ورشکستگی اپوزیسیون ایران، عالمگیر شده است

«ورشکستگی اپوزیسیون ایران، عالمگیر شده است»
آقای هاشمی نژاد، کانون هابیلیان، هفتم نوامبر 2006
به نام خدا
جناب آقای مسعود خدابنده ،مسئول انجمن ایران اینترلینک
با سلام
متقابلاً امیدوارم عذر بنده را در تأخیر پاسخگویی به نامه قبلی تان بپذیرید، ناگفته پیدا است که فراوانی مشغله ها سبب چنین دیرکردی می شود و گرنه استمرار این مکاتبات را بر خود فرض می دانم ، خصوصاً این که اهتمام شما را در این امر می بینم.
در مورد حوادثی که هم زمان با ورود آقای خاتمی به انگلستان و سخنرانی ایشان در چتم هاوس گذشته بود ، گفته اید و تلاش گروههای اپوزیسیون برای جلوگیری از آزادی بیان.
به نظرم رسید شمه ای از آنچه از ابتدای انقلاب شاهد آن بوده ام را برای شما بازگو کنم.
من نمی دانم که شما در آن سالها آیا در ایران بودید یا در خارج از کشور اقامت داشتید ، اما مطمئن هستم که روایتهای زیادی از حوادث بلافاصله پس از پیروزی انقلاب تا سال 1360 شنیده اید.
لابد چیزهایی در مورد حملات چماقداران به مجاهدین و در مقابل مظلومیت اعضای مجاهدین دیده و یا شنیده اید!!
اجازه بدهید در همین ابتدا و در یک کلام نظرم را خلاصه و صریح در مورد آن دوران عرض کنم.
به اعتقاد من با مجموعه مشاهدات و تجاربم ،در آن سالها سازمان مجاهدین ، بسیار قوی ، تشکیلاتی و با دست بسیار بالا در برابر مخالفینش ظاهر شد و یک کار روانی گسترده را آگاهانه و جهت دار پیش برد و حداکثر بهره برداری از تندروی برخی مخالفینشان را انجام داد.
جنجال آفرینی های عموماً غرض آلود بر سر چگونگی وقوع آن حوادث ،متأسفانه تا هم اکنون باعث شده است تا اصل و ریشه آن درگیریها همچنان در ابهام باقی بماند ، در حالی که امروز وقت آن رسیده است که از آن حوادث نیز غبارزدایی شود.
به خوبی می دانید که ریشه اختلافات مجاهدین با نیروهای مذهبی و انقلابی به سال 1354 در زندان رژیم شاه باز می گردد ، زمانی که هیچیک از روحانیت نه تنها قدرتی در دست نداشت ، بلکه امیدی هم به در دست گرفتن قدرت به این زودی نداشت!
اما روحانیت ، یک مبارزه انقلابی و اصولی را پیش می برد که حفظ اسلامیت آن، برایش از هر جهت ارجحیت داشت.
بالعکس مجاهدین ، به مشی اعتقاد داشتند که در آن به کارگیری سلاح میزان حق و باطل بود.
از همان زندان زمان شاه ، رهبران مجاهدین، از همین شیوه هایی که امروز به کار می بندند ، استفاده می کردند: بایکوت مخالفین ، شانتاژ و ترور شخصیتی و از همه مهمتر نیروهایشان را از بحث و مواجه با افکار مخالف و دگر اندیش باز می داشتند با این توجیه که در صلاحیت آنها نیست که وارد مباحث فلسفی و سیاسی شوند و هنوز هم که هنوز است می دانید که تحلیل گران درون سازمان مجاهدین مختص به چند نفر می شوند و به سایرین اجازه اظهار نظر داده نمی شود.
پس از انقلاب نیز این رویه ادامه یافت در حالی که جامعه با یک سئوال عمده و حل نشده در باره سازمان مجاهدین مواجه بود و آن این که در نهایت آنها مرزبندی ایدئولوژیک واعتقادی با منشعبین مارکسیست شده دارند یا خیر؟
شهادتین گفتن و مظلوم نمایی رجوی ، باصطلاح پاسخی به این سئوال جدی و اساسی بود ، اما هیچگاه از سطح یک اقدام سخیف سیاسی برای خلاص شدن از آن فراتر نرفت و هیچگاه دعوتهای متعدد به بحث و مناظره را نپذیرفتند و آنگونه که من می دانم ، دعوت نیروها و اعضای گروه به سکوت در برابر مردم سئوال کننده ، فقط به این دلیل بود که رجوی مطلقاً هرگونه بحثی را قدغن کرده بود.
اگر بخواهیم راه دوری نرویم ،باید بگویم که جنگ روانی که همین امروز آنان علیه جداشدگان راه انداخته اند دقیقاً مشابه شرایط آن دوران است.
شما را مزدور و بریده و…. می خوانند فقط و فقط برای فرار از پاسخگویی به سئوالات اساسی و اصولی که شما در رابطه با استراتژی و سیاستهای سازمان از آنها سئوال می کنید و آیا براستی تا کنون موردی را سراغ دارید که صریح و صادقانه در برابر انتقادات شما در مورد نقض حقوق بشر ، اشتباهات فاحش سیاسی و خیانت به اعضا و مردم ،موضع گیری کرده و یا جوابی بدهند.
آن روز پشت اصلی دانستن مبارزه با امپریالیسم و متهم نمودن روحانیت به سازش با آمریکا!! سنگر گرفته و ورود به این گونه مباحث را غیر ضروری معرفی می کردند و امروز به بهانه اصلی بودن مبارزه با جمهوری اسلامی ، ، و متهم نمودن جداشدگان به مزدوری برای جمهوری اسلامی حاضر نیستند هیچ حرف و سخنی را بشنوند.
به هر حال به نظر نمی رسد که این رویه فقط یک تاکتیک زودگذر باشد ، بلکه یک بیماری مهلک است که از ضعف عمیق ایدئولوژیک سرچشمه می گیرد که متأسفانه امروزه از این زاویه کمتر به نقد گروه رجوی پرداخته می شود.
ما اعتقاد داریم که تکرار اشتباهات فاحش سیاسی و برگزیدن روشهای خیانت بار ، نیاز به پایه و اساسی دارد که جز یک ایدئولوژی انحرافی و تفکر اشتباه نمی تواند چیز دیگری باشد. بی ایدئولوژی بودن ، بارها شرافت دارد بر اعتقاداتی که در آن می شود همه چیز را مباح کرد و به نفع خود رقم زد.
لابد می دانید که تفتیش عقاید در مورد اشخاص ناروا است، ولی وقتی یک جریان مدعی حیات و حضور اجتماعی و سیاسی است ، خود ملزم به تبیین تمامی وجوه تفکر و اعتقادات خود می باشد، بدون این که نیاز باشد بخشی از تفکراتش را تزئین و یا مخفی کند.
همه می دانند که پدر من همواره رهبران این گروه را دعوت به مناظره می کرد و این کار را از سال 54 به بعد و نه در زمانی که علی الظاهر می توان ایشان را به داشتن قدرت متهم نمود ادامه می داد.
کاری که هم اکنون جداشدگان و منتقدین به خط مشی این گروه ، از زوایای گوناگون آن را انجام می دهند ،همین هفته پیش خود شما مجدداً مریم رجوی را به مناظره دعوت کردید، دعوتی که هیچگاه پاسخی برای آن نخواهید یافت.
به نظر من فرق این دعوت با آن دعوت تنها در تفاوت مباحث ( یکی ایدئولوژیک و دیگری سیاسی ) است ، اما آن نپذیرفتن همان بوده است که هست : اعتقاد راسخ به خشونت و ضعف شدید منطق!
بدون شک مطلع هستید که در امتداد این روش ، یکی از درخشان ترین حرکتهای مجاهدین برای تحکیم و گسترش دمکراسی در آن دوران ، تحریم کلیه روزنامه ها و رادیو و تلویزیون بود!
تحریمی که تنها فایده اش این بود که هواداران سازمان ، جز نشریات سازمان و مواضع رهبران آن ، به هیچ چیز دیگری توجه نکنند ، و البته بدیهی است که چنین تحریمی ، آیا یک حرکت سیاسی است و یا مدیریت یک بحران.
البته خوشبختانه حوادث بعدی این ادعا را که از اول رهبران مجاهدین به دنبال ایجاد درگیری و زمان مناسب آن می گشتند اثبات نمود ، جریان نفوذیها ، جذب بنی صدر و…
آقای خدابنده
اما یک نکته که حقیقتاً باید از جسارتتان در بیان آن تقدیر کنم و در باره آن حق کلام را اداء کرده اید آنجا که گفته اید :
آپوزیسیونی که بیست و پنج سال است از ترس نمی تواند صف خود را از فرقه رجوی و چه میدانم گروه الاحواز (با ح) و… جدا کند را چه به خرده گرفتن از یک دولت (اصلا دولتش هم هر که میخواهد باشد اصلا ایل تاتار مملکت را گرفته باشد).
کسی که بعد از سی سال جربزه ندارد (جربزه که هیچ تا بپرسی از ترس سرشان را زیر پتو کرده دو هفته جواب تلفن هیچ کس را نمیدهند) که بگوید آقا جان تروریسم کور در ایران، کشتار اکراد و شیعیان عراقی، رفتن روی زنان و کودکان با شنی تانک، همکاری با فردی مثل صدام در جنگ بر علیه ایران آن هم با استفاده از سلاح شیمیایی محکوم است یا از آقا بالا سر و ارباب خارجی و حقوق دهنده اش می ترسد و یا این که جربزه اش را خانه خاله اش جا گذاشته که در هر صورت خریدار پز آپوزیسیونی اش جز همان فاکس نیوز و کمیته سیاست ایران متشکل از بازنشستگان سازمان سیا و پنتاگون نمی تواند باشد. البته قیمت را هم که طبعا آنها مشخص می کنند. عاقبتش هم همین جمع شدن صد نفر در اعتراض به حرف زدن و بحث و فحص بین مردم.
آقای خدابنده ،
باید مسئله صلاحیت بیش از پیش تبیین شود و این که هر کسی برای ورود به عرصه سیاسی و دخالت در امور اجتماعی ، نیاز به چه صلاحیت هایی دارد.
تشت بی آبرویی این اپوزیسیون اکنون دیگر پس از 27 سال از بام فرو افتاده است و کوس رسوایی آن را در هر کوی و برزن جار می زنند ، اپوزیسیونی که تا خرخره گرفتار روزمرگی و چگونگی گذران زندگی است و از مخالفت با جمهوری اسلامی دکان بهتری نیافته است ، برای امرار معاش نیافته است ، ولو این که به ظاهر ادای چریکها را در بیاورد و ادعای تحمل سختی مبارزه را بکند.
اپوزیسیونی که هم آغوش با اسرائیل رقص شادی بر روی خون مردم فلسطین می کند ، چه صلاحیتی دارد که در باره مردم ایران سخن بگوید ؟!
نگاهی به دعواهای تلویزیونهای لس آنجلسی ،یا گروه رجوی با سایر دسته جات بیندازید ، تا به عمق فضاحت آنان پی ببرید.
اگر حرفی هم بیان می شود ، برای همان عده قلیلی است که از آنان نام برده اید ، که همانها نیز به گمان من در برزخی از بلاتکلیفی و سردرگمی گرفتارند.
آقای خدابنده ،
جنگ داخلی که چندین سال پیاپی در لبنان ، افغانستان و اکنون عراق اینچنین صدمه بر جسم و جان مردم زد و می زند ، همه و همه ناشی از وجود گروههایی این چنین است که جز به منافع خود نمی اندیشند و البته به دردناکترین شکلی بازیچه قدرتهای ستمگر و استعماری می شوند.
خدا را هزاران بار شکر می گویم که ایران عزیز تحت توجه ویژه حضرت حق از گزندهایی این چنین در امان و مصون است.
از درگاه خدواند متعال و از صمیم قلب ، سربلندی و افتخار بیش از پیش مردم شریف و صبور ایران را خواهانم
سید جواد هاشمی نژاد
مشهد مقدس
شانزدهم آبان 1385

خروج از نسخه موبایل