فرقه ای که با نام خدا و خلق ، خلق خدا را ترور میکردند

وقتی به سابقه سازمان و گروه هایی که مدعی یاری رساندن به مردم هستند نگاه میکنیم اندک گروه و جریانی را می یابیم که در مسیر درستی باشند ، عمدتا با شعارهای بسیار احساسی و موازی با مشکلات عمده جامعه وارد صحنه می شوند و با دود و دم بسیار تلاش میکنند تا تعدادی را در پیرامون خود گرد آورده و تشکلی براه بیندازند ، تا در قدم های بعد به اهداف از پیش تعیین شده خود برسند . قطعا در این مسیر برای رسیدن به هدف اصلی نیاز به ابزارهایی میباشد که بعضا جنبه تاکتیکی دارند و بعضا جنبه استراتژیکی.
ابزارهای تاکتیکی که معمولا کوتاه مدت و عمدتا ارزان قیمت هستند همیشه در دسترس میباشند و به محض رسیدن به هدف یا نزدیک شدن به هدف کارآمدی خود را از دست میدهند و باید دور انداخت یا به کناری گذاشت و اگر بعدا نیاز بود مجددا از آن یا آنها استفاده نمود .
اما ابزارهای استراتژیکی همانطور که از اسمش پیداست جهت رسیدن به اهداف بلند مدت و بسیار با اهمیت تهیه و مورد استفاده قرار میگیرد و همیشه قیمت چنین ابزاری در بازار بورس مربوط به هدف گران و گران تر می شود ، و باید از آن بشدت حفاظت نمود ، در صورت نیاز رنگ نمود ، و اگر مجبور باشیم مستمر آن ابزار استراتژیک را به روز رسانی نمود زیرا هر لحظه می توان از آن ابزار به شکل مطلوبی استفاده کرده و هدف یا هدف هایی را محاصره و تسخیر کرد.
یکی از آن گروه ها یا بقول خودشان سازمان ها ، فرقه رجوی است که با نام “سازمان مجاهدین خلق ایران” خودشان را عرضه می نمایند . این جریان که در ابتدا با انگیزه های مبارزه مسلحانه شکل گرفت کار خود را با تخریب و ترور شروع کرده و همچنان با دست یازیدن به این ابزار به مسیر خونین خود ادامه میدهد !

کسانیکه با نام و یاد خدا و خلق ، خلق خدا را به مسلخ میفرستند و به کشتن میدهند ، گویی که در این مسیر خونین سیری ناپذیر میباشند . کسانیکه در میان تبهکاری اجتماعی با قیام مسلحانه تفاوتی نمی بینند . از منظر اینان دست به اسلحه بردن و ریختن خون مردم در خیابان تحت عنوان رسیدن به آزادی و رهایی اجتماعی امری است قابل توجیه و پسندیده از طرف جامعه ! یعنی به زعم آنان جامعه هم قبول میکند که اگر چه ترور کاری است نکوهیده و ناپسند ولی در شرایط خاصی باید پذیرفت که عمل ترور برای رسیدن به اهداف اصلی لازم و ضروری میباشد.
فرقه تروریستی رجوی که در ابتدا با رهبری محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان شکل گرفت با همین طرز اندیشه کتاب سازمان خود را تدوین نمودند ، یعنی که رسیدن به هدف باید توام با خشونت باشد وگرنه امکان دسترسی به هدف یا اهداف وجود نخواهد داشت . این عملکرد بر پایه این اندیشه می باشد که شرایط سیاسی زمانه این امکان و اجازه را نمیدهد که راه حل مسالمت آمیز پیش برود یعنی حکومت انعطاف پذیر نیست و شرایط را روزانه سخت تر میکند و راه های گفتگو را می بندد ، از طرفی گروه یا جریان مورد نظر که اکنون ما فرقه رجوی را مد نظر داریم مثل تمام گروه ها و جریانات موجود ظاهرا مدعی زشت و ناپسند بودن تروریسم بودند و همچنان چنین وانمود میکنند که ترور و تروریسم اصلا کار درستی در جامعه نبوده و نیست ، اما ، راه دیگری وجود ندارد !
نگاه کنید که چگونه این مدل طرز تفکر برای رسیدن به هدف خود در حال تئوریزه کردن است تا در فرصت مناسب کار خود را پیش ببرد . ابزارهای لازم عبارتند از مردم همیشه در صحنه ( منظور برخی ساده لوحانی که با شعارهای رمانتیک گول میخورند و آماده می شوند تا تبدیل به ابزار در دست تروریست ها بشوند ) ، در قدم بعد سلاح ! بله سلاح ، زیرا همچنانکه قبلا اشاره شد منطق تروریست ها در ظاهر محکوم کردن تروریسم و ترور است ولی خودشان دست به اسلحه یا هر وسیله ای که نابود میکند می برند و میگویند راه دیگری نمانده بود !
تاریخچه فرقه رجوی مملو از ترورها و خشونت هایی است که زبان زد همگان می باشد ، در واقع فلسفه این فرقه بر مبنای ترور و خشونت پایه ریزی شده است . حتی در تاریخچه این فرقه وقتی نگاه میکنیم بنیان گذار اصلی فرقه یعنی محمد حنیف نژاد قبل از تاسیس سازمان در نهضت آزادی به رهبری مهندس مهدی بازرگان عضو بود ولی در روند تحولات ، حنیف نژاد به این باور میرسد که نهضت آزادی با این چارچوب و اسکلت بندی سیاسی امکان پیروزی بر شاه را ندارد لذا حنیف نژاد از نهضت آزادی جدا شده و در مسیر ترور قرار میگیرد ، مسیری که مهندس مهدی بازرگان آنرا تلاش میکرد به شکل مسالمت آمیز به پیش ببرد ولی افرادی همچون حنیف نژاد بشدت مخالف این شکل از مبارزه بودند . آنان میگفتند مبارزه با شاه و حکومت استبدادی آن بدون استفاده از اسلحه امکان ندارد که تصحیح شده و رفورم های اجتماعی را ایجاد نماید پس باید جریانی را به راه انداخت که منطق حاکم بر آن سلاح و زبان زور باشد . دقیقا همین کار را هم کردند و ادامه دادند .
در انقلاب ضد سلطنتی ، شاهد بودیم که فرقه رجوی که تحت همان عنوان سازمان مجاهدین خلق ایران فعالیت میکرد بسرعت به همان مسیر تدوین شده حنیف نژاد بازگشت و کار خود را با خشونت و ترور آغاز نمود زیرا امکان داشتن منطق دیگری به جز ترور را در مغزهای خود نداشتند . بر همان اساسی که آموزش دیده بودند به صحنه وارد شدند . در آموزش های فرقه تروریستی رجوی که حنیف نژاد آنرا بنیان نهاد افکار مارکسیستی که معتقد است باید قدم به قدم گام به جلو نهاد ، سریع به مرحله عمل ترور میرسد ! البته در ظاهر چنین وانمود می کنند که اصلا از ترور و خشونت استقبال نمیکنند ولی در اصل با این مدل موضع گیری قصد دارند فرار به جلو کرده و عمل تروریستی انجام بدهند تا اگر در جامعه تحت قضاوت اجتماعی قرار گرفتند بگویند که ما مراحل را رفتیم و به جایی نرسیدیم ، بگویند که شروع کننده ما نبودیم ، بگویند که راهی به جز دست به اسلحه بردن نمانده بود و از این قبیل حرفها و تئوری های خود ساخته که محکوم واقع نشوند زیرا اگر محکوم واقع شوند آن ابزارهایی که صحبتش را کرده بودیم را از دست میدادند بویژه خلق همیشه در صحنه را .
و این داستان بی پایان فرقه رجوی هر چند به سر انجام نهایی نرسیده است ولی چون دیگر از جایگاهی در میان توده مردمی برخوردار نیستند باید تمام شده تلقی شوند.
بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل