رجوی چگونه دو نسل را به کشتن داد!

سرانجام آن پرواز تاریخساز مسعود رجوی از فرانسه به عراق در17 خرداد 65 چه شد؟

قبل از اینکه به نتایج این پرواز اشاره کنیم بهتر است اقدامات قبل از پرواز به عراق را بازکرده وببینیم مسعود خان درچه شرایطی به عراق پرواز کرد و شعارهای اصلی آن چه بود و چه شد؟!

درسال 1360 با پرواز به فرانسه با رئیس جمهور وقت یک ضربه به کشور زد .

رجوی با تشکیل شورای ملی مقاومت ادعا کرد که ما می توانیم دریک سال آینده حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون ویک دولت لاییک تشکیل بدهیم که آن موقع خیلی ها هم بودند مثل بنی صدرکه این را باور می کردند اما رجوی از بنی صدر سو استفاده کرد تا خودش را درجامعه بین الملی به رسمیت بشناساند و نهایتا بخاطر انحصار طلبی لاعلاجش توفیقی دراین کار نیافت .

با مشاهده ی این خصلت تنگ نظرانه ی رجوی ، تک به تک از شورای ملی مقاومت استعفا کردند وبیشترین استعفا زمانی بود که رجوی آشکارا با دولت عراق قرار داد کذائی صلح امضاء کرد . ودرپی آن قرارشد نیروهای سازمان مجاهدین ورهبری آن درعراق یک مقر داشته باشند واین کار باعث شد خیلی از نفرات شورای ملی مقاومت ، رجوی را که دراختیار صدام قرار گرفته بود همراهی نکنند .

تمام ترورها وانفجارها درایران بنفع صدام بوده و نه تغییر حکومت.

آقای بنی صدر که رئیس جمهور دولت درتبعید بود و رجوی نخستین وزیر ایشان بعداز چند ملاقات از هم جدا شدند ودخترش که آن زمان همسر مسعود رجوی بود به خاطر اینکه رجوی به عراق می رود طلاق گرفت ودیگر به زندگی مشترک خود با این فرد تشنه قدرت ادامه نداد ورجوی ناچارشد همان شورا را با اندک نفرات باقی مانده حفظ کند.

درزمان استقرار درفرانسه به چند مصاحبه مسعود خان توجه کنید :
مسعودرجوی از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون می تواند با زیاده خواهی های عراق همراهی کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذر ماه سال 1360 با مجله الوطن العربی می گوید: “مشکل شط العرب ظاهر قضیه است.” مشکل اصلی، تهدیدهای آیت ا.. خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است.

به نظر ما (مسعودخان )، شط العرب متعلق به عراق است. مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ، اتهامی بود که سازمان در تحلیل های سری خود در همان نخستین ماه های جنگ مطرح می کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش می رود که از تمامیت ارضی ایران چشم می پوشد و به طور شگفت انگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق می داند.

در مصاحبه ای با مجله ساوت انگلستان خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور می کند و می گوید. «ما برای استقرار صلح برمبنای عدم مداخله در عراق آماده ایم». رجوی افزون بر ارسال پیام های محبت آمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند.

مسعود خان که رئیس شورای ملی مقاومت بود به صورت بحث های جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح می کرد ، اما تا زمان مقرر، اجازه نداد که گروه های دیگر عضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند.

تعامل رجوی با دیگران معمولاً با رفتار اغواگرایانه است. البته این اغواگری تا زمانی برای آنها کارآمد است که افراد به ماهیت آنها پی نبرده باشند و هنگامی که به نیات پلید آنها پی برده می شود، طرد او را در پی دارد. از آن جمله است فریب گروه های مختلف اپوزیسیون که اگر چه آنها مدتی با مجاهدین همراه بودند، اما به محض آگاهی از ماهیت رفتار اغواگرایانه آنان به سرعت کناره گرفته و این گروه را منزوی تر از همیشه کرده است .

درپی شکست درفرانسه نه آن طلاق وازدواج کارساز شد ونه آن امضاء صلح با عراق ومسعود رجوی در17 خرداد ناچار شد فرانسه را به سوی عراق ترک کند و به هواداران بگوید ” اگر از من بپرسید برای چه می روی ، دریک کلام می گویم که برافروزم آتشها برکوهستانها” سوال این است آیا این شعار عملی شد یا اینکه رجوی یک شکست دیگر را  درعراق مزه کرد؟

این تشنه قدرت کاری کرد که سازمان مجاهدین جزء ستون پنجم عراق شود . همان رجوی درشروع، اطلاعاتی چند به صدام داد و…
لیست ترور شده توسط این گروه حدود 16000 نفراست. این لیست فقط شامل ترورهای کور این گروه است وآنهایی را که درجبهه های جنگ کشته، جدا از این لیست باید دنبال کرد.

من دراینجا می توانم بگویم که رجوی دو نسل را کشت یکی را درداخل کشور ودیگری را درکمپ های خود . اگر چه می گفت نیروی من هستید اما از آنها سپری درست کرد تا خود را حفظ کند وآن نفرات چون فریب خورده بودند راه بازگشت را مرگ می دانستند به همین خاطر سپر شدند و رجوی آنها را به انسان بی مصرف تبدیل کرد که خیلی ازآنها امروز هم درآلبانی همراه این گروه هستند. رجوی روح آنها را کشته و فقط تحرک دارند وآن تحرک بی اراده است .

رجوی بعداز اینکه به عراق آمد چند عملیات انجام داد که برای بازار گرمی و نشان دادن خود بود تا خود را در نزد صدام قدرتمند نشان دهد.

رجوی خیلی زود دستش رو شد . برای همیشه درخدمت صدام درعراق آمد وجزء نیروهای استخبارات عراق شد وبرای پوشش این داستان درسال 1365 در روز سی خرداد ارتش آزادیبخش تشکیل داد.

رجوی درفرانسه بال سیاسی خود را از دست داد. روبه عراق کرد وبا اعلام ارتش آزادی بخش بال نظامی را می خواست برجسته کند اما این بال نظامی دیگر شکست خورده بود .

نفرات سازمان هم با کارهای مسعود تناقض داشتند واز این نفرات مثل پرویز یعقوبی و علی زرکش را درعملیات فروغ سر به نیست کرد. از آن زمان سازمان راه فرقه گری را درپیش گرفت تا اینکه آتش بس ایران وعراق پیش آمد ورجوی از صدام یک هفته مهلت خواست که به ایران حمله کنند ودیوانه وارهم همین کار را کرد. می دانید چرا؟ اگر رجوی عملیات فروغ جاویدان را انجام نمی داد و نفرات را درایران به کشتن نمی داد این گروه برای نیروهای خود حرف نداشت .چون بعداز جنگ کسی درعراق نمی ماند ورجوی خود به این مسله آگاه بود که عملیات فروغ جاویدان را انجام داد ونیروها را توانست بعداز آن با تیروتپانچه درکمپ اشرف حفظ کند . واین چنین شد که بعداز آتش بس رجوی نفرات داخل کمپ را دور خود نگه داشت اما با وضع پیش آمده نمی شد تشکیلات را با آن رویه حفظ کرد چون رهبران سازمان اگر می خواستند اصول تشکیلاتی را حفظ کنند می باید انتقاد اعضای خود را هم می پذیرفتند وبه همین خاطر اصول حفظ نفرات را درمردها با تیروتپانچه وبرای زنها از روش دیگری با نام آزادی زن استفاده کردندو آنها را به عقد خود درآورد(همان رقص رهایی) واین خون ونفس باعث شد که خیلی از زنها خود را باخواسته رجوی عقیم کنند وهرکسی هم دراین وادی وارد نشد سربه نیست شد و آتشی برکوهستان ها افروخته نشد.

امروز به این گروه نگاه این چنینی وجود دارد:
۱. اغلب فعالان سیاسی و فکری ایرانی داخل و خارج از کشور با تأکید بر وجه خشونت‎ورزی و شورشگری مسلحانه در هویت و استراتژی این سازمان، از موضع نفی و مخالفت اظهار نظر می‎کنند و این گروه را از عوامل اصلی تولید چرخه معیوب «تروریسم ـ خشونت» می‎دانند که در راه تعمیق و گسترش مردم‎سالاری و اعتلای فرهنگ مدارا و گفتگو موانع اساسی آفریده است.
۲. اکثر اقشار مختلف مردم با تأکید بر “منافقین” نامیدن این سازمان و قرار دادن نام آن در کنار صدام، اعلام برائت از این گروه را در شعارهای خود نوعی وظیفه دینی و انقلابی می‎دانند. بر اساس بسیاری از نظرسنجی‎ها که به شیوه علمی در محیط‎های مختلف اجتماعی صورت پذیرفته، نشان می‎دهد که حتی نسل سوم و چهارم جوانانی که تجربه مستقیم مواجهه با عملکرد این گروه را نداشته‎اند، بر این باورند که سازمان مجاهدین گروهی مسلح است که برای رسیدن به اهداف خود، تا کنون خون بیگناهان بسیاری را بر زمین ریخته و در خدمت ارتش متجاوز رژیم بعث صدام قرار گرفته است.
۳. در فضای بین‎المللی و رسمی، به ویژه پس از اعلام موضع رسمی دولت آمریکا در آبان ۱۳۷۳ (اکتبر ۱۹۹۴) و مواضع مشابه چند کشور اروپایی و سپس اعلام اتحادیه اروپا مبنی بر شناسایی این سازمان به عنوان یک گروه تروریستی تحت حمایت دولت صدام، بسیاری از نهادهای رسمی و غیررسمی بین‎المللی، متأثر از موفقیت‎های دیپلماتیک و بین‎المللی ایران و هماهنگ با گسترش جو جهانی ضد تروریسم در سال‎های اخیر، سازمان مجاهدین خلق را مطرود و محکوم ساخته‎اند. و حتی اکثر گروه‎های اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور نیز این سازمان را یک «فرقه تروریستی» با ایدئولوژی خون و خشونت توصیف می‎کنند.
آخرین پژوهش‎های مبتنی بر اسناد و مدارک و بررسی کلیه متون و خاطرات بر جای مانده از درون سازمان طی ۴ دهه گذشته، آشکارا اثبات می‎کند که شکل‎گیری یک گروه سیاسی مبتنی بر «خشونت‎ورزی»، «التقاط ایدئولوژیک»، «ماجراجویی»، «افراط‎گری» و “تقدیس تشکیلات” نمی‎تواند مسیر و فرجام صحیحی یابد و ثمرات تلخ و فاجعه‎بار آن برخاسته از ریشه‎های آفت‎زده‎ای است که نادیده گرفتن آنها مستلزم نفی واقع‎بینی خواهد بود.
وبه همین خاطر پرواز های دیگر این شخص درسکوت کامل انجام شد و حتی برای برائت از کارهای ایشان او را مرحوم اعلام کردند تا فصل جدیدی برای این گروه باز شود واین هم شدنی نبود .
سیروس

خروج از نسخه موبایل