انقلاب بهمن 57 ، صحنه آزمون و خطا و بروز ماهیت مجاهدین – قسمت اول

بار دیگر بهمن خونین و جاوید از پس خاطرات وغبار سالیان رخ بیرون میکشد و خود را در قامت درخت تنومند نمایان می سازد. بهمنی که در متن خود انقلابی را بهمراه داشت که هزاران نفر از زن و مرد و پیر و جوان برای محقق کردن اهداف آن که همانا آزادی، استقلال وعدالت اجتماعی و ریشه کن کردن فقر و تبعیض وفساد از متن جامعه بود جان پاک خود را نثار آن کردند.
مردم ایران بعداز تحمل بیش از 50 سال دیکتاتوری رژیم وابسته شاه و غارت سرمایه های ملی سرانجام در22 بهمن 57 با انقلابی گسترده و فراگیر این رژیم را سرنگون ودریک رفراندم با مشارکتی بیسابقه به استقرار جمهوری اسلامی که آن را تبلور شعارها و خواسته های خود می دانستند رای مثبت دادند. به یمن از جان گذشتگی مردم، ساواک پلیس امنیتی مخوف شاه منحل وهزاران زندانی سیاسی بعداز سالها اسارت آزاد شدند. در فضای آزاد ناشی از خون شهیدان احزاب و گروههای سیاسی فرصت اعلام موجودیت پیدا کردند.
یکی از این گروه ها سازمان مجاهدین خلق تحت رهبری مسعود رجوی و موسی خیابانی بود. این سازمان از ابتدا به هیچ وجه به حرکت های اعتراضی مردمی برای سرنگونی اعتقادی نداشت و معتقد بودند تنها راه سرنگونی رژیم سلطنتی مبارزه قهرامیز مسلحانه است ومردم با دست خالی وبدون رهبری آنها راه به جایی نخواهند برد وسالها در کنج سلول های زندان مشغول تئوری بافی والگوبرداری از انقلاب های شوروی سابق ، کوبا ، ویتنام وچین بودند وحتی درشرایطی که مردم با دست خالی درشهرها به خیابانها ریخته وسنگرهای دشمن را فتح ودرب زندان ها را باز می کردند، آنها همچنان مشغول بحث درمورد این فرضیه بودند، که شرایط عینی انقلاب وجود دارد یا خیر؟

مسعود رجوی که به یمن خون های شهیدان انقلاب از زندان آزاد شده بود بعنوان تنها عضو کمیته مرکزی که اعدام نشد و جانش را مدیون همکاری باساواک ودرخواست عفو ارتشبد نصیری رئیس وقت می دانست با استفاده از شرایط دمکراتیک جامعه اقدام به تاسیس دفاتر جنبش ملی مجاهدین خلق در تهران و استانهای مختلف کرد.

وی درابتدا خط مشی سیاسی خودرا براساس نزدیکی به رهبر انقلاب و نهادهای برآمده از آن و روحانیون صاحب نفوذ امثال آیت الله طالقانی و منتظری تعیین نمود تا در پرتو حمایت های آنها ضمن بدست آوردن مشروعیت مردمی وسیاسی پایه های سازمان خود را محکم نماید .

آنها حول شعار شریعتی و آیت الله خمینی ومجاهدین درجامعه تبلیغ و مانور می دادند.

بسیاری از جوانانی که دراواخر 57 و سال 58 جذب این سازمان شدند تصور میکردند که خط مشی سیاسی و مبانی فکری و ایدئولوژیکی آنها در وحدت با رهبری انقلاب واندیشه های دکتر شریعتی است وبه همین دلیل تحت تاثیر فضای ملتهب وخروشان انقلاب وفقدان تجربه واگاهی وبینش واقع بینانه از صحنه سیاسی وماهیت جریانات والبته شیوه های فریب ودروغ رهبران مجاهدین خلق جذب آنها شدند. و رهبری نا صادق مجاهدین خلق هم با بکارگیری همین ابزار احساسات پاک وانگیزه های خالص وشجاعت، آنها را درجهت اهداف ضد مردمی و میهنی و درتقابل با انقلاب بکار گرفت.
هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که تشکیل ملیشیای نظامی در دستور کار مجاهدین قرار گرفت. آنها بجای تشکیل حزب وائتلاف سازنده سیاسی با دیگر گروهها واتحاد عمل با نیروها و ارگانهای برآمده از متن انقلاب وبانشاط ساختن فضای سیاسی کشور با براه انداختن رژه های تحریک آمیز وفضای خشونت و زدن اتهام های انحصار طلبی و چماق داری و وابستگی دولت وشورای انقلاب به امریکا و طرح شعارهای چپ روانه انحلال ارتش ومحاکمه واعدام همه فرماندهان سابق وتشکیل ارتش خلقی وخلع ید از سرمایه داران ملی و بازار خصوصی عملا به تشنج و بستن فضای سیاسی کشور دامن می زدند.
ادامه دارد…
اکرامی

خروج از نسخه موبایل