ما فقط از آنچه طی سالیان در فرقه دیدیم پرده برمیداریم

اکنون بیش از پانزده سال از سرنگونی رژیم صدام حسین در عراق میگذرد. صدامی که رابطه ویژه ای با مسعود رجوی داشت و برای حفاظت از جان او خود شخصا دستورات لازم را به مقامات امنیتی کشورش میداد! در نقطه مقابل مسعود رجوی هم برای به گفته خودش تنها دوست و متحد خود یعنی صدام، هرگز چیزی کم نگذاشت! چه در دوران جنگ ایران و عراق که دوشادوش سربازان عراقی با ایرانی ها جنگیدند و چه بعد از آتش بس بین ایران وعراق، در سرکوب مخالفان رژیم صدام، شمال تا جنوب عراق را در می نوردیدند و همه را از دم تیغ میگذراندند! بقول خودشان رد شنی تانکها و نفربرهای مجاهدین در تمامی بیابانها و شهرهای عراق دیده میشود و خودنمایی میکند!

اما بعد از سرنگونی صدام ، انگار که مجاهدین یتیم شدند. آنها اصلی ترین پشتیبان خود در عراق را از دست دادند. آمریکایی ها به قرارگاه مجاهدین با تانک و زره پوش وارد شدند و گویی شاخ مجاهدین در قرارگاه اشرف شکسته شد. قرارگاه اشرفی که آنها آنرا بعنوان ناموس مجاهد خلق قلمداد میکردند و میگفتند که هرگز حتی تا کشته شدن آخرین نفر، دست از آن نخواهیم کشید و بایستی از آن حراست و نگاهداری کنیم.
بعد از این واقعه بود که سازمان مجاهدین وارد مرحله دیگری شد. آنها دیگر آن اتوریته و هژمونی که داشتند و بر نیروهای از دنیا جدا افتاده خود اعمال میکردند را نداشتند. از این رو بود که دسته دسته نفراتی که به زور در قرارگاه با مجاهدین مانده بودند، تصمیم به جدایی گرفتند و با پناه بردن به نیروهای امریکایی، حساب خودشان را از مجاهدین جدا کردند! از آن زمان بود که افشاگری ها علیه سازمان مجاهدین و عملکرد رهبری آن در عراق شروع شد. صحبتهایی شد که جیغ سازمان را آسمان برد. حرف هایی زده شد که شاید حتی نفراتیکه در سازمان بودند هم از آن بی اطلاع بودند که در قرارگاه های سازمان چه بر سر زنان و مردان نیآمده است. دیکتاتوری و ظلمی که رجوی طی سالیان بر نیروها روا داشته بود بر هیچکس پنهان نبود. از قطع ارتباط نیروها با خانواده هایشان،عدم امکان دسترسی به مطبوعات دنیا، عدم امکان جدا شدن و بدنبال زندگی خود رفتن، تن دادن به قوانین مسخره مجاهدین مانند طلاق اجباری و شرکت در نشستهای مغزشویی عملیات جاری و غسل هفتگی، عدم دسترسی به اولیه ترین حقوق انسان مانند داشتن وکیل و صحبت با رسانه ها و … اما بعضی مسائل هم برای تعداد زیادی از افراد روشن و آشکار نبود. برای نمونه خیلی ها در سازمان نمیدانستند که زندانی وجود دارد وکسانی در آن زندانی بودند و شکنجه شدند. خیلی ها از ماجرای کثافت کاری رجوی تحت عنوان حوض و رقص رهایی هیچ بویی نبرده بودند. خیلی ها از ظلمی که رجوی به زنان در ماجرای عمل های جراحی زنانه کرده بود هیچ اطلاعی نداشتند.
بعد از این افشاگریها بود که رجوی واقعیت کثیف خود را در واکنش به این حرفها نشان داد. آنها هرآنچه در افکار و اذهان کثیف خود داشتند را هویدا کردند و هرآنچه لایق روی خودشان بود را به جداشدگان نسبت دادند.

اکنون از بالاترین مسئولین سازمان هرکس که خودشان انتخاب میکنند از ابریشم چی بزرگ لمپن سازمان گرفته تا حتی خود مریم درخواست مناظره در یک تلوزیون بی طرف دارم. اصلا یک تیم چند نفره از آنها یا یک تیم چند نفره از جداشدگان در هرکشوری که آنها بگویند اما بشرط بی طرف بودن نه اینکه با تلوزیون حکومتی آلبانی که دست نشانده آمریکاست یا در تلوزیون مسخره خودشان یعنی سیمای اختناق! مناظره ای صورت گیرد و آنها به هزاران سوال و اتهامی که به آنها وارد شده است پاسخ دهند! پاسخی محکمه پسند نه از آن اراجیفی که به خورد نیروهای مغز پوک خودشان میدهند! اگر توانستند جواب دهند و واقعا اذهان عمومی یعنی اذهان مردم ایران را قانع کنند، هر آنچه آنها گفتند قبول! اما اگر کسی قانع نشد و برعکس هزاران تناقض و جرم دیگر از لابه لای حرفهایشان بیرون زد، بایستی که گردن به حکم دادگاه بی طرف بدهند و مجازات شوند!
واقعیت اینست که هیچکس محق تر و صاحب صلاحیت تر از جداشدگان از سازمان و مردم ایران برای به دادگاه کشیدن و مجازات دار و دسته فرقه رجوی وجود ندارد. حال هر آنچه فرقه میخواهد بگوید و خودش را در بین شکاف اختلافات بین امریکا و ایران قرار دهد. بهرحال این شکاف روزی بسته خواهد شد و آنها در بین این بسته شدن، نیست و نابود خواهند شد.
ما بعنوان جداشدگان از سازمان برخلاف گفته های فرقه، هیچ ربطی به رژیم حاکم بر ایران و سرنوشت آن نداشته و نداریم. ما فقط از آنچه طی سالیان در فرقه دیدیم پرده برمیداریم و راوی آنچه دیدیم هستیم. در هیچ کجای دنیا هم جز در قرارگاه ها و مقرات فرقه، حرف زدن آنهم حرف حق و درست زدن گناه و جرم نیست!
عباسی

خروج از نسخه موبایل