حبیب در زندان های مجاهدین چهره ی واقعی رجوی را بهتر شناخت

دیروز از طریق انجمن نجات ، مرکز لرستان ، مطلع شدم که :
با کمال تاسف در تماسی با خانواده حبیب فلاح متوجه شدیم که وی در روز بیستم فروردین براثر ابتلا به بیماری دیابت دار فانی را وداع گفته است .”
حبیب 12 سال از بهترین سالهای عمر خود در فرقه ی رجوی ، اسارتی دردناک را تحمل کرد.

من در زندان آمریکائی ها، موسوم به تیف ، با حبیب عزیز، بیشتر آشنا شدم و بخصوص در ورزش با هم همراه بودیم.

حبیب گرامی و مهربان، در سال 1373 در زندان های رجوی ، بیشتر و بهتر چهره ی اصلی وکثیف مسعود رجوی را شناخته بود.
حبیب در مصاحبه ای در مورد دوران زندان خود گفته بود :

” در دی ماه سال 73 موجی از دستگیری و زندان در سازمان راه افتاد که من هم توسط فرد بازجو و شکنجه گری بنام اسدالله مثنی که افسر اطلاعات و عملیات همان یگان ما بود دستگیر و به زندان منتقل شدم. ( البته من را با ترفند آموزش و دیدن دوره های نظامی سوار ماشین کردند ) و انجا که رسیدم متوجه شدم زندان است. مرا داخل کانکسی انداخته و بلافاصله به ما اتهام نفوذی زدند ، من در لحظه اول شوکه شدم و به آنها حمله ور شدم اما چند نفر بسرعت من را دستبند و چشم بند زدند و به قرارگاه بعدی بردند ، مرا در یک اتاق انداختند و لباس های مارا عوض کردند و لباس هایی شبیه به لباس زندان بما دادند. در آنجا متوجه شدم تعدادی دیگر از بچه ها از جمله شمس الله گل محمدی و غفور فتاحیان هر دو کرد زبان ، علی ابوالفتحی اهل بروجرد نیزدر همان اتاق زندانی بودند.مدتها در همان اتاق به تناوب کتک کاری و شکنجه میکردند… “

بله ، حبیب اهل ترس ، ترس خوردگی ، حرف نزدن و سکوت و تائید ضمنی نبود، حرفش را متین ، روشن و باصراحت می زد.
مرحوم حبیب فلاح ، با فعالیت های بعد از جدائی از سازمان ، با درایت و درکی صحیح ازایدئولوژی منحط و قرون وسطائی سازمان، همواره در مسیر افشاگری علیه سازمان مجاهدین، یاری دیرینه و آگاه بود و انحراف سازمان و فرقه ای شدن مناسبات و روابط سازمان را با افشاگری های روشنگرانه ی خود به خانواده ها و سایرین اطلاع رسانی می کرد. حبیب یک فعال حقوق بشر بود که همواره رهبران سازمان را به چالش کشیده و خواهان پاسخگوئی رهبران سازمان بود.
باور اینکه حبیب، به این زودی از میان ما رفت ، خیلی سخت و جانگداز است. امثال من و حبیب سالها گرفتار ویران کننده ترین شعورهای مشتی انسان سادیستی بودیم. سالها شکنجه شدیم و زخمهای زیادی از رجوی ها ، بر جسم و روح داشتیم.
مسعود رجوی توانست چند صباحی با اهرم زندان و شکنجه ، بر جسم ما مسلط شد، اما هرگز نتوانست بر قلب اعضاء تسلط پیدا کند.
مرهم ما، عشق به زندگی و محبت و عاطفه بود، ازدواج وشروع زندگی برای تک تک ما ، شروع نفس کشیدن و آغاز یک زندگی شیرین بود.
حبیب گلی بود که خیلی زود از گلزار زندگی چیده شد. من فقدان حبیب را به خانواده بزرگ انجمن نجات و به همسر و تنها پسر او وسایر عزیزان و وابستگان حبیب ، تسلیت عرض کرده و امیدوارم سایر دوستان و یاران حبیب ، جای خالی او را پر کنند.
درود بر روان پاک و آزادیخواه حبیب فلاح ، دوست ، یاور و یار دیرین من …
فرید

خروج از نسخه موبایل