معنی فدا و صداقت در قاموس مریم رجوی از زبان عضو با سابقه ی سازمان

خانم مریم رجوی در تازه ترین افاضات خود از صداقت و فدا سخن گفته است. به گفته وی سرنگونی این رژیم لاجرم قیمت می خواهد، صداقت و فدا می خواهد. سازمان و تشکیلات و جایگزین مستحکم سیاسی می خواهد . کانون شورشی می خواهد وارتش ازادی؟؟ بعنوان فردی که بیش از سی سال از عمر و جوانی خود را در این فرقه جهنمی تلف کردم و از سال 58 و شکل گیری جنبش ملی مجاهدین در خوزستان و در سن 18 سالگی بصورت تمام وقت به این تشکیلات پیوست و معنای فدا و صداقت را بخوبی و در خلال پروسه سی ساله با پوست و گوشتم احساس کرده ام لازم دیدم نه بعنوان مخاطب مریم بلکه برای روشنگری افکار عمومی و ثبت درگوشه ای از تاریخ معنای فدا و صداقت را همان گونه که درخلال ارتباط تنگاتنگ و از نزدیک تجربه کرده ام از مریم سوال کنم:

آیا فدا و صداقت بزعم شما یعنی رهبر این تشکیلات در 30 خرداد سال 60 صرفا براثر یک توهم ابلهانه و تصور کودکانه و برای بدست آوردن قدرت بدون داشتن تحلیل مشخص از اوضاع جامعه و درک میزان پایگاه اجتماعی یک حکومت نوپا که بقول خود مسعود رجوی اکثریت توده های نا آگاه بدلیل همسویی مذهبی از آن اطاعت کورکورانه دارند. اعلام مبارزه مسلحانه کند؟ بدون اینکه فکری بحال استقرار اعضای خود و امکان مخفی کردن آنها کرده باشد؟ آیا صداقت به معنای این است که بدون درک یک جمع بندی درست از توان نظامی و تعادل قوای نیرویی و صرفا بمنظور ایجاد انگیزه کاذب در اذهان نیروها مدت زمان سرنگونی را 6 ماه برآورد کند؟ و بعد بمدت 40سال همه ساله این زمان را تمدید نماید؟
آیا فدا وصداقت بدین معناست وقتی به عینه رجوی شکست وخطر را احساس کرد وفهمید خبری از سرنگونی نیست و نیروهای نظامی و امنیتی نوپای حکومت با کمک توده های بقول خودش ناآگاه بساط او را جمع کردند به خارج و فرانسه بگریزد بدون اینکه برایش مهم باشد که نیروهایش اکنون چه وضعیتی دارند و در قبرستانها و کوه وبیابان چگونه بدون کمترین امکانات و سرپناه و حتی گاها تکه نان و آبی بسر می برند؟
فداوصداقت یعنی به کشتن دادن هزاران نفر در تنگه چهارزبر و دشت حسن آباد در توهم فتح 24 ساعته تهران و بعد روز دوم عملیات فرار از صحنه ودرمسلخ تنها گذاشتن اعضا؟
صداقت یعنی حتی نداشتن یک جو شرف برای برعهده گرفتن اشتباه سیاسی و استراتژیکی و قتل عام اعضاء؟ شاید هم فدا وصداقت یعنی فرار با پوشش زنان عراقی چهارماه قبل از حمله نظامی ارتش امریکا به عراق و سرنگونی صدام و تنها گذاشتن اعضای بخت برگشته زیر سهمگین ترین بمباران های تاریخ علیرغم تمامی کری خوانی های قبل از حمله که درمقابل سربازان سوسول آمریکایی تا گلوله آخر خواهیم جنگید و ارض امام حسین را به انها نخواهیم داد؟
صداقت را شاید به گونه ای دیگر بتوان این چنین معنا کرد که با تشکیل گروههای قاچاق انسان در ترکیه و پاکستان جوانانی که از فرط بیکاری وبرای بدست آوردن لقمه نانی به آن کشورها رفته بودند را با بکارگیری کثیف ترین شیوه های فریب و دروغ و با وعده و وعید اخذ پناهندگی و تحصیل در کشورهای اروپایی بشرط یک دوران کوتاه گذران درعراق به پادگان اشرف کشاند و بعد با تهدید زندان ابوغریب و زندان های اشرف خروج ممنوع شان کرد؟
نکند صداقت در دستگاه نظری خانم مریم رجوی درخصوص کانون های شورشی، فریب جوانانی باشد که سالیان و برخی از بدو تولد از پدر ومادرشان که درپادگان اشرف اسیر هستند و آنها کوچک ترین خبری از آنها ندارند وبعد که از طریق فضای مجازی به جستجو برای اطلاع از وضعیت آنها اقدام می کنند توسط ادمین های فضای مجازی مجاهدین و با وعده و وعید وصل ارتباطشان با پدر ومادر آنها را به کارهای تروریستی و جاسوسی درداخل می کشانند تلقی می گردد؟
البته یک نکته حقی در صحبت های مریم رجوی را می توانم تایید کنم و آن قدرت و مشت آهنین و یا بقول خودش انسجام تشکیلاتی است. همان انسجامی که مسعود رجوی در نشست های موسوم به طعمه با لحن تهدید آمیزی خطاب به اعضا و بخصوص اعضای منتقد وخواهان جدایی اعلام کرد: سیاست ما در این سرفصل درقبال اعضای خواهان جدایی مشت آهنین است و اینکه هرکس که خواهان جدایی از مجاهدین است باید 5 سال را درزندان های مجاهدین دراشرف بگذراند و بعد از آن هم تحویل دستگاه امنیتی رژیم عراق شود تا به جرم ورود غیر قانونی آنها به عراق رسیدگی شود؟
منظور مریم انسجام سرکوب و خفقان است. شما صداقت دارید اجازه دهید خانواده های اعضا نه ملاقات بلکه با عزیزانشان تماس تصویری برقرار کنند؟ شما صداقت دارید درمقراشرف سه را باز واعلام کنید که هرکس دوست دارد آزاد است از مقر خارج شود وبدنبال زندگی خود برود؟ راستش می خواستم در مورد فدا با شما سخن بگویم ولی هرچه جستجو کردم یافتم نشد. جز اینکه درتمامی سرفصل ها وسربزنگ های تاریخی که پای فدا و از جان گذشتگی وپرداخت بها بود جای شما ومسعود را خالی دیدم از امجدیه و30 خرداد تا فروغ و مروارید و حمله نظامی آمریکا و داستان آوارگی و دربدری و بمباران و خون و اجساد اعضای کشته شده و پیکر خون چکان آنها وآنهایی که مجروح ومعلول تا آخر عمر میهمان ناخوانده ویلچرها و تخت های آسایشگاه شدند. بحث ارتش آزادیبخش هم بماند برای تاریخ تا درمورد آن قضاوت کند. ارتشی که با کمک های مالی، جنگ افزارهای نظامی و تاکتیک ها ونقشه راه و فرماندهان شناسایی صدام بعنوان ارتشی کوچک در دل ارتش صدام و در خدمت او و در نقطه مقابل مردم و ارتش ایران که از تمامیت ارضی و ناموس و شرف خود در قبال تجاوز چاره ای جز دفاع نداشت و شما به همین جرم بهترین فرزندان این میهن را اسیر و به شکنجه گران صدام تحویل می دادید و یا بر بدن های مجروح آنها درخاک اشغال شده میهن تیرخلاص می زدید و دست آخر هم این کشتی درهم شکسته به گل نشست و بدست رجوی منحل و بر زرهی های اهدا شده از طرف صدام پرچم ذلت و تسلیم نصب گردید. آیا بازهم از فدای نکرده و صداقت نداشته شما بگویم؟؟؟
بامدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرست.
دوش آن صنم چه خوش گفت درمحفل مغانم
باکافران چه کارت گر بت نمی پرستی
اکرامی

خروج از نسخه موبایل