سازمان مجاهدین خلق و کودکان – یاسر عزتی

هر وقت دلم برای خانواده تنگ می‌شد پدرم با لگد از من پذیرایی می‌کرد

آموزش های او در سازمان مجاهدین خلق از ۴ سالگی آغاز شد. او به خبرگزاری مهر می‌گوید:

«در آن زمان رژه می رفتیم و در مقابل عکس های باصطلاح شهدای سازمان سرود می خواندیم. آنقدر مغز ما را شستشو داده بودند که اصلاً دلم برای مادرم تنگ نمی شد.»

یاسر عزتی

یاسر عزتی که پدرش از اعضای ارشد گروه مجاهدین محسوب می شود، مادر خود را در عملیات فروغ جاویدان از دست داد. در سال 1991 به همراه صدها تن از کودکان مجاهد از والدین جدا و از عراق به اروپا و از آنجا به کانادا فرستاده شد. سال ها در کانادا و آلمان در کنار افراد مختلفی از هواداران تشکیلات زندگی کرد.

او در یک مورد از خاطرات خود از سال 1993 در کنار مادر ندا حسنی –دختر 17 ساله ای که در اعتراض به دستگیری مریم رجوی خود را به آتش کشید– به نام فروغ در شهر اتاوای کانادا، می نویسد : « یک روز در زمستان همان سال من اتوبوس مدرسه را از دست دادم و رفتم به فروغ اطلاع بدهم که من ده دقیقه نمی رسم مدرسه و اتوبوس بعدی را می گیرم که بروم مدرسه. همان لحظه فروغ بلند شد و یقه من را گرفت و روی زمین کشید و من را برد توی گاراژ و همانجا شروع کرد به کتک و ضرب و شتم. آنقدر من را زیر لگد و مشت قرار داد که من توان ایستادن روی پا را نداشتم که من را بلند می کنند روی تخت خواب می گذارند. در آن مقطع من هنوز 13 سالم نشده بود و فروغ بارها و بارها به خاطر مسائل بسیار جزئی شروع می کرد به کتک زدن من.»

چند سال بعد یاسر به عراق و کمپ اشرف بازگردانده شد تا تحت آموزش های سیستماتیک تشکیلات قرار بگیرد: «سازمان مجاهدین 7 سال من را به زور توی عراق نگه داشته و چهارده ماه انفرادی در خروجی بودم و دادگاهی بودم »

در سال ۷۶ هنگامیکه قصد خروج از تشکیلات داشت وصیت نامه ای منتسب به مادرش به او نشان دادند که در آن نوشته شده بود: «تو باید اسلحه بدست بگیری و راه من را ادامه بدهی».

او در بخش از خاطرات خود می گوید: «هر وقت دلم برای خانواده تنگ می‌شد پدرم با لگد از من پذیرایی می‌کرد.»

خروج از نسخه موبایل