مسعود رجوی چه کسانی را به ساواک لو داد؟

مسعود رجوی، همکار اصلی ساواک در لو دادن همرزمان

سازمان مجاهدین که در دروغ و فریب دست همه دروغگویان و فریب کاران عالم را از پشت بسته است، در یک فرار به جلو، در مقاله ای با عنوان :
” همکاری ‌با ساواک درزمان شاه توسط اطرافیان‌ خمینی ” !
به همکاری دوتن از افرادی پرداخته که با ساواک شاه همکاری داشتند و بعد از انقلاب مناصب حکومتی هم گرفتند و در این مورد نوشته است:
” هر دوی این آقایان زمان شاه وقتی دستگیر شدند با اولین کشیده گفتند «غلط کردیم و تو را به قرآن ما را ببخشید» خلاصه آنها هم آزادشان کرده بودند. بعد از انقلاب حالا اینها سیاسی درجه یک شدند ”
صحت و سقم این ادعا جای ابهامات زیادی دارد، که نگارنده درصدد نفی یا اثبات آن نیست. اما مدارک مستدل و بسیار متقن از همکاری کامل مسعود رجوی با ساواک شاه، موجود است، بنحوی که این همکاری او را از بین نفرات مرکزیت سازمان که همگی حکم اعدام گرفته بودند، جدا کرده و به رهائی از اعدام مسعود رجوی منجر شد!
این اسناد همکاری مسعود رجوی با ساواک بسیار زیاد است و در فضای مجازی در دسترس است، که برای از رو بردن نویسنده ی مقاله سرتا پا دروغ سازمان ، باید حقایق را در چشمشان فرو کرد تا راه هر گونه انکار، کتمان و نفی بر آنها بسته شود .
چند نمونه از این اسناد به این شرح است :

یا این نامه :

یا این نامه :

بهتر است از زبان یکی از ساواکی های آن زمان ( معتمد) هم بشنویم :
معتمد در معرفی خود می گوید: در خردادماه ۱۳۳۸ به خدمت سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که وابسته به نخست‌وزیری بود، درآمدم. دوره حفاظتی را در دانشکده ساواک طی کردم. دوره‌های رنجری و چتربازی را نیز گذراندم. در تیرماه ۱۳۳۹ از بخش آموزش به امنیت داخلی منتقل شدم. بین سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ عملیات رزمی را پشت سر گذاشتم. در شهریور ۱۳۴۱ به اداره کل سوم منتقل شدم که در ارتباط با امنیت داخلی بود. در همین رابطه مأمور به خدمت در «کمیته قزل‌قلعه» شدم. سپس به «کمیته اوین» انتقال یافتم. در حمله به فیضیه قم، دستگیری خمینی و تبعید او، سرکوب غائله ۱۵ خرداد و غائله فارس شرکت داشتم. از سال ۱۳۵۰ تا ۲۶ دیماه ۱۳۵۶ که از کشور خارج شدم در کمیته مشترک ضد خرابکاری مشغول خدمت بودم. در دستگیری تعداد زیادی از چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین و همچنین حمله به خانه‌های تیمی آن‌ها شرکت داشتم. خود من اون موقع عملیاتی بودم. همین مسعود رجوی را با ماشین گشت می‌بردم تو خیابان که آدرس نشان بدهد. خانه‌‌ محمد حنیف‌نژاد رهبر مجاهدین به اتفاق محمد حیاتی که الان در لیبرتی است را او لو داد. من رنگ در خانه دقیق یادم هست. من در دستگیری حنیف نژاد شرکت داشتم. به خاطر همین همکاری‌ها بود که با تلاش مسئولان ساواک، رجوی تخفیف مجازات گرفت.
اسنادش را خودتان دیدید. چرا ساواک برای بقیه چنین کاری نکرد؟ حالا هی نشسته می‌گوید من ۱۲۰ هزار تا شهید دادم …
از هم سلولی های سازمان هم یک شاهد :
عباس داوری از کادرهای اصلی و نزدیک به رجوی که در زندان با رجوی هم بند بوده و به زیر و بم مسائل وی احاطه داشته است ، خطاب به یکی از دوستان شورایی اش در سال 1360 گفته است :

” این مردک (مسعود رجوی) که امروز این طور هارت و پورت می کند ، بس که موذی است ، در زندان حتی یک چوب هم نخورد! آن قدر که مرتاض بازی در می آورد و غذا نمی خورد و رنگ رویش زرد بود ، هر وقت که ساواک سراغش می آمد غش می کرد و از حال می رفت و هر جا که سمبه را پر زور می دید ، پیشاپیش کروکی خانه حنیف نژاد و دیگران را بر روی کاغذ می کشید و آن را دست ساواک می داد تا آنان از سر تقصیراتش بگذرند . ”

محسن نجات حسینی از مراقبت هایی سخن می گوید که نمی تواند صرفاً به تعقیب ناصر صادق مربوط باشد :
نکته دیگر ، مسئله دستگیری اولیه او در اول مرداد ماه 1350 ، یعنی یک ماه زودتر از ضربه شهریور است . علاوه بر نفوذ دلفانی که ناصر صادق و منصور بازرگان را می شناخت ، به ظن قوی اطلاعات مسعود رجوی در جریان این دستگیری (چون در ضربه شهریور نیز رجوی مجدداً در یکی از خانه های جمعی دستگیر شد) در تحت نظر گرفتن و لو رفتن خانه ها نقش داشته و مؤثر بوده است .
” در مرداد ماه سال 1350 چندین مورد مشکوک در اطراف خانه های جمعی سازمان دیده شده بود ، همه کسانی که به خانه تیمی رفت و آمد داشتند ، قبل از رسیدن به خانه می بایست اطراف خود را هوشیارانه مورد بررسی قرار می دادند تا اگر مورد مشکوکی از تعقیب را متوجه می شدند ، از رفتن به خانه تیمی خوددداری کنند …” اسناد مربوط به تاریخ دستگیری مسعود رجوی ، اعترافات وی در بازجویی ها ، اسناد مربوط به کاظم رجوی و نفوذ وی در میان گروه های مخالف رژیم ، اسناد مربوط به نامه نگاری بین رئیس ساواک و دادرسی ارتش و دیگر اسناد موجود ، در روشن کردن ماهیت زنده ماندن مسعود رجوی دارای نکاتی روشنگر و ابهام زداست .
امثال ما که سالیان از عمرمان را در اسارت گاههای رجوی گذراندیم ، او را و خصوصیات و بزدلی هایش را از نزدیک دیدیم ، این نوشته را هم برای اطلاع کسانی می نویسیم که یا رجوی را نشناختند یا مثل این نوکر رجوی خود را به نفهمی زدند .
نکته ی مهم هم اینکه رجوی از سایه ی خودش هم وحشت داشت و به یکی از نزدیکان خودش گفته بود که من را یک روزی یک نفر از همین نفرات دور و بری ام خواهند کشت . . .
فرید

خروج از نسخه موبایل