چه کسانی از مبارزه گریختند؟

آقای نعمت فیروزی مبارز! در کلاس درسی، همه ی انسان های جهان را شسته و بر بند رخت مبارزه ی کشکی خودش آویزان کرده است !
هزار آسمان و ریسمان بافته که ثابت کند مشغول مبارزه ی اساسی با ” رژیم ” است ! نعمت فیروزی که از نزدیک و سالیان او را می شناختم، در حالی در کنج عافیت در آلبانی در سرای سالمندان رجوی گوشه ی عزلت اجباری گزیده است که آنقدر با رهبر غائب و کذائی اش از معیار های انسانی عقب نشینی کرده است که در حال فرو غلطیدن به عمق طوفانی مدیترانه هاست . البته همان زمانی هم که اشرف بودیم وقتی نعمت پشت میکرفن می رفت ، اغلب بچه ها به بهانه ای از سالن خارج می شدند!

اگر بازی با کلمات نامانوس و بی ربط را مقاله نویسی می داند ، باید برای این استاد پیر و سالمند بگویم که :
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری،
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم، از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟؟؟
صحبت از ایران و ایرانی و قیام و مبارزه و آزادی و مبارزه ، از دهان کسانی که در مناسبات جهل و اجبار و زندان و شکنجه ، بسر می برند، لاف بیهوده است .
نعمت خان! در قسمتی از یادداشت های بی سر و ته خود نوشته است :
“… اما در زمانی بسیار کوتاه یکی پس از دیگری با توجیه های مختلف از میدان مبارزه گریختند. بخشی دستان خود را بالا برده و تسلیم … شدند. بخشی دیگر به خارجه گریخته تا از خشونت ملایان ستمگر جان به در ببرند و چنین وانمود میکردند که راه مبارزه در تبعید را پیش میگیرند…”
خدمت این اسیر فرقه رجوی ، باید عرض کنم که قهرمانانی که توان ” نه ” گفتن به رهبر هوسران و دجال تو را یافتند، همه در مناسبات انقلابی رهبر شما در زندان های انفرادی سازمان ، ماهها حبس کشیده و شکنجه شدند.رجوی، صاحبان عقاید مخالف را سرکوب و زندانی می کرد، با عناوین کذائی و مختلف می زد و می کشت، همه ی کسانی که عطای شما را به لقایتان بخشیدند ، در اشرف و با دستان جلادان و شکنجه گران رجوی، ماهها و بعضا سالها در انفرادی در اشرف محبوس بودند! کدام میدان مبارزه؟ کدام رهبر؟ کدام جنبش؟
نعمت! مگر خودت ندیدی که در پراکندگی در منطقه ی حمرین ، چه بلاهائی که نکشیدیم ! چه بمباران هائی توسط آمریکائی ها را تجربه نکردیم ! چه دوستان عزیزی را که از دست ندادیم! جریانات ” پل صدور”، مگر یادت رفته است ؟ تانک های ما مورد هدف آمریکائی ها قرار گرفت ، در یک شب همه ی ما از منطقه ی امام ویس تا سیاج ظلع شرق اشرف، زیر بمباران ها بودیم و چه تلفاتی که ندادیم ؟!
مسعود کجا رفت ؟ مسعود چه شد ؟ وقتی ما بمباران می شدیم ، مریم کجا بود ؟ مسعود و مریم کجا بودند وقتی ما مانند گوشت قربانی زیر حملات هوائی و زمینی مهاجمان آمریکائی و عراقی و اکراد شده بودیم ، چه کسانی با توجیهات مختلف از میدان مبارزه گریختند؟
آیا مسعود و مریم که از نهضت عظیم کربلا و امام حسین (ع) ، دم می زدند، اولین کسانی نبودند که از میدان مبارزه گریختند؟
آیا امام حسین (ع) با 72 تن از صدیق ترین یارانش ، اینچنین کردند؟
ماندگاری نهضت کربلا مدیون آن خونهای پاک است . اما فرار مسعود و مریم از صحنه مبارزه ، ننگی ابدی را برای آنان و اعضاء رقم زد. ما آنرزو بعنوان یک مجاهد خلق ، شرم می کردیم که موقع دستگیری مریم رجوی در فرانسه از فرار رهبرانمان باخبر می شدیم ! لابد اگر دولت فرانسه مریم را دستگیر نمی کرد، ما ماهها بعد ، یا سالها بعد باید مطلع می شدیم که رهبرانمان کجا و کی فرار کردند !
آقای نعمت فیروزی ! گذشته ، چراغ راه آینده است ، اگر گذشته را فراموش کنی ، هرگز مسیر آینده ات را درست انتخاب نخواهی کرد، امثال ما که جان بر کف در آن مسیر ایستادیم ، وقتی حقایق را دیدیم ، با چشمان باز انتخاب کردیم که رجوی نه … رجوی نه …
پس ما امروز با افتخار تمام ، سرمان را بالا می گیریم که در روزهای سخت نبرد، ایستادیم ، به هر ترتیبی هم بود به عهد اجباری و کورکورانه خود وفادار ماندیم ! اما این ما نبودیم که اول عراق را ترک کردیم! این ما نبودیم که مثل مسعود و مریم ، قبل از اولین شلیک ها در مرز اردن ، آماده ی فرار شده بودیم !!!
امروز ما روسفید و سربلند ، می ایستیم و امثال شما را که در مناسبات رجوی ، رسوب کرده و فسیل شدید را به باد مسخره می گیریم وافسوس می خوریم بر جانهائی که در بیراهه های رجوی ، جانشان را ازدست دادند و نفهمیدند که دنباله رو کسانی بودند که جز منافع خود ، هرگز به چیز دیگری نیاندیشدند…
همه ی ما در جدائی از فرقه ی منحوس و دیکتاتور رجوی ، دیرکرد داشتیم و از این بابت انتقادی جدی بر همه وارد است، گرچه فرار و جدائی غیرممکن ترین ایده ای بود که در مناسبات می شد به آن فکر کرد.
فرید

خروج از نسخه موبایل