ابراهیم ذاکری کیست؟

هیولایی که در مکتب مجاهدین پرورش یافت

ابراهیم ذاکری را برای اولین بار در سال ۱۳۶۴ در پایگاه جزی در شهر سلیمانیه عراق دیده بودم. سال ۱۳۶۴ اوج فعالیت تیم های نظامی – ارتباطاتی سازمان در منطقه مرزی استان سلیمانیه برای عبور دادن تیم های تروریستی به داخل کشور بود.
در آن مقطع سازمان برای عبور دادن تیم های تروریستی به داخل کشور از ترکیب تیم های نظامی – ارتباطات و قاچاقچی استفاده می کرد.
تیم ترور معمولا یک نفر و بعضا دو نفره بود. که توسط تیم های نظامی – ارتباطات تا لب مرز منتقل و در آنجا تحویل قاچاقچی داده می شد تا وی را به داخل شهر مورد نظر برساند.
در آن مقطع خط اعزام تیم های تروریستی به داخل کشور در حال شکست بود. چرا که اکثر تیم های اعزامی یا دستگیر می شدند و یا در همان منطقه مرزی بدون اینکه پایشان به داخل شهرها برسد، کشته می شدند.
از سوی دیگر علیرغم حضور سازمان در استان کُردنشین سلیمانیه که تحت کنترل احزاب کُرد عراقی بود، افراد زیادی از بابت این حضور مسئله دار بودند. ضمن اینکه با توجه به رابطه صمیمانه برخی از گروههای کُرد عراقی با جمهوری اسلامی ایران که با صدام حسین در حال جنگ بودند، سازمان می خواست نیروهای خود را بتدریج از استان سلیمانیه به داخل شهرهای غیر کُردی عراق از جمله بغداد، کرکوک و خالص منتقل کند. تا غافلگیر نشود.
لذا شرایط می طلبید که یک آماده سازی ذهنی در اعضای سازمان صورت گیرد. لذا حضور ابراهیم ذاکری در پایگاه جزی که یکی از بزرگترین پایگاههای سازمان در استان سلیمانیه محسوب می شد، حاکی از این بود که وی حامل پیام مهمی از سوی شخص رجوی است.
ابراهیم ذاکری که به «کاک صالح» معروف بود، مسئول نیروهای سازمان در کردستان عراق بود، که دائم بین عراق و فرانسه رفت و آمد می کرد.
لذا اینبار هم حضور وی در سلیمانیه حاکی از پیام مهمی بود که باید از سوی رجوی به اعضای سازمان حاضر در سلیمانیه انتقال داده می شد.
ابراهیم ذاکری پس از مدتی فرماندهی سیاسی ـ نظامی «مجاهدین» و «نمایندگی مسئول شورای ملی مقاومت در منطقه کردستان عراق» را به عهده گرفت.
ابراهیم ذاکری حامل یک نوار صوتی از سخنرانی تشکیلاتی شخص مسعود رجوی در پاریس بود که برای همه در نشستی با مسئولیت ابراهیم ذاکری پخش شد.
محتوای این پیام صوتی رجوی این بود که عراق مستقل ترین کشور در منطقه خاورمیانه و صدام نیز محبوب ترین رهبر عرب است. که مسئولیت تاریخی همه آنها (یعنی جنگ با ایران) را یکجا به دوش کشیده است.
بدین ترتیب رجوی می خواست صدام جنایتکار را تبرئه و حضور در خاک عراق را برای خیلی از اعضای سازمان که برایشان قابل قبول نبود توجیه کند.

ابراهیم ذاکری ملقب به «کاک صالح» در سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌اش را همانجا گذراند. در سال ۱۳۴۴در دانشکده فنی پذیرفته شد و در سال ۴۹ در مقطع فوق ‌لیسانس مهندسی برق فارغ‌التحصیل گردید.
او یک بار در سال ۱۳۵۲به مدت یک سال به اسارت ساواک شاه درآمد و بار دیگر در سال ۵۴ چندماه را در زندان سپری کرد. اما در شهریورماه ۱۳۵۵بار دیگر دستگیر و این بار به حبس ابد محکوم شد. در آستانه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷در شمار آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد.
بعد از اعلام جنگ مسلحانه توسط سازمان در سال ۱۳۶۰ و شکست فضاحت بار «مجاهدین» در داخل کشور ابراهیم ذاکری نیز از کشور گریخت و در اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به کردستان عراق رفت.
با اخراج رجوی در سال ۱۳۶۵ از فرانسه و ورود وی به عراق، و تشکیل باصطلاح ارتش آزادبیخش، ابراهیم ذاکری فرماندهی نیروهای سازمان در شمال عراق را بعهده گرفت. ضمن اینکه یکی از اعضای ستاد فرماندهی باصطلاح ارتش مجاهدین در خاک عراق محسوب می شد.
بعد از شکست ماجراجویی رجوی در مناطق مرزی غرب کشور در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ تحت عنوان عملیات «فروغ جاویدان»، ابراهیم ذاکری که زخمی شده بود ، به ریاست ستاد اطلاعات و امنیت «مجاهدین» گمارده شد. تا در راس ستادی که بخشی از کارش سرکوب مخالفان درون سازمانی بود ایفای نقش کند.

ابراهیم ذاکری را از نزدیک می شناختم. زمانیکه او در راس ستاد اطلاعات و امنیت سازمان در مقر رجوی در قرارگاه بدیع زادگان در شمال بغداد بود من هم در بخش اطلاعات این ستاد مشغول بکار بودم.
ابراهیم ذاکری تومور مغزی داشت. وی تقریبا به مدت چند سال و تا قبل از اینکه بخاطر بیماری اش به فرانسه اعزام شود، در راس همین ستاد بود. او مجموعه های تخلیه تلفنی، اطلاعات خارج از کشور مثل ترکیه و مسائل امنینی داخل تشکیلات، (مثل موضوع جداشدگان، زندان و . . . ) را در همکاری نزدیک با اطلاعات عراق دنبال می کرد.
در آن مقطع ابراهیم ذاکری مسئول جمع آوری اخبار و اطلاعات مورد نیاز اطلاعات عراق از داخل ایران نیز بود. اغلب این اطلاعات از طریق سیستم تخلیه تلفنی که در کشور آلمان مستقر بود جمع آوری و سپس توسط ابراهیم ذاکری در اختیار مسئولین اطلاعاتی عراق قرار می گرفت.
باتوجه به تجربه ابراهیم ذاکری در سرکوب نیروهای ناراضی سازمان، در سال ۱۳۷۲ مسئولیت باصطلاح کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای دست ساز رجوی را نیز عهده دار گردید.
در اوایل دهه هفتاد، ابراهیم ذاکری مسئول پرونده سازی و شکنجه بر علیه کسانی بود که خواهان جدایی از سازمان بودند. که یکی از سیاه ترین اقدامات این فرد در طول حیات سازمانی اش همانند سایر شکنجه گران «مجاهدین» محسوب می گردد.
مرگ، ابراهیم ذاکری را در فروردین سال ۱۳۸۲ و در بحبوحه جنگ آمریکا بر علیه عراق در بیمارستانی در فرانسه به کام خود کشید تا بیشتر از این آلوده جنایات رجوی نشود.
آقای محمدحسین سبحانی یکی از جداشدگان از سازمان «مجاهدین» ساکن کشور آلمان در سوم مارس سال ۲۰۰۳ برابر با پنجم فروردین سال ۱۳۸۲ پس از شنیدن مرگ ابراهیم ذاکری نوشت:

آن شب او با سلاح کمری اش ایستاده بود و فرمان می داد او فریاد می کشید چرا به رادیو بی بی سی تلفن کرده ای؟ به رادیو بی بی سی چه گفته ای؟ بگو به مسولین UN بغداد چه گفته ای؟ او نگران افشای وضعیت من و سالها زندان انفرادی در رسانه ها و رادیوها و مراجع بین المللی بود، او فرمان شکنجه صادر می کرد، حسن محصل و نادر رفیعی نژاد حمله می کردند. سیلی ها پی در پی به گوش هایم نواخته میشد. لگدها با پوتین های سخت و سنگین نظامی ساق های پاهایم را نوازش میداد و . . .

من در شهریور۱۳۷۱ بدنبال طرح سوالات و ابهامات سیاسی، استراتژیکی ام و پا فشاری بر روی دیدگاه هایم طی چند جلسه گفتگو و بحث با آقای مسعود رجوی بودم که سرانجام به زندان انفرادی منتقل شدم.

بعد از هفت سال زندان انفرادی توانسته بودم در موقعیتی مناسب از دست زندانبانان آقای رجوی بگریزم ولی با مشارکت سازمان مجاهدین و سازمان اطلاعات و امنیت (مخابرات) عراق متاسفانه مقابل دربun بغداد دستگیر و دوباره به زندان منتقل شدم. لذا آن شب طولانی فرا رسیده بود.

ابراهیم ذاکری متنی را آماده کرده بود تا با زور و شکنجه، من آنرا امضاء کنم حسن محصل و نادر رفیعی نژاد در حالیکه دهان خود را به گوش های من چسبانده بودند فریادهای سرسام آور سر می دادند.
ابراهیم ذاکری خودکار را به زورلابلای انگشتانم قرار می داد تا از من متن تهیه شده را امضا بگیرد و من مقاومت می کردم و آنها مرحله جدیدی از شکنجه را آغاز کردند.
حسن عزتی (نریمان) نیز به آنان اضافه شد و در حالیکه به زمین افتاده بودم چند نفری با پوتین هایی که قرار بود با آنها مسیر آزادی طی شود دستها و پاها و کمر و صورت من سیاه شد.

آنچنانکه تا چند روز کشان کشان از سلول به طرف توالت داخل سلول می رفتم و سرانجام آن شب طولانی به صبح رسید و من مقاومت کردم و . . .
جرم من و دیگر اعضاء و مسولین سازمان مجاهدین این بود که بن بست استراتژیکی که سازمان مجاهدین در عراق گرفتار آن شده بود را پیش بینی کرده بودیم. حضور درعراق را نا مشروع و سرپوش و ظرف مناسبی را برای اعمال دیکتاتوری در سازمان مجاهدین می دانستیم.
اما مهمترین اقدام ابراهیم ذاکری در حق سازمان که هرگز نه در جایی گفته شده و نه سازمان از ترس ارباب آمریکائی اش دوست داشت علنی شود، حتی در زمان شاه هم مخفی ماند طراحی عملیات کشتن مستشار آمریکایی سرهنگ لوئیس لی هاوکینزLewis Lee Hawkins) ) بود که در ۱۳ خرداد ماه ۱۳۵۲ منجر به ترور او توسط عوامل «مجاهدین» شد.

هرچند عوامل میدانی این ترور در همان مقطع شناسایی و سپس توسط ساواک شاه اعدام شدند ولی طراح اصلی این ترور ابراهیم ذاکری بود که جان سالم بدر برد. چیزی که سازمان از ترس آمریکائیان هرگز آنرا علنی نکرد.
حسین شهید زاده اهل آبادان و از اعضای هیات اجرایی وقت سازمان در اوایل سال ۱۳۶۵ که مسئول وقت پایگاه سازمان در شهر کردی رانیه از استان سلیمانیه عراق بود. در نشستی در دفاع از ابراهیم ذاکری که برخی از نفرات حاضر در جلسه از وی انتقاد داشتند گفته بود: شما دارید از چه کسی انتقاد می کنید. از فردی مثل ابراهیم ذاکری؟ کسی که طراح عملیات کشتن سرهنگ آمریکایی هاوکینز در زمان شاه بود؟ اصلا شما صلاحیت انتقاد از ابراهیم ذاکری را دارید و . . . ؟

نویسنده :سعید پارسا

خروج از نسخه موبایل