پاسخ به نامه شماره پنج ابراهيم خدابنده تير 1385

دوست عزيز: ابراهيم:
سلام، اميدوارم که خوب باشي، از دريافت ای ميلت خيلي ممنونم. من هم از دريافت اي ميلهای تو خيلي خوشحال ميشوم و همانطور که تو مرا در جريان تجربيات جديدت ميگزاری من نيز اميدوارم بتوانم تو را در جريان فضاي اينجا قرار دهم.
اينکه چرا ميگويم هواداران مجاهدين را اعضأ واقعي مجاهدين ميدانم بر اين پايه است که آنها هر چقدر مايه ميگذارند (مسلما بلحاظ کمي کمتراز اعضأ سازمان با اينحال)خودشان هستند که ميگذارند. آنها بدوراز چارچوبهای مجاهدين درحاليکه در ملأ عاطفي، شغلي و خانوادگي خود هستند، بد و خوب سازمان را شنيده و ديده و با اينحال انتخاب خودشان را مختارانه کرده و بنوعي چه بلحاظ سياسي و چه بلحاظ ايدئولوژيک سازمان را انتخاب کرده اند. در حاليکه اعضأ مجاهدين گرچه خيلي بيشترباصطلاح مايه ميگذارند، ولي آنها مجبور شده اند خود را فراموش کرده تا بتوانند عضو مجاهدين باقي بمانند. آنها همانطور که بهتر از من ميداني وارد روابط و زندگي فرقه ای شده اند.
باری بگذريم مسئله مهمتز اينستکه من فکر ميکنم در خارج از کشور در مجموع حداکثر چند هزار نفرانديشه سياسي را منحصرخود کرده وافکار بقيه چند ميليون ايراني خارج از کشور را بلحاظ سياسي به گروگان گرفته اند. چند روز قبل جلسه ای بود که در آن جان اسنو رئيس بخش خبر کانال 4 تلويزيون و دو نفر ديگر صحبت ميکردند. در مجموع صحبتهايشان خيلی خوب بود و بطور خلاصه ميگفتند که سياست امريکا و اروپا در مورد ايران از دوران مصدق تا به امروز غلط بوده و هست. در اين جلسه سه نفر با افکار سلطنت طلب و شايد مجاهديني با حرفهای آنها مخالف بوده و آنها را به حمايت از رژيم متهم ميکردند. بي اغراق بيش از نيمي از جلسه را اين سه نفر با خود بردند. و جالب تر اينکه 20 – 30 نفر ايرانيان حاضر نه تنها با آنها موافق نبودند بلکه مخالف هم بودند و اين در دست نزدنهای آنها خود را نشان ميداد. با اينحال ما 20 -30 نفر براحتي اجازه داديم که آن سه نفر سخنگوی ايرانيان خارج از کشور شده و با حرفهای تکراری و بدون پايه و منطق خود و آمارهای من درآوردی و چند صد برابر شده، آتش بيار معرکه اي شوند که از ايران عراقي ديگر ساخته شود.
نکته ام اينستکه به نظر من چند ميليون ايراني خارج از کشور ميتوانند هم در پيشرفت علمي، اقتصادی و سياسي کشور سهيم شده و نقش برجسته اي ايفا کنند و هم در صورت فعاليت درستشان ميتوانند يکی از تضمينهای استقلال کشور و مانع تعرض زورمداران امريکائي باشند. اما افسوس که بلحاظ سياسي مرعوب جو موجود و تسليم سحر موجود (دموکراسي و آزادی = سرنگوني) هستند. همانطور که ميداني ظرف بيست و پنج سال گذشته بحث خارج از کشور همواره يک کلمه بوده و نه بيش و نه کم و آن کلمه جادوئي سرنگوني است. آنها آنقدر اين کلمه را تکرار کرده اند که خود اين کلمه نه تنها برای خودشان بلکه شايد برای اکثريت خارجه نشينان تبديل به يک اصل شده و بکل خود هدف (که سرنگوني برای چه و بفرض تحقق آن کي و چطور) به فراموشي سپرده شده. (تکرار متوالي يک حرف از زبانهای مختلف و به شکلهای گوناگون بتدريچ تبديل به يک اجماع شده و تکرار اجماع تبديل به يک اصل نا نوشته و بدنبال آن تبديل به يک منطق فلسفي گرديده.). و از آنجائيکه هيچ کدام از آن چند هزار نفر باصطلاح مغزهای سياسي هم چه بلحاظ عملي و چه بلحاظ تئوری فورمولي برای سرنگوني ندارند و شايد فقط چشم به امريکا دوخته اند که اينکار را برای آنها انجام داده و از آنها دعوت کند به کشور باز گشته و تاج سر ملت شوند!! فضای موجود، فضائی بي عمل، مظنون، مشکوک(اول بدنبال اين هستند که بفهمند تو چه کاره اي و سر در آخور که داری و بعد به حرفت گوش دهند و یا ندهند) و همراه با نوعي قهر از مردم، کشور و حکومت شده.
بحثم اختلاف نيست بلکه قهر است چرا که کسي ميتواند با کس ديگری اختلاف داشته باشد، اما تا زمانيکه آندو با يکديگر قهر نباشند امکان حل اختلاف هست، اما زمانيکه از يکديگر قهر کردند در دور باطلي مي افتند که حل آن روز به روز دشوار تر ميشود.
همانطور که ميبيني سانسور و نبودن آزادی منحصر داخل نيست و در شکل ديگرش و شايد پيچيده ترش گريبان ما را هم در اينجا گرفته. شايد بد نباشد که افراد داخل هم به اينجا آمده و مزه سانسور اينجا را هم بچشند و ببينند که چگونه هر صحبت مثبتي نه در باره حکومت بلکه حتی درباره دستآوردهای مردممان(منجمله تعداد جايزه های برده شده توسط فيلم سازان داخل) و يا خواست رفورم برای کسب آزاديهای سياسي هم حمل بر حمايت از سياستهای اشتباه حکومت و مزدوری از رژيم ميشود. خوب من فکر ميکنم باز شدن دربهای ايران برای از بين بردن توهم اکثريت ايرانيان غير سياسي خارج بخصوص در دوران خاتمي بسيار ارزنده و موثر بوده و مسلما برنده کشورمان ايران بوده است. چرا که چسب ايرانيان خارج از کشوربا داخل به عقيده من بهترين پادزهر برای تبليغات جديد استعمار در باره مليتها و سياست چند پاره کردن کشورو يا محاصره اقتصادی و يا حمله نظامي به ايران است.
اما برای آن چند هزار نفر بجد شک دارم که مسئله اي حل شود چرا که مسئله آنها مردم و آزادی و استقلال و اسلام نيست بلکه مسئله شان اينستکه چرا ما نه. حکومت حق ما بوده و از ما ربوده شده و بايد به ما (و نه به مردم بعنوان حق مشروع آنان) پس داده شود. از نظر آنها اگر در فلان دهي هم پای الاغي بشکند اين تقصير حکومت است و کشورو مردم ظرف بيست سال گذشته نه تنها جلو نرفته اند بلکه صد سال هم به عقب بازگشته اند.. بنابراين سفر به ايران يعني فاکتهاي جديد و دست اول بر عليه کشور. ( بايد پذيرفت که در کشورهم نقض آزاديهاي سياسي، حقوق و قانون، مسئله و اشتباه برای فاکت آوردن کم نيست.) مثلا يکی از سه نفر مذکور به دروغ و يا به درست مدعي بود که ماه قبل در کشور بوده و صحبت از فضای خفقان آور داخل ميکرد. و يا يکی که با من تماس ميگرفت و خواهان راهنمائي جهت پيوستن يا عدم پيوستن به مجاهدين بود مدعي بود که هر ساله به ايران سفر ميکند و در باره بدی اوضاع و تنها راه حل راه مجاهدين است کلي ميخواست به من درس بدهد. در نتيجه سفر به ايران با يک ديد واقع بينانه و تاريخي و نه مطلق گرايانه و خود رهبر بينانه مطمعنا مفيد است و بقول تو برای مجاهدين مثل بسم الله برای جن است. ای کاش در دوراني که آزاديهای سياسي بيشتری در کشور وجود داشت حکومت بيشتر اين سياست را بکار ميگرفت و به آن ادامه ميداد. تشويق رفت و آمد ايرانيان به داخل، ايجاد فضای نسبتا باز سياسي، چاپ نسبتا آزاد کتب و روزنامه ها بنظرمن بيشترين نقش را در شکستن توهم خارج از کشورو به دنبال آن کشورهاي غربي نسبت به داخل و آنچه که در آن ميگذرد داشته و دارد. وهمانطور که تو هم به آن اشاره کرده بودی بيشترين لطمه را به کساني که دردشان درد قدرت است را ميزند و به همين دليل هم مجاهدين سخترين عکس العمل را نسبت به کساني که به ايران سفرمي کردند نشان ميدادند، بطوريکه حتي برای هواداران جدا شده از مجاهدين که باصطلاح پرونده ای هم نداشتند دگمي بود سخت غير قابل شکست. بنابراين من هر کسي را که بتواند با تضمين حفظ استقلال فکری و وجداني و هويت انساني خود به کشور سفر کرده و درست و غلط تبليغات را خود از نزديک ديده و قضاوت کند را تشويق ميکنم که حتما اينکار را بکند. تضميني که در اين دوران بسختي کسي ميتواند به يک فرد سياسي، آنرا داده و کسي ميتواند در فضاي موجود نسبت به آن مطمئن باشد.
در اينجا من با تو در پذيرش ريسک زندان و بگير و ببند ومصاحبه و..و احتمالا چشم پوشي کردن از آزاديهای نسبي بدست آورده هم موافق نيستم چرا که اين نقض غرض و هدف رفتن به داخل است و حاصل آن چيزی جز افزون شدن قهر کننده ای بر قهر کنندگان از کشور و ملت نيست. بهمين دليل آنرا به افرادی که برای فهم شرايط و درک مشگلات و نه برای گذران تعطيلات سالانه ميخواهند به کشور سفر کنند و سابقه فعاليت سياسی مشخص دارند، پيشنهاد نميکنم. البته مطمئن باش برای کسي که بخواهد جقيقت را بداند، حقيقت در هر جاي دنيا هم که باشي به نوعي خود را نشان ميدهد.
خود من مرتبا يکی از تلويزيونهای ماهواره اي بنام هما را تماشا ميکنم که بلحاظ دادن اطلاعات از فضاي سياسي داخل بنظر من نمونه است. اين برنامه بخوبي نشانگر تحول فکری جامعه در زمينه های مختلف و بحثهای سياسي موجود در ايران ميباشد. کاش تلويزيونهای ماهواره ای خود حکومت هم از اينها ياد ميگرفت و در کنار برنامه های صرفا تفريحی و تبليغي خود با گذاشتن بحثهای آزاد مشابه، به روشن شدن فکر ايرانيان خارج از کشور کمک ميکردند. انجام چنين کاری ميتواند بيشترين نقش را در تغيير فضای سياسي موجود در اينجا ايفا کند.
اما در مورد کتاب کالت و ترجمه آن، من منظورم ترجمه چاپي نبود چرا که هرنوع دخل و تحريفي در آن بدور از صداقت مترجم است بلکه منظورم انتشار آن در وب سايتهائي است که در حال حاضر آنرا منتشر ميکنند ميتوان مثلا فصلهای آخر را که درباره معظلات افراد جدا شده صحبت ميکند زودتر ترجمه کرده و زودتر منتشر کرد.
اما در مورد مصاحبه با من بايد دوستانه چند نکته را بتو بگويم:
اولا من هيچ علاقه ای به اينکه درباره مجاهدين صحبت کنم ندارم زيرا که از يکطرف معتقدم برای کسي که بخواهد بداند به اندازه کافي گفته ام و گفته شده است که من نميتوانم حرف جديد نا گفته اي برای گفتن داشته باشم و از طرف ديگرپشه چيست که من بخواهم کله پاچه آن باشم و هويت جديد خود را بر گرد ضديت و صحبت مستمر و تکراری درباره آنها شکل دهم.
حل مسئله جاسوسي و آتش بياری آنها دراختلاف بين غرب و ايران نيز بنظر من از آنها عبور نميکند بلکه از سياست رابطه با غرب و سياست تبليغی درخارج از کشور(و رابطه حکومت با ايرانيان خارج از کشورو کسب حمايت آنها) ميگذرد،(برای نمونه مسافرت اخير خبرنگاران کانال 4 تلويزيون اينجا، در توهم زدائي بيشترين نقش را در مقايسه با تمام اقدامات جداشدگان سازمان درمقابل تبليغات مجاهدين داشت.). در حال حاضر آنها تبديل به بازيچه ای در دست غرب و اسرائيل شده اند که هرگاه و به هر نوع که آنها بخواهند ايشان خواهند رقصيد.
ثانيا و مهمتر از همه اينکه ترجيح ميدهم که موقعي شروع به حرف زدن کنم که حرفی که دردی را دوا کند برای گفتن داشته باشم. به همين علت هم تا سال گذشته به چند درخواست مصاحبه از طرف رسانه های خارجي پاسخ منفي دادم.
…….. بنابراين فکر کنم که جوابم به مصاحبه باشد انشأالله برای زماني که به آن سطح از آمادگي رسيده باشم.
ديگر بيش از اين مزاحم اوقات تو نميشوم و تا نامه بعدي ترا به خدا ميسپارم. قربانت مسعود

خروج از نسخه موبایل