نامه دوازدهم ابراهيم خدابنده آبانماه 1385

دوشنبه 8 آبان 1385
مسعود جان با سلام و با تبریک عید سعید فطر
من همیشه از خواندن نامه هایت لذت میبرم و خیلی استفاده میکنم. اینبار البته نامه ات را چندین بار خواندم. تجارب جالبی نوشته بودی. بیش از هر چیزی دلم میخواهد که یکبار دیگر یکدیگر را ملاقات کنیم و مفصلا با هم صحبت نمائیم. حساب میکردم که این مدت روی خیلی از موضوعات نامه نگاری کرده ایم که هر کدام مبحث یک کتاب است. بهرحال همیشه از دیدن نامه هایت خوشحال میشوم.
من این مدت در زندان با افراد زیادی برخورد داشته ام که هر کدام به نوعی درگیر فرقه بوده اند و تجارب زیادی از گروه های مختلفی بدست آورده ام. روز سه شنبه که اتفاقا عید فطر بود یک نفر جدید به بند ما آوردند. این یکی هم طرفدار یک مدعی دیگر ارتباط با امام زمان به نام شهرستانی است. او میگفت که این فرد یعنی شهرستانی مریدان خود را وادار کرده بود که کتاب بهارالنوار که گویا 110 جلد است را از اول تا آخر سه بار بخوانند. برای نماز یک قنوت مخصوص دارد که درست نیم ساعت خواندن آن طول میکشد. اگر چه طی این مدت با افراد مختلف از گروه های مختلف با خاستگاه های کاملا متضاد برخورد داشته ام ولی وجوه مشترک زیادی بین آنها میتوانم پیدا کنم و شنیدن وضعیت گروهی و رابطه شان (از مذهبی و سلطنت طلب و کمونیست و قومی و… ) برایم خیلی جالب است و دنبال میکنم. بچه ها در زندان مرا به شوخی کارشناس فرقه معرفی میکنند.
و اما در جوابی که به نامه بهار ایرانی داده بودی اینطور استنباط کردم که اشاره کرده بودی که سازمان گویا از روز اول فرقه بوده است و فقط به مرور زمان آثار آن بیشتر ظاهر گردیده است یعنی این وسط درواقع دگردیستی صورت نگرفته است. من در اینکه سازمان از ابتدای امر که مشی مسلحانه بصورت چریکی و مخفی را پذیرفت در واقع نهال فرقه را در زمین خود کاشت شکی ندارم ولی فکر میکنم که بروز قطعی آن با انقلاب ایدئولوژیک سازمان صورت گرفت. یعنی از آن مقطع میشود قاطعانه گفت که سازمان یک فرقه بوده و شرایط فرقه که عبارت باشند از رهبر خود انتصابی تام الاختیار، مناسبات و روابط توتالیتری و اعمال روند بازسازی فکری را دارا میباشد. میشود بحث کرد که این قطعا با پذیرش مبارزه مسلحانه در تقدیر سازمان بوده است که این حرف درست است ولی بهرحال آثار آن هنوز بروز نکرده بود. البته با تجربه سازمان مجاهدین خلق میشود گفت که اگر سازمانی امروز تشکیل شده و مشی مسلحانه را بپذیرد لاجرم، جدا از هر ایدئولوژی که داشته باشد، راه به فرقه شدن خواهد برد. من اکنون خوب میفهمم که تنها راه مبارزه سالم و منطقی و غیر فرصت طلبانه، مبارزه سیاسی علنی است که هر بهایی هم که داشته باشد می ارزد به اینکه منجر به تشکیل مناسبات فرقه ای شود. برای من مثل روز روشن است که سازمان از مبارزه با رژیم صرفا جهت حفظ تشکیلات فرقه ای خود استفاده میکند و به همین دلیل روی مسائلی مثل اصلاحات و استحاله شدن رژیم یا سفر پناهندگان به داخل کشور یا هرگونه مراوده با ارگان های مربوط به رژیم تحت عنوان خودساخته مرزبندی و جلوگیری از مشروعیت دادن به رژیم حساسیت نشان میدهد.
روز شنبه در تبریز بودم. برای شرکت در مراسم یادبود یاسر اکبری نسب فردی که در قرارگاه اشرف خودسوزی کرد رفته بودم. این مراسم از طرف خانواده اش با کمک انجمن نجات برگزار شده بود. فضای جلسه فوق العاده سنگین بود. اقوام مرحوم یاسر به شدت نسبت به اینکه وی خودسوزی کرده است ناراحت و حتی عصبانی بودند و میگفتند چنین گناهی هرگز در خانواده ما جایی نداشته است. من تلاش کردم که به آنها بفهمانم که یاسر در حقیقت امر خودسوزی و خودکشی نکرده بلکه در آتش طمع قدرت طلبی رهبری سازمان سوخته است و او قبل از هر چیز خود یک قربانی فرقه است. عمو و عمه یاسر که از یک خانواده کاملا سنتی و مذهبی از سراب بودند فوق العاده نسبت به سرنوشت برادر و پدر یاسر در قرارگاه اشرف نگران بودند. خصوصا خبر اقدام سازمان برای نامنویسی از داوطلبین خودسوزی در اشرف و در اوور آنها و بسیاری از خانواده ها را به شدت نگران سرنوشت عزیزانشان کرده است. انسان احساس میکند که انگار سازمان در تنگنا و بن بست استراتژیک به سیم آخر زده و هرگونه ملاحظه ای را کنار گذاشته است و فقط به حفظ تشکیلات فرقه به هر قیمت فکر میکند.
در تبریز از طرف خیلی از خانواده ها مطرح شد که باید کاری کرد و جلوی تکرار حوادثی مثل مورد اخیر خودسوزی در قرارگاه اشرف که دست کسی هم به آنها نمیرسد را گرفت و نگذاشت این فرقه هر بلایی که میخواهد بر سر بچه های مردم بیاورد. میخواستم ببینم خودت چه نظر و پیشنهادی داری و واقعا از طریق مجامع بین المللی یا از هر طریق دیگر چکار میشود کرد تا این نگرانی خانواده ها را به نوعی به گوش افکار عمومی جهان رساند تا بلکه سازمان قدری به خودش بیاید و اینقدر بدون ملاحظه با سرنوشت اعضای خود و با اعصاب عده کثیری از خانواده ها در داخل کشور که دستشان از عزیزانشان کوتاه است بازی نکند. خودم فکر میکنم که نگرانی از این بابت کاملا حق باشد و باید هرکاری که میشود انجام داد. من که شخصا در حال حاضر جز نوشتن نامه و مطلب کار دیگری از دستم بر نمی آید ولی خیلی ضروری میدانم که نگرانی خانواده ها به نوعی در خارج منعکس گردد.
در ضمن در جریان نامه های زیادی که در خصوص مکاتبات ما و سایر موضوعات برایت ارسال شده اند و پاسخ هایی که داده ای هستم. به نظر میرسد که حسابی سرت شلوغ شده است. مجموعه این نامه را میشود در آینده جمع بندی و محور بندی کرد و نظرات مختلف در خصوص موضوعات مختلف را مدون نمود. من فکر میکنم که همه حرفها باید بی پرده و بدون در نظر گرفتن چپ و راست ها و اینگونه ملاحظات که به نفع چه کسی و به ضرر چه کسی تمام خواهد شد زده شوند تا راه درست بهتر مشخص شود. در شرایط فعلی مشخص شدن حقایق و فاکت ها مهم تر از هر گونه منافع گروهی است.
در ضمن من یک نامه سرگشاده خطاب به خانم مریم رجوی نوشته ام که اگر موافق هستی مایلم آنرا از طریق سایت تو به نظر عموم برسانم تا خدا چه بخواهد و چه در تقدیر سازمان داشته باشد. پیشاپیش از این بابت تشکر میکنم و از زحمتی که دادم معذرت میخواهم. اگر نظرت را هم نسبت به آن بدهی ممنون میشوم.
دیگر خداحافظی میکنم و ترا به خدا میسپارم.
قربانت
ابراهیم

خروج از نسخه موبایل