30مهر از دیروز تا امروز

30مهر از دیروز تا امروز
علیرضا میرعسگری
22اکتبر2006
این روزها با مراجعه به سایت های وابسته به سازمان مجاهدین با این تیترها مواجه میشویم:
خجسته باد 30مهر، روزسیمرغ رهایی.
30 مهر سالروز معرفي رئيس جمهور برگزيده مقاومت براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران را تبريك ميگوييم.
اگر بخواهیم خارج از جنجال و هیاهو به بحث مورد نظر بپردازیم باید اساسا به این سوال پاسخ گفت که خاستگاه این بحث دردرون سازمان مجاهدین از کجا شروع میشود.
بعد از عملیات موسوم به فروغ جاویدان! که در واقع شکستی بزرگ درخط وتحلیهای مسعود رجوی بود؛تا سال 1372 که یکسری عملیات تروریستی به کمک نیروهای عراقی توسط سازمان مجاهدین در مرزهای غربی ایران انجام گرفت سازمان تحرک خاصی نداشت و درواقع درعراق به نوعی زمین گیر شده بود.
این عملیات در سال 1372 با اهداف خاصی آغاز شد که به طور قطع ویقین جز به کشته و زخمی شدن نیروهای بی گناه که درمرزهای غربی کشور به خدمت سربازی مشغول بودند کاری از پیش نبرد ولیکن مسعود رجوی هدفی مشخص را در این راستا دنبال میکرد که دریکی ازنشست ها آن را اینگونه تئوریزه میکند:
اگر عملیات ما کم و کوچک باشد به آن مُهر تروریستی میزنند و اگر ما عملیات بزرگتر و اهداف بیشتری را مورد هدف قرار دهیم مطمئنا حتی کشورهای غربی مارا به عنوان طرف حساب و آلترناتیو در نظر میگرند( به نقل از مسعود رجوی از نشست داخلی با فرماندهان؛ سال 1372).
درواقع مسعود رجوی در دوبُردار سیاسی و نظامی سعی میکرد به کشورهای غربی اینطور خود را تحمیل کند که ارتشی دارد که توان انجام عملیات را دارد و در بال سیاسی خود نیز داری یک رئیس جمهور زن میباشد؛ ولیکن دربُعد نظامی بعد از محکوم کردن این عملیات ها توسط دولت های غربی دولت عراق در پایان سال 1372 دیگر اجازه این عملیات را به سازمان نداد و در بُعد سیاسی هم مریم عضدانلوبعد از 3 سال بدون هیچ دست آوردی به عراق بازگشت.
در راستای همین بحث یعنی مُجاب کردن دولت های غربی درقبول سازمان مجاهدین به عنوان آلترناتیو؛مسعود رجوی معرفی مریم عضدانلوبه عنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت! را در دستور کار خود قرار داده و در تاریخ 6 شهریور با حکمی وی را به این منصب منسوب میکند! و به دلیل اینکه باید پرواز مریم عضدانلو به پاریس مخفی صورت میگرفت آن را اعلام نکرده و درتاریخ 30مهر آن را علنی می کند.
این اعلام که با تبلیغات گسترده ایی همراه بود به نوعی برای خوراک داخلی در درون تشکیلات هم مورد استفاده قرار میگرفت و از همانجا بود که شعارهایی پر طمطراق توسط شخص مسعود رجوی در درون تشکیلات باب شد، الفاظی که بیشتر انسان را به یاد شعارهایی که هیتلر برای تهیج نیرویهای خود به کار میبُرد میاندازد، شعارهایی بدور از واقعیت و سراپا دروغ :
ما با چنگ و ناخن و دندان مریم را به تهران میبریم (سخنان مسعود رجوی درگردهمایی قرارگاه موسوم به باقرزاده مهر1372).
ارتش ما با این مانور نشان داد که توانایی بردن مهر تابان به ایران را دارد( سخنان مسعود رجوی در بعد از مانور موسوم به سیمرغ د رسال 1373).
هر چند که دادن شعارهای پرطمطراق خارج از واقعیت ممکن بود که برای مدتی نیروها و اعضا شورا را بفریبد ولی واقعیت این بود که این پروژه به مانند تمامی خطهای سیاسی یا نظامی قبلی مسعود رجوی با شکست مواجه شد و دلیل آن نیز بازگشت مریم عضدانلو به عراق بدون هیچ دست آوردی بود و نه تنها دولت های غربی توجهی به این مسئله نکردن بلکه تقریبا یک سال بعد از آن توسط وزارت خارجه آمریکا به عنوان گروهی تروریستی شناخته شده ودر واقع این تصمیم وزارت خارج آمریکا سر آغازی برای قرار گرفتن نام این سازمان در لیست تروریستی اتحادیه اروپا میشود.
از نظر تشکیلاتی نیز این مسئله مُعضلاتی برای سازمان مجاهدین بوجود آوردبدین ترتیب که ، به همراه مریم عضدانلو درهمان سال تعداد زیادی از کادرهای سازمان مجاهدین به خارج کشور اعزام شدند که تعدادی ازآنان که از نیروهای وفادار ومطمئن تشکیلات سازمان مجاهدین بودند از پایگاه های سازمان در خارج کشور فرار کرده و به سراغ زندگی خود رفتن وآنان هم که مجددا به عراق بازگردانده شدند به دلیل دیدن واقعیت های ملموس جامعه و دور بودن شعارهای واهی مسعود رجوی با واقعیت، به شدت مسئله دار شده و به مشکلی جدی در درون تشکیلات تبدیل شدند.
به دلیل تعطیل شدن عملیاتها و رفتن تعداد زیادی کادر از عراق به اروپا؛ نیروهای باقی مانده در عراق احساس بیهودگی میکردند و حضور در عراق را جز اتلاف وقت چیزی نمیدانستند.
شیوه عملکرد سازمان مجاهدین از قدیم تا به امروز این بوده که با قرار گرفتن در چنین شرایطی با ایجاد پروژه های پوشالی نیروهای خودرا مشغول میکند.
از همان سال بود که در درون مناسبات سازمان مجاهدین جشن هایی تحت عنوان هفته سیمرغ! به راه انداخته شد، مسابقات و جشن های کسل کننده ایی که اغلب افراد با بی میلی مجبور به شرکت در آن بودند واین برنامه هدفی جز پر کردن وقت دربیابانهای عراق نداشت.
هر چند به دلایل شرایط کنونی( سرنگونی رژیم صدام حامی درجه یک سازمان مجاهدین،تحویل سلاحها توسط نیروهای سازمان مجاهدین در عراق وشکست استراتژی مبارزه مسلحانه،غیبت کبری مسعود رجوی به عنوان مسئول اول تمام اشتباهات و به کشته دادن هزارن جوان بیگناه و پاسخ گو نبودن درقبال آن ،سرخوردگی نیروهای درون تشکیلات و ریزش نیروکه همچنین ادامه داردو…) بیش از هر زمانی مسئولین سازمان مجاهدین به این خیمه شب بازی نیازمند هستند ولیکن بعد از گذشت 13سال ازآن تصمیم تاریخی! دیگر برهمگان واضح است که تمامی تحلیل ها و خطوطی که مسعود رجوی تدوین کننده آن بوده به شکست انجامیده و گواه این امر را میتوان با نگاهی کوتاه به برنامه های تلویزیونی سازمان مجاهدین دید.
آری سازمانی که زمانی ادعا میکرد که توان و پتانسیل سرنگونی حکومت فعلی رادارد و ژست آلترناتیو بودن را میگرفت، نیروهای ارتش! این سازمان تبدیل به افراد مسنی شده اند که در کمپی محصورشده،تمام برنامه و فعالیت آنها به فراگیری موزیک و کشاورزی ویا چراغانی کردن بیابانهای عراق معطوف شده است.

خروج از نسخه موبایل