها بکشاند. طبق معمول توضیح بیشتری نداد. من او را دیگر در عراق هم ندیدم. شاید دستگیر شد و یا در درگیری های خیابانی قربانی شد. قرار بود من و چند نفر دیگر در میدان قزوین، واقع در خیابان سی متری یا کارگر فعلی باشیم. من از او پرسیدم، مسئولیت ما در صحنه چیست؟
او گفت قرار است تعدادی از اعضای سازمان اقدام به تظاهرات مسلحانه کنند، مردم نیز با دیدن”سلاح” قوت قـلب خـواهند گرفت و به شما خواند پیوست. شما نـیز در حالیـکه ابتدا در پوشش مـردم عادی کـنار خیابان به تـماشا نشسته اید، شـعـارهای ما را تکرار می کـنید و سـپس به جـمع تـظـاهر کـنندگان مسلـح می پیوندید و در این شرایط مردم به شما نگاه می کنند و به ما ملحق خواهند شد؟ او گفت:
یکی از شعارهای اصلی این است:
” درد ما درد شماست ـ مردم به ما ملحق شوید.”
من هم به”مسئولم” گفتم قبول است. قرار شد به یکی از نیروهای تشکیلاتی تحت مسئولیتم و همچنین به دو، سه تا از بچه محل هایم هم اطلاع بدهم که سر ساعت به میدان قزوین برویم.
آقای روحانی!
ما روز بعد سر موعد مقرر هر کدام به صورت انفرادی به میدان قزوین رفتیم. چند دقیقه ای با تشویش و نگرانی در میدان قزوین چرخی زدیم، ولی هنوز از تیم های مسلحی که قرار بود ما به آنها بپیوندیم خبری نبود. در همین فکر وخیال بودم که تیم های عملیاتی و مسلح سازمان مجاهدین از چند تا ماشین پیاده شدند وشروع به تیراندازی هوایی و دادن شعار کردند. چند تا لاستیک هم آتش زدند. با شنیدن صدای گلوله مردم بسیار سراسیمه شدند. برخلاف آن چیزی که سازمان می گفت اساساً مردم نه تنها توقف نکردند که تظاهرات مسلحانه 5 مهر را تماشا کنند ــ که بعد به تظاهرات مسلحانه بپیوندند ــ بلکه مثل برق و باد با شنیدن صدای گلوله دنبال جان پناهی بودند. این از ترس و بزعم مجاهدین بزدلی مردم نبود، این بازتاب و پیام طبیعی گلوله و سلاح است.
آقای روحانی!
من به 5 نفر برای تظاهرات 5 مهر ماه 1360 اطلاع داده بودم. از آن 5 نفر یکی نیامده بود، 2 نفر نیز با شنیدن گلوله مثل مردم تلاش کردند خودشان را جایی مخفی کنند و دو نفر هم در صحنه ماندند. تیم های مسلح سازمان نیز در حالیکه سلاح هایشان را بالای سر گرفته بودند،شعار می دادند:
درد ما درد شماست ـ مردم به ما ملحق شوید. ولی از ملحق شدن مردم خبری نبود.
تظاهرکنندگان مسلح نیز بعد از رسیدن ماشین های کمیته و سپاه پاسداران، تعدادی وارد درگیری مسلحانه شدند، تعدادی دستگیر و بعضی نیز فرار کردند. مسعود رجوی و سازمان مجاهدین بعد ها گفتند که بیش از 300 نفر از کادرهای سازمان مجاهدین در این تاکتیک ماجراجویانه جان خود را از دست دادند.
5 مهر 1360 و تـظاهرات مسلـحانه و خشونت طلبانه سازمان مجاهدین خلق به همه افـرادی که می توانستند ببینند، نشان داد که:
مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه یک مشی به شدت باز دارنده در پیشبرد فعالیت های سیاسی، اجتماعی است. پیام” گلوله و سلاح” به مردم این بود که شما در خانه بمانید، ما هستیم.”گلوله و سلاح” به مردم می گویند ما به جای تو در مبارزه شرکت می کنیم.
آقای روحانی!
انتقال این پیام ها از لوله سلاح به مردم بطور خودبخودی نیست، بلکه قانونمند است. پیام خشونت و ترور در 5 مهر 1360 به مردم این بود که منتظر بمانید. خیلی ها در کوچه پس کوچه های تهران منتظر بودند که یک نیروی خیالی از مجاهدین به خیابان ها بریزد و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند. این نیروی خیالی را سازمان مجاهدین با تبلیغات و دروغ های سرسام آور و قدرت نمایی های پوشالی در ذهن مردم ایجاد کرد و در تقویت آن نیز کوشید تا جاییکه هم اکنون نیز از تاکتیک عوامفریبی و دروغ اجتناب نمی کند. بطور مثال شما خودتان در آکسیون سازمان مجاهدین در تاریخ 22.06.2006 در شهر ژنو حضور داشتید. آیا واقعاً 1500 نفر در این محل که حداکثر 12 متر در 17 متر بود، شرکت کرده بودند؟ 150 یا 200 نفر بودند یا 1500 نفر ؟ چرا دروغ ؟ شما برای یکبار خودتان تجربه کنید و افراد شرکت کننده در یک آکسیون مجاهدین را بشمارید و تخمین بزنید، سپس با آنچه سازمان مجاهدین در رسانه های تبلیغاتی خوداعلام می کند، مقایسه کنید.
آقای روحانی
اما پیام مبارزه خشونت آمیز و مسلحانه در 5 مهر ماه 1360 برای خود مجاهدین چه بود؟
بازتاب و پیام”مبارزه مسلحانه” و 5 مهر 1360 برای مجاهدین، پذیرش واقعیت های جامعه ایران و بازگشت به مبارزات سیاسی اجتماعی و تلاش برای بهبودی و سرفرازی مردم ایران بود.
البته مسعود رجوی نتوانست این پیام را بگیرد. یعنی نمی تواند که بگیرد. اگر رجوی”مبارزه مسلحانه” و تروریستی را به کنار بگذارد در اولین گام باید پاسخگوی خونریزی و کشتار در دو طرف درگیر باشد و در مرحله بعـد نیز اگـر اسـتراتژی خـشـونت و ترور را کـنار بگـذارد بایـد ابـتـدا در” صف” بایستد. در”صف” آنهایی که دو دهه استراتژی”مبارزه مسلحانه” را نقد کرده اند. اینجا همان جایی است که در تضاد کامل با ویژگی های شخصیتی و قدرت طلبانه او می باشد. مسعود رجوی نمی تواند در”صف” بماند و پشت سر کسی حرکت کند. اگر می توانست 30 خرداد 1360 شکل نمی گرفت.
آقای روحانی
مسعود رجوی در پاسخ به نقد مبارزه مسلحانه، در نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان ــ شماره 51 ــ صفحه 17 نوشته است:
“اباطیلی که بر علیه مبارزه مسلحانه سرهم بندی شده، برای کسی که دستش توی کار است و از نزدیک با واقعیت جامعه تماس دارد، حتی خواندنش بعضی وقت ها چندش آور!! و ملال آور و بعضا! واقعا مضحک است. با این همه سازمان ما این حوصله را به خرج داد که تمام این حرف ها را مکرر در مکرر مورد مطالعه و ارزیابی و بحث قرار دهد و دست آخر هم آن طوری که در منابعی که تا به حال استناد کردم (مصاحبه ها…پیام ها و…) دیده اید و آشنا هستید؛ به این نتیجه رسیدیم که بدون مبارزه مسلحانه، نه فقط هیچ شکل دیگری از مبارزه امکان نداشت و هنوز هم ندارد، بلکه بقای خودمان و موجودیت بقای خودمان هم قبل از هر چیز مدیون و مرهون مبارزه مسلحانه است.”
آقای روحانی
در پایان این مطلب برای شما جسارت و شهامت بازخوانی استراتژی مبارزه مسلحانه را آرزو می کنم. آیا به نظر شما استراتژی مبارزه مسلحانه در بطن و جوهر خودش، نقض حقوق بشر را همراه ندارد؟
موفق باشید
محمد حسین سبحانی
27.09.2006
 

خروج از نسخه موبایل