روزی که بادکنک خیالی مسعود رجوی ترکید

نگاهی به عملیات دروغ جاویدان

وقتی ایران قطعنامه 598 را می پذیرد رجوی آچمز شده بلافاصله با صدام ملاقات می کند و در نتیجه از صدام می خواهد تا چند روز دست روی دست گذاشته و زیر بار قطعنامه نرود تا خودشان را برای یک حمله آماده کنند. با چانه زنی فراوان صدام را متقاعد می کند که جواب پذیرش قطعنامه را با تهاجم بدهد در کل یک هفته بیشتر فرصت نداشت. در این مدت شب و روز مشغول آماده سازی می شوند خیز رجوی تهران بود. روز قبل از حمله در سالن اجتماعات نیروهایش را توجیه کرده و باصطلاح با حمله برق آسا از مسیر کرمانشاه و همدان قصد داشت خودش را به تهران برساند .

از آنجائی که صدام از جبهه های جنوب به ایران در همان وانفسا حمله کرده بود تمرکز ایران روی جنوب بود. یک بهم ریختگی هم توی جبهه های دیگر از جمله در مرزهای غرب کشور وجود داشت. رجوی فرصت را غنیمت شمرده از مرز قصر شیرین وارد خاک کشور شد. در ابتدای امر مقاومت چندانی وجود نداشت خودروهای نیمه سنگین و سبک با سرعت از قصر شیرین عبور کرده و کرند و اسلام آباد را رد کرده در حالی که مردم در حال فرار بودند سرعت ستونهای رجوی کند شده در پشت تنگه چهارزبر متوقف شدند ، همین توقف سبب شد ایران نیروهایش را از اقصی نقاط ایران بسیج نموده و نیروهایش را به کرمانشاه اعزام می کند و آنان را با هلی برد در موقعیت های حساس مستقر کرد . رجوی در مخمصه قرار گرفت به صورتی که دیگر نه راه پس داشت و نه راه پیش ، از وقتی یگانهای رجوی پشت تنگه گیر کرده دیگر ابتکار عمل از نظر نظامی دست نیروهای جمهوری اسلامی باز شد . رجوی که قافیه را سخت از دست داده بود مجبور شد بعد از دو روز فرمان عقب نشینی را صادر کند ، عقب نشینی مانند زهری بود در حلقوم رجوی ، زیرا نیروهایش توی خاک ایران پراکنده شده و حتی هنگام عقب نشینی در کمین نیروهای ایران که هلی برد شده بودند قرار گرفته به همین دلیل تلفات زیادی به جا گذاشتند .
رجوی در توهم فکر می کرد با حرکت برق آسا می تواند خودش را به تهران برساند وقتی با مقاومت روبرو شد بادکنک خیالی او ترکید. وی فکر می کرد می تواند بعد از پذیریش قطعنامه با هدف تسخیر تمامیت ایران ، حکومت را سرنگون کند. در شرایطی قرار گرفته بود که مرگ خودش را جلوی چشمش می دید. در آن وضعیت به این فکر افتاده بود که تتمه نیروهایش را از داخل ایران برگرداند اما دیگر دیر شده بود. رجوی زبده ترین و بهترین نیروهایش را از دست داد به قول خودش تا یک سال بعد از عملیات همچنان کمرها خمیده بود. از نظر من بیشتر از همه کمر خودش خمیده و دیگر صاف نشد. تحت این فشار مغزش هم معیوب شده بود چون بعد از این سر فصل تصمیم گیرهایش همواره غلط و حتی تحلیل های سیاسی وی بی حساب کتاب و آبکی بود. گرچه از قبل هم حساب کتاب نداشت ، بگذریم خلاصه عملیات دروغ جاویدان سر پوشی بود تا وابستگی خودش را به صدام مخفی کند چرا که از پیش خیلی از گروهها و شخصیت ها به رجوی انتقاد می کردند همکاری با حزب بعث و ارتش صدام نشان از وابستگی و خیانت می باشد. اما رجوی هیچ وقت به این حرف ها گوش نکرد چون وی خودش را بهتر از هر کسی می دانست.
در دستگاه رجوی رهبری اشتباه نمی کند به همین دلیل کسی حق ندارد به وی انتقاد کند. فاکت مشخص بعد از برگشت از عملیات دروغ جاویدان همه اشکالات و شکست عملیات را روی دوش نیروهایش انداخت و آنان را مقصر اصلی شکست عملیات معرفی کرد. حتی آنقدر جرات نداشت که عنوان کند در تاکتیک دچار اشتباه شده است و با برگزاری نشست های تنگه و توحید این نیروهای کمر شکسته باید پاسخگوی شکست عملیات دروغ جاویدان می بودند و اینکه نیروها در موقع جنگیدن به فکر زن و شوهر و بچه بودند و این مانع پیروزی در عملیات بود . فکر مسخره ای که هیچ کس قبول نداشت ولی به خاطر شرایطی که رجوی در مناسبات برقرار نموده بود مجبور شدند به ظاهر حرف وی قبول کنند . اکنون بعد از گذشت سالیان هنوز رجوی حاضر نیست که شکست عملیات دروغ جاویدان را قبول کند و هم چنان بر طبل توخالی پیروزی می کوبد .
گلی

خروج از نسخه موبایل